بگمانم اینجا همه چیز وازونه شده.
مبنای استدلال ما اصلا رضایت نیست، آزادی و رضایت البته در جای خود میتواند مهم باشد، ولی همه چیز نیست.
تاکید بیش از اندازه بر رضایت و توافق، یا بعبارت دیگر سفسفتهیِ هایزی، همانطور که گفتم اساس حرف انقلابیون بوده و هست.
مساله اینست که روند واقعیت طور دیگریست، کودک ابتدا بدنیا میآید و نیاز به آموزش دارد و بعد میشود اصلا دربارهیِ بود و
نبود انتخاب برای او صحبت کرد.
کودک را نمیشود بعد از طلاق آنطور که تئوری آنها تعریف میکند به دو نیمه تقسیم کرد.
با نامگذاری جهل خود هم تحت نامی مانند سندروم استکهلم و... هم در درک ما همانقدر پیشرفت حاصل میشود که در بقیهیِ
علوم اجتماعی حاصل شده، هیچ.