Dariush (11-05-2014),Ouroboros (11-05-2014),sonixax (11-06-2014),undead_knight (11-05-2014)
من شاید حال شما را بدانم، بخوانید ببینید درست حدس زدهام:
نه، مهربد به جای تعدیل به کلی تکذیب کرد. تریبونهای آنلاین را باید به عنوان فضاهایی بازشناخت که به شما کمک میکنند افکار و احساسات خود را از طریق دیگران بسنجید و آن چیزهایی را که هرگز نمیتوانید بیرون از اینترنت با کسی در میان بگذارید مطرح بکنید و با یافتن مخاطب به آنها معنا بدهید و ... اینها هیچکدام «بیهوده» نیست! مهربد، و تا اندازهی زیادی باقی کاربران قدیمی این انجمن، رسالت این نویسندگیها را متفاوت از آنچه که باید تلقی کرده بودند، یعنی انتظار داشتند با ترجمهی فلان کتاب یا نوشتن بهمان مطلب تاثیری(ترجیحا مثبت)بر جهان بیرونی بگذارند، حال آنکه تاثیری که درپی آن هستید باید درونی باشد نه بیرونی! گفتگو با دیگران بناست به درد شما بخورد نه به درد دیگران. مکتوب کردن آنچه انجام میدهید، میاندیشید و احساس میکنید برای شما فایدهاش بسیار بیشتر است تا برای دیگران. به شما کمک میکند پیرامون همهی وجوهات زندگی و افکار خود بیاندیشید و گاهی جوانبی از آنرا آشکار میکند که پیشتر نادیده رها کرده بودید و به شما در مسیر رشد و تعالی کمک میکند. اگر در این میان چیزی به کار دیگران هم آمد چه بهتر، اما تغییر جهان نباید انگیزهی نوشتن باشد، بلکه تغییر خودتان!
بحث پیرامون اسلام مثلا گفتگوییست درونی برای تشکیک و تردید در آن، قبلا یک بار گفتم وضع این آتهایستهای بشارتی که میروند اینسو و آنسو درپی قربانی میگردند مثل آدمیست نیمه دیوانه که سرگردان از این خانه به آن خانه در به در دنبال کسیست که بر خطا بودنش را اثبات بکند! هر بار که در بحث پیروز میشود حفرهی درون او عمیقتر میشود و نفرتش از آنها که فاقد این حفره هستند، یا «مذهبیون»، آنها که هنوز مرجعی برای احساس یقین دارند، بیشتر و بیشتر میشود. در ایران خوشبختانه برای این افراد نظامی مذهبی و سرکوبگر هست که ابزار خودفریبی آنها را توجیه میکند، یعنی همیشه دلیل خوبی دارند برای اسلامستیزی(یک حکومت اسلامی دارد ما را سرکوب میکند)، اما واقعیت را نمیتوان برای مدت زیادی انکار کرد، همیشه راهی دارد برای پس گردنی زدن! اینست که برای ناظر بیرونی، اسلامستیز به اندازهی مسلمان با اسلام درگیری ذهنی و عاطفی دارد و خیلی مبتذل بگویم میان هیچکدام تفاوتی نیست بجز آنکه یکی مومن و مطمئن است و دیگر ترسخورده و مشکوک. آدمی مثل من که پدر و مادرم مرا از آغاز در جهانی سرد و مرده و بیخدا بار آوردند هیچوقت خلاء دینی نداشتهام که بخواهم جای خالی آنرا با فلان رسالت رهاییبخش و بهمان فعالیت اجتماعی پُر بکنم. بالعکس کل این فعالیتها برایم خارقالعاده و جالب است. اسلام هیچ اهمیت و ارزشی بجز جذابیتهای آنتروپولوژیک خود برای من ندارد، از جنس همان ارزش و اهمیتی که به مسیحیت، بودیسم و هندوئیسم نشان میدهم.
من گاهی شگفتزده میشوم از اینکه چقدر دوستان فعالیتشان در این انجمن مجازی را جدی میگیرند، اما زندگی حقیقیشان آن بیرون را رها میکنند. خب این یعنی بیماری، یعنی جایگزین کردن زندگی موفق با چیزی کاذب! اگر این انجمن چنان نقشی در زندگی شما ایفا میکند بله، هرچه زودتر از شر آن خلاص بشوید بهتر است.
