روزی امام شنگول و مست درراه منزل از جلوی مسجدی در حال گذر بود که عده ای از مسلمانان با دیدن او سراسیمه سوی او شتافتند و پس از خوشامد گوئی و تعریف و تمجید از ایشان در باره بهشت، حوریان والئه از او پرسیدند. امام در عالم مستی و بی توجه به عواقب صحبتهای خود، گفت که بهشت همان فاحشه خانه ، حوریان همان فاحشه ها و الئه نیزهمان جاکش است. در تبلیغات همه چیز مجانیست، تا ببینیم حروف کوچک قرارداد چی میگند.
از آن ببعد کسی دیگر نشانی از امام ندید.