نوشته اصلی از سوی
مزدك بامداد
زماین گروهی اسیدهای امینه که از دید پایندگی در دریاهای گرم، فراتر از دیگران بودند، گرد هم آمدند تا پایستگی خود را در سامانه ای برتر، پایندان باشند. اینجا بود که نخستین تک یاخته ها پدید امدند و در هماوردی تنگاتنگ، پاینده ترین آنها فرا زیستند. هوش نخستینی یاخته برای نگهداشت و بازسازی اسید های امینه برنامه ریزی شده بود و آنها چاره ای جز انجام این خویشکاری نداشتند.
دیگر, اسیدهای امینه به تنهایی "کاره" ای نبودند و این سامانه ی یاخته بود که با تلاش پایندگی خود، پایندگی اسید های امینه را نیز بجای می اوردند. نون، یاخته ها هم گرد هم آمدند تا فرازیست تک تک تکیاخته هارا پایندان شوند و اینگونه، نخستین جانوران چندیاخته ای پدید آمدند که در آنها، دیگر یک تکیاخته، "کاره" ای نبود ولی آسایش و پایندگی او بدست سامانه ی برتر و فراگیر تر "جانور" فراهم میشد. سپس در هماوردی تنگاتنگ، کوشا ترین و توشمند ترین(the more fit) بجای ماندند. : آدمیان, ....
مغز هوشمند آدمیان برای فرازیست خود یا همان تک تک یاخته ها برنامه ریزی شده بود و خودآگاه او توان رهایی از این آماج ناخودآگاه را نداشته و آماجی جز خوشی یاخته های خود نمیدید.
آنگاه اینها ،برای نمونه آدمیان دریافتند که با هم در یه همبود و گروه، بخت بیشتری برای فرزایست و پایندگی دارند و بدینسان کشور ها و دولت ها پدید آمدند. در این سامانه ها تک تک آدمها کاره ای نبودند ولی کشور و دولت، گارانت بهزیستی و زینهار (امنیت) و پایندگی آنها بود. دستگاه های هوشمند فرمانروایی کشور، برای نگهداشت خود که همان نگهداشت مردم و "ملت" بود، برنامه ریزی شده بود و آنها برای زنده ماندن چاره ای جز این خویشکاری نداشتند.
سپس این کشور ها در هماوری تنگاتنگ ، فرگشتند تا بهترین و پیشرفته ترین کشور ها با سامانه های نوین و کارآمد پدید آمدند. آنها میتوانست کیهان را درنوردند و یا با نانو روبات ها و رایانه ها، بهترین زندگی هارا پدید بیاورند.
تاجاییکه اندام های ساختگی برای آدمیان و بخت دراز زیوی آنانرا پدید آوردند و بخشی از هستی آنان گردیدند. مغز اَبَرهوشمند این رایانه ها برای نیکیاری آدمیان برنامه ریزی شده بود و خودآگاه آنان، توان دگرگونی این ناخودآگاه را نداشت و آماجی از هستی خود جز این نیکیاری نمیدیدند. در میان "جانداران الکتروسایبری" هماوردی تنگاتنگی به فرگشت هر چه بیشتر آنها و کنار رفتن فندآوری های زیان بخش یا واپسمانده انجامید
این روبات ها و رایانه ها کم کم سررشته ی کارها بدست گرفتند تا هومن، آسوده تر و بزینهار تر بزید. و در اینجا بود که کشورها و آدمها دیگر کاره ای نبودند و این سامانه اَبَرریانه ای/ هومنواره ای بود که گزینش ها و گـُزیر هارا انجام میداد ولی همچنان آماج آن، آسایش و زینهار کشورها،-] آدمها، جانور ها،-] تک تک یاخته ها -] و سرانجام، تک تک رشته های اسید های امینه بود!
پس فرارویی سامانه ها به سامانه ی برتر، هیچگاه آماج هستی آنها (Daseins-Grund) را دگرگون نمیکند، بساکه آنرا در ترازی برتر و والاتر پایندان ( گارانت) است. بر این پایه است که من هیچ ترسی از فند و فندآوری چه رایانه و هومنواره و چه بمب ها و .. ندارم. چرا که روند فرگشت خودبخود چیزی را که به زیان فرازیست است از میان میبرد، همچنان که اکنون، ترس از بمب اتمی، داشتن آنرا بیهوده و تنها کاری پرهزینه و بی هیچ بازده سودمند نموده است، بگونه که کشور های اتمی در پی پیمان نامه هایی هستند که از دست این فندآوری گرانبها و بی هوده رهایی یابند. کسانی هم که از روی کودنی از ان سود بجویند از سوی همان هم از میان رفته یا دچار بیزاری بازماندگان خواهند گردید که برابر پایان فرمانروایی انان است. نام این روند هم هست: گزینش طبیعی.
روشن است که طبیعت سرد و"کور" برای مرگ کودن ها، ناتوشمندان و ناکوشایان (The Unfit) و آنها که نیاموختند نخواهد گریست.مگر این نابودی دایناسور ها نبود که میدان را برای ما باز کرد؟
سپاس از پاسخ زیبایی که گذاشتید مزدک ارجمند,
هر آینه چند نکته (٣ تا) اینجا هستند که من بر پاد دیگر دوستان آنها را سراسر درست نمیابم. پیش از هر چیز, من سالها پیش این نکتهیِ گیرا که افزایش پیچیدگی به دگرشی[1] هوتادین[2] میانجامد را از خودِ شما آموختم, با همان نمونهیِ مولکولهایِ تنهای آب که با افزایش اندرکنش[3] میان اشان به چیزی هوتادینانه[4] دگرسان[5] و آبسان[6] به نام آب میدگرند: مهاد[7] فرابرنهادگی[8] - Supervenience Principle
تا اینجا سخنی نمیرود, ولی در همین باره باز به یاد دارم در انجمنی دیگر چندین سال پیش در گفتمانی کسی این پرسش را از شما در پرسمان[9] «ستیز میان هومن[10] و ژن هومن» کرده بودند که «اگر یک هومن پیش رویش دکمهای برای نابودی هومنی[11] باشد, آیا میتوانیم بگوییم آنرا هرگز در پیروی از آماج[12] ناخودآگاهِ خود نخواهد فشرد؟»
این یادمان[13] را بخوبی در ویر[14] دارم زیرا از انگشتشمار جاهایی بوده که با شما همنگر نبودهام; پاسخی که شما به ایشان دادید درونمایهای همسان با پاسخ بالایتان داشت که «آماج ناخودآگاهِ ما برآوردن[15] نیازهای ژنتیکی ما است و خود از لایههایِ زیرین برخاسته و جُدای[16] آن, خود هومنی با رویکردهای پیشگیرانه و گذرواژه و ... دیگر راهِ دسترسی به چنین دکمهیِ انگارینی را هرگز باز نمیگذارد».
هر آینه آنچه من اینجا لغزش دیدم در نگر نگرفتن دگرسانیِ[17] هوتادینی است که در هر لایه از «ترازهای[18] هستش (نگارهیِ[19] بالا)» روی میدهد. آنچه شما از آینده انگاشتهاید برونیابیِ[20] همانیست که تاکنون داشتهایم. آنچه تاکنون داشتیم پدید آمدن زندگی و خودآگاهی و سامانههایِ[21] همبودین[22] از ریزگان[23] بنیادین و یاختگان[24] و ... بوده است, آنچه خواهیم داشت ابرهوشوارگان[25] و ابرهمبودهایی است که همچنان در راستایِ برآروش نیاز همان یاختگان و آمینواسیدهایِ نخستینی[26] پیش میروند.
ولی آنچه اینجا نادیده گرفته شده «دگرسانیهایِ هوتادینی[2]» است که در هر لایه نیز ما داریم. یک یاخته چیزی بیشتر از یک یاخته نیست, ما میتوانیم با همانندی[27] (analogy) شما یک هومن را یک یاخته در سامانهیِ همبودین ببینیم, ولی هومن همان یاخته نیست!
یک هومن نمونهوار دارای چیزی به نام خودآگاهی در کنار ناخودآگاهی است که یاختگان ندارند. یک سامانهیِ همبودین بهمچنین تنها دارای ناخودآگاه است و به خویش هرگز آگاه[28] نیست.
پس از دیدگاه کنشیک (عملی), ما نمیتوانیم این روند افزایش پیچیدگی را از تراز هومنی به بالاتر بیکسان بیانگاریم و ببرونیابیم, زیرا در ترازِ هومنی پدیدهیِ خودآگاهی از اندرکنش[3] لایههایِ زیرین فرابرنهاده[29] شده است و لایههایِ زبرین گرچه شدنی میباشند, ولی دارای مرزمندی ناروشن ولی هستومندی[30] خواهند بود: یک هومن[10] بمانند یک یاخته هرگز رفتار[31] نخواهد کرد, هنگامیکه همهیِ لایههایِ زیرینتر از هومنی[11] بمانند یک یاخته/آمینواسید (کنش و بازکنشِ تنها*) میرفتارند.
نکتهیِ دوم, ما همانندی شما را دربست پذیرفته و میگوییم که آری, یک سامانهیِ همبودین (یک لایه زبرتر) براستی تنها آنجاست که به نیازهای هومنی (لایهیِ زیرین و لایههایِ زیرینتر) پاسخ دهد و لایههایِ زبترِ آن نیز چنین خواهند بود, زیرا اگر نباشند «گزینش طبیعی» خودبهخود آنها را از گردش و فرگشت[32] بیرون میاندازد.
نکتهیِ من این است که گزینش طبیعی به بستری برای "تکرار" مینیازد[33] و این تکرارپذیری با پیشرفتِ تکنولوژی (دامنهیِ آسیب هر تکنولوژی) دارد روز به روز کاسته میشود.
روند گزینش طبیعی و سخن شما دربارهیِ فندآوریهایِ[34] کنونی و چیزی همچون «بمب اتم» درست است: یا کشورها آن اندازه خرد دارند که آنرا به کار نبرند, یا بیخردی کرده و میبرند و بازماندگان اشان آن را اندازه پشیمان و بیزار از کنش میکنند که در آینده بازرخداد آن به ٠ میگِراید.
ولی این تنها دربارهیِ فندآوریهایِ کنونی است. ما میتوانیم جنگهایِ شیمیایی داشته باشیم, یا هتا جنگهایِ اتمی داشته باشیم و بآسانی نابود هم نشویم, زیرا در هر دوی اینها همچنان "بازماندگانی" بجا خواهند ماند که راه را پیش ببرند (دامنهیِ آسیب/لغزش فندآوریهایِ نامبرده گرچه بسیار فرّاخ[35], ولی همچنان بسیار مرزمند است); هر آینه, ما نمیتوانیم بهمین سادگی روند گزینش طبیعی را برای فندآوریهایِ نوتر و فردائین داشته باشیم, بگوییم فندآوریای مانند «تکینگی[36]» که اینجا کمی به آن پرداختهایم: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ - برگ 7
ما چگونه میتوانیم گزینش طبیعی داشته باشیم هنگامیکه تنها و تنها «یک بار» میتوانیم به تکینگی دست ورزیم و همان یک بار باید ١٠٠% کار را بی لغزش بیانجامیم!؟
هتا فندآوریای همچون «هوشوارگان[37]» نیز از این یکبارگی بیرون نیستند. ما چگونه میتوانیم فرایند ساخت هوشوارگان را ١٠٠% بی لغزش بیانجامیم, جوریکه هیچکدام از آنها هرگز بر پادِ سود خود ما — خواهشهایِ ناخودآگاهی که ما در آن بگوییم براه ٤ قانون روبوتیک ایزاک آسیموف پیریختهایم — رفتار[31] نکند؟ میدانیم که یک یاختهیِ[24] چنگارین — که از لغزش در فرایند mitosis رخ میدهد — برای کشتن یک هومن[10] میبسندد[38], بهمین ریخت یک لغزش در یک هوشواره نیز برای نابودی ما میبسندد: یک هوشواره با هوشمندیِ در تراز[18] هومنی[11], در کالبد[39] بیولوژیکِ هومنی گرفتار نیست و میتواند یک تنه به همان تکینگی دست بورزد.
اگر خرد ما اینجا فرجامید[40] که این قمار روی سرنوشت هومنی کاری است نادرست, رویکرد درست چیست؟ پذیرش قمار و دست ورزیدن به آن, یا خودداری و بسندیدن به آنچه همین امروز داریم؟
نکتهیِ سوم که بیشتر به فلسفه نزدیک است. گفتید سودِ تکیاختگان در همکاری و چندیاخته شدن (افزایش پیچیدگی) است, ولی چرا؟ ما با اینکه میلیونها سال از فرگشت[32] روی زمین میگذرد, همچنان تکیاختههایِ آزاد و ناوابستهای میبینم که بی نیاز از دیگر یاختگان میزیوند[41] و شمارشان از هومنان نیز بسیار بیشتر است, چند یاختگان گرچه به سازوارههایِ[42] هوشمندتری همچون هومن میرسند, ولی من سودِ آنچنان ویژهای در تراز یاختهای برای خودِ آنها نمیبینم.
نمونهوار بیایید دربارهیِ راکیزگان[43] (mitochondria) سخن بگوییم, میدانیم که راکیزهها سازههایِ انرژیساز پیکر ما میباشند, ولی اگر از نگاه یاختهای به آنها بنگریم, آیا نمیتوانیم بگوییم که یاختههای ما راکیزهها را به گونهای به بردگی گرفتهاند؟
برای روشنگری, پارهگفتاری از نسکی (NonZero_ The Logic of Human Destiny) را میاورم که چندی پیش خوانده بودم:
[Robert Wright] NonZero_ The Logic of Human Destiny — 18. THE RISE OF BIOLOGICAL NON-ZERO-SUMNESS
epigraph: Ridley (1996), p. 17.
“subservient to the needs”: Dulbecco (1987), p. 54.
“encapsulated slaves”: Maynard Smith and Szathmáry (1995), p. 141.
Margulis: For a taste of Margulis’s theory, see chapter 5 of Margulis and Sagan
(1995). Her treatise on the subject is called Symbiosis in Cell Evolution.
raised cell’s efficiency: This is the surmise of Maynard Smith and Szathmáry
(1995), p. 138. Some biologists might speculate that this genetic migration served the
Darwinian interest of the nucleus more than that of the mitochondrion. (As we’ll see later
in this chapter, there is some divergence of interest between the two.) On the other hand,
one can also imagine the prime beneficiary being the genes remaining in the
mitochondrion. Maybe the mitochondrion, by jettisoning a few genes, became a leaner
and meaner reproductive machine; thus “the mitochondria that lost genes to the nucleus
are the ones that out-reproduced their siblings, and survive today.” ( James Gould,
personal communication.) In any event, this whole category of analysis seems alien to
Dulbecco; he apparently doesn’t see that in order to make meaningful judgments about
[color=blue]“subservience,” we need to talk about comparative Darwinian interests, and not just the
mechanics of control.
“metabolic exploitation”: Maynard Smith and Szathmáry (1995), p. 141.
“restorer” genes: See Frank (1989).
†leaping to conclusions of tension: Maynard Smith and Szathmáry, unlike
Dulbecco, do at times recognize that the question of “exploitation” hinges ultimately on
Darwinian interest. Thus, they suggest (p. 141), if there were a free-living variety of
mitochondrion, then we could compare its reproductive rate with the reproductive rate of
encapsulated mitochondria to see whether mitochondrial DNA benefits from cellular
encapsulation. But really we couldn’t. For a free-living variety, in order to be adapted to
free life, would have appreciably different DNA. Those genes peculiar to the
encapsulated version obviously benefit from encapsulation (without which they
presumably would not exist), and those genes peculiar to the non-encapsulated version
would obviously have benefited from freedom (ditto). To be sure, we could ask whether
those genes common to the encapsulated and free-living variants were better off in
encapsulated form. But the way to answer that question would be by retrospective
analysis: Go back and find the fork in the road at which some of the mitochondria’s
ancestor became encapsulated and other didn’t, and compare the relative fruitfulness of
the two paths—compare the number of free-living descendants (which for all we know
do still exist in much-altered form) with the number of encapsulated descendants. This
isn’t a practical analysis, of course, but it at least makes sense in principle.
In short: Notwithstanding the convenient shorthand that we all use when talking
about “who’s exploiting whom,” it seems to me ultimately meaningless to ask whether
“the mitochondrion” is being exploited, since the answer may differ for different
mitochondrial genes For some genes the answer is, obviously not—they owe their
existence to encapsulation — and for other genes the answer, though not practically.
obtainable, is a historical question. And, as I’ve suggested in the text, if the answer to that
historical question is indeed the one that Maynard Smith and Szathmáry imply by
comparing mitochondria to captive pigs, then their conclusion that mitochondria are
exploited is assuredly wrong; pig-human symbiosis, in Darwinian terms, is mutualistic,
not parasitic.
...
بالا در دنباله نویسنده میکوشد از کنجهایِ گوناگون بفرجامد[40] که سرانجام میتوانیم بگوییم برخی یاختگان[24] یا ژنها یا آمینواسیدها بهرهکشی/بردگی میشوند یا خیر.
ولی کوتاهیدهیِ آن, به نگر من بسیار دور از باور است بگوییم که در میان این همه پیچیدگی و اندرکنش[3], برخی یاختگان/.../آمینواسیدها... سودِ بیشتری نکرده و شانس فرازیست[44] بالاتری (= بهرهیِ بیشتر) از برخی دیگر نیابند و برخی اشان نیز در این میان کوچکترین سودی نکرده و تنها بهرهکشی شوند.
رویهم آنچه میکوشم اینجا بفرجامم: افزایش پیچیدگی بیگمان همیشه به سودِ همگان نیست. اگر هومنان[10] با کنارگذاری خودگردانی[45] و با همکاری تنگاتنگ به ساختِ ابرسازوارهای[46] بزرگتر از خود دست بورزند (چنانکه تاکنون کوشیدهاند و تا اندازهای کامیاب بودهاند), بیگمان ابرسازوارهیِ پدید آمده در راستایِ سودِ همهیِ آنها پیش نخواهد رفت (بی هیچ گمانی میتوانیم بگوییم امروز در بسیاری جاها مردم زندگی بهتری خواهند داشت اگر هیچ دولت و همبودی[47] در کار نباشد) و هتا میتواند وارونه بوده و مایهیِ نابودی همه آنها نیز بشود (باز هم همین امروز نمود بیرونی دارد, نمونه کشور ایران که دارد با نابخردی خود مردم ایران را نیز به گرداب فرومیبرد).
مایهیِ نابودی, زیرا بنمونه, ٤ تریلیون یاخته با همکاری تنگاتنگ خود ابریاختهای به نام هومنی[11] را میسازند, ولی هومن فرساخته[48] بسادگی و از روی نابخردی بگوییم دست به خودکشی زده و کم و بیش همهیِ یاختگان خود را نیز بهمراه نابود میکند.
از آنجاییکه میبینیم در تراز[18] یاختگان, هومنان بسیاری هستند که پیوسته به تن و پیکر خود آسیب میرسانند (با رفتارهایی همچون سیگار