زنده باد زندگی!
Anarchy (11-05-2014),Dariush (11-05-2014),kourosh_bikhoda (11-05-2014),Mehrbod (11-05-2014),Rationalist (11-05-2014),Russell (11-05-2014),sonixax (11-06-2014),undead_knight (11-05-2014),کافر_مقدس (11-09-2014)
فکر نمیکنم تاثیر درونی نافی تاثیر بیرونی هم باشه و گرنه کسی به فکر نوشتن کتاب یا مقاله یا چاپ روزنامه نمی افتاد ... اندیشه های فعلی من و شما ، از کجا اومده امیر جان ؟
پس تکلیف چیه ؟ تا ابد میان زمین و آسمون موندن و سعی در کسب تاثیر درونی کردن ؟ همه که مثل شما در محیط بی دین بزرگ نشدن ... اسلام ستیزی اگر نبود ، خود شما چطور به چنین جذابیت آنتروپولوژیکی میرسیدید ؟ یعنی هر کس خرش از پل گذشته بود ، دیگه به شکل تفریحی به این موضوعات نگاه کنه ؟
یعنی هر اسلام ستیزی ، خلا دینی داره یا دنبال جایگزینی هست ؟ اگر همین طرز فکر در مورد موضوعات علمی وجود داشت ، تا الان کارد آشپز خونه هم ساخته نشده بود ...
من خودم فکر نمیکنم فعالیت آنچنان موثری انجام داده باشم ... هر چی بوده بیشتر در حد علاقه شخصی یا هیجان دوره خاصی از زندگیم بوده !! یک سالی هم هست که جمع بزنی از کل پست هام تو این انجمن ، دو کلمه حرف مفید ازش بیرون نمیاد ... پس اینجا رو اونقدرها هم جدی نگرفتم .
اما شما خیلی خیلی بیشتر و موثرتر از من مطلب جدید و بکر ارائه کردین . این هست که مسوولیت شما خیلی بیشتر از من هست و این تغییرات فکری شما ، برای من خیلی قابل هضم نیست ... البته انتظار ندارم بیش از حد امکان مایه بذاری ، اما میدونم به دنبال تغییرات دو سال اخیر ، به طور کل اینجا رو مکانی برای بیان خاطرات یا گپ و گفت های گاه به گاهت میدونی نه اون چیزی که مثلا سال 2010 میدونستی ...
خلاصه اینکه انتظار ما از شما بیشتر از اینه ...
درودی دیگر برا امیر عزیز،شما لطف داری،ما در زمینه ی فساد فی سبیل الله انگشت کوچک شما هم نمیشویم.
امیر جان راستش پرسشی ازت داشتم در این دور جدید ظهور ات گویی دیدگاه ات نسبت به مقوله ی "قدرت" به کلی تغییر یافته،میخواستم بدانم نظر ات در باره ی تفسیر نیچه از قدرت چیست و آیا با او همسو هستی یا خیر؟پرسش دیگری هم ازت داشتم،از طریق همان میلی که در نوشتار ات گذاشته ای میتوان با تو در ارتباط بود یا خیر؟برای زمان هایی که دلمان برایت تنگ می شود ونیستی.
درود ، بله در آن ایمیل بر دوستان و دشمنان گشوده است و یکی دوتا خوانندهی خوب و خارج از این انجمن نوشتههای من هم هستند که گاهی با ایشان گپ میزنم، نمیدانم چرا اینجا عضو نمیشوند؟
دربارهی قدرت هم باید بگویم که بله، من شوربختانه نیچه را بسیار جوان خواندم و از آن چیزی نفهمیدم، من بعدها از طریق رها کردن روشهای آرامشی که لیبرالیسم برای تطور داروینی و معنای آن برای انسان آفریده دوباره بازگشتی عظیم داشتم به نیچه، و از همه مهمتر اراده به قدرت او. وانگهی هنوز این مفاهیم برای من مطلقا تهی از اطوارهای فلسفی و تماما داروینی هستند. شما یا به طور مداوم و بیوقفه برای بهتر بودن تلاش میکنید یا رقابت را به کسانی که چنان میکنند میبازید. این واقعا ساده است، و خارقالعاده اینکه مفهومی به این سادگی، واضحی و عمومیت تا این حد به چالش کشیده میشود و کافر مییابد و اذهان هوشمند در برابرش مقاومت نشان میدهند و میرمند. قطعا نیچه نمیتوانسته محق باشد زیرا من در ۹۰٪ مردم اطرافم هیچ «اراده به قدرتی» نمیبینم که بگوییم این میلیست بنیادین در انسانها، و منظورم حتی قربانینمایی گلدرشت نیست، یک اشتیاق به بهتر شدن ساده در آدمها پیدا نمیکنید این روزها! اینست که اراده به قدرت داروینی بیشک رانهای بنیادین نیست، اما رانهای تعیینکننده و بسیار مهم است. اهمیت آنهم نه در گسترهی تحت پوشش که در گسترهی تحت تاثیر آنست.
اگر میخواهید بدانید من از چه صحبت میکنم، کتاب را ببندید و بروید در یک نمایشگاه ماشین بیاستید و رفتار آدمهایی که آنجا رفت و آمد دارند را مثل یک نخستیشناس که رفتار میمونها را برسی میکند برسی بکنید... به شما میگویم، فلسفیدن چنانکه پیشینیان ما میکردند اکنون فقط در بازار ممکن است!
زنده باد زندگی!
Dariush (11-05-2014),Nevermore (11-10-2014),Russell (11-05-2014),sonixax (11-06-2014),undead_knight (11-05-2014)
ساده و بیدربایستی اگر بخواهم صحبت بکنم واقعیت اینست که آدم ِ برجسته در هر شرایطی قواعد را میآموزد و خود را در موقعیتی قرار میدهد که دیگر دستکم «انقلابی» محسوب نشود. انتقاد از سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... ایرادی ندارد اما برکشیدن این بازیهای ذهنی تا سرحد هدف فعالیت، یا بدتر هدف زندگی، یعنی من جایگاهی در این سیستم ندارم و هدف من از این بازیها ارتقاء جایگاه فردی خودم است. که هیچ ایرادی نداشت اگر به راستی موثر بود، وانگهی، در تعبیر ظریف مهربد خدا بیامرز، «بیهوده» است. ناخشنودی شما از یک سیستم طبیعی و درحد یک ناخشنودی عقیدتی نیست وقتی به طور فعال آنرا به چالش میکشید، سرمایهگذاری عاطفی شخصی اینجا وجود دارد(مشکل من با فمینیسم، مشکل شما با اسلام...).
آدم ِ برجسته تحت هر نظم حاکمی به درجهای از قدرت نازل میشود که همیشه باقی ماندن یا دستکم باقی ماندن ساختار بنیادین آن به سود اوست، زیرا در آن شریک است. هیچگاه خامنهای برانداز ج.ا نمیشود، هیچگاه استیو جابز پیشگام «ساقط کردن هژمونی شرکت اپل بر بازار» نمیشود. آدم ناکارآمد، درپی عناصری خارجی برای ناکارآمدی خود میگردد و «چپ» مجموعهای از نهادهای بسیار زورمند اجتماعیست که در آن مشتی رند بازندگان هر بخش از جامعه را گرد هم جمع میآورند و از انرژی فراوان و نفرت بی حد ایشان برای پیشبرد اهداف و منافع شخصی خود بهره میبرند. من وقتی میگویم «چپ» منظورم هر چیزی در سمت چپ علی ابن ابیطالب است! چپ هرکه در سیستم علوی بازندهی مالیست را مییابد و به او نسخه میدهد برای رهایی. تقصیر اسلام است، تقصیر کاپیتالیسم است، تقصیر مردسالاریست، تقصیر اصغری و اکبری و حرمله و خولیست، تقصیر هرکس، بجز خودتان. «اگر آنها نبودند، همه چیز روبه راه میشد»، این جنونپیشگانی که اینها را برای شما تصویر میکنند استعدادی خارقالعاده در تشخیص ضعف و قدرت انسان دارند، و میدانند شما احساس قربانی بودن، بیپناهی و ضعف میکنید، میدانند مایل نیستید تحت هیچ شرایطی نقش احتمالی خود را در آن بپذیرید زیرا اگر میبودید دیگر وضعتان چنین نبود، میدانند ذهنتان توان رودررو شدن با فاجعه را ندارد و «بیچارگی» را هرگز نمیپذیرد(اینکه ممکن است مشکل لاینحل باشد)و میداند شما بسیار آسان قادر هستید وضعی را تصور بکنید که شرایط در آن چنین نیست. پس اشاره میکند به آسانترین مقصر ممکن: برندگان ِ تحت سیستم علوی. بی شوخی، چپ میتواند کل تاریخ را برای شما با پنجاه تا کلمه تشریح بکند!
وانگهی چون مشکل واقعا از جای دیگریست، پس از براندازی سیستم نیز پابرجا میماند و سماجت به خرج میدهد. حتی چه بسی تشدید میشود!
این تز یک ایراد بزرگی دارد، که در عمل دعوتیست به شدت ارتجاعی به پیروی از نرمهای اجتماعی به جای نقد آنها که چنان مورد علاقه و نیاز ما مردان است، تسلیم کامل در برابر آنها، همرنگی مطلق با جماعت. طبق آن افسر اساس از مخالف آن شریفتر است، اما مهمتر از این کارش درستتر است. یعنی پیرو این فلسفه «موافق» و «همراه» سیستم شده، اما برخلاف وعدهی آن، در پایان بازی را نبرده. ماجرا از چه قرار است؟ اینکه شما نباید عضو سیستمهای بیمار بشوید، عضو چند سیستم متفاوت و متضاد باشید و به هیچکدام فراتر از آنچه در اختیار شما قرار میدهند احساس وفاداری نکنید.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
بگذریم، اکنون برگردید یکبار دیگر این متن را بخوانید، آیا کوچکترین ارتباطی با حرفهای شما دارد؟ وقتی میگویم دیالوگ درونی منظورم اینست.
میبینید که واقعا بیارتباط هم نیست، اما این ارتباط کاملا تصادفیست. منظورم اینست از «هدف» نگرفتن تاثیر بیرونی و تمرکز بر تاثیر درونی. تاثیر درونی هدف است، تاثیر بیرونی پیآمد.
زنده باد زندگی!
Anarchy (11-05-2014),Russell (11-05-2014),sonixax (11-06-2014),undead_knight (11-05-2014)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
جمع دوستان انقلابی در نبود ِ ما چه گرم میشود! یعنی هرگونه ارتباط میان ِ این دو کاملا تصادفیست؟
راستاش من از شما و مهربد بیش از این چیزی که میگویید شگفتزده میشوم! چه کسی زندگی و شخصیت ِ مجازی
خویش را در اینجا اینقدر جدی گرفته امیرجان؟ من تا آنجا که کم و بیش از وضع زندگی دوستان خبر دارم اگر چه گاهی
فراز و نشیب داشته و دارند جملگی(از مهربد و شما گرفته، تا میلاد و کوروش و از من و راسل گرفته تا شهریار و آنارشی)
در زندگی خویش و در میان ِ اطرافیان ِ خویش آدمها موفقی هستند. آری، من هم اگر بدانم کسی از دوستان بودن در
اینجا را به بهبودی که میتواند در شرایط ِ زندگی خویش بدهد ترجیح میدهد شگفتزده خواهم شد (با توجه به سطح
هوشمندی و فرزانگی دوستان)، اما وقتی آنچنان چیزی را نمیبینم، این توصیههای پیدرپی برایم بیشتر شگفتآور
هستند!
من تا آنجا که خبر دارم، اکثر کاربران ِ شاخص و قدیمی اینجا، دفترچه تنها جاییست که در آن فعالیت میکنند(آنهم
نیمبند). من که نه در توئیتر، نه در فیسبوک، نه در یوتیوب و .... هرگز فعالیتی نداشتهام (اگرچه گاهگداری اکانتی
برای منظوری ساختهام) و جز یک وبلاگِ قدیمی جایی جز اینجا نمینویسم، دوستان هم تا آنجا که من میشناسم
و میبینم اغلب همینطور هستند.
امیر جان، فکر میکنم دوستانِ اینجا یک ده پانزده سالیست که از مرحلهی تینیجری گذشتهاند.
از اینها بگذریم، شما یا راسل عزیز یا دیگر دوستان اگر پایهی شترنگ هستید من در انتظار شما هستم.
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Anarchy (11-05-2014),Rationalist (11-07-2014),Russell (11-05-2014),sonixax (11-06-2014),undead_knight (11-05-2014),کافر_مقدس (11-09-2014)
هماکنون 66 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 66 مهمان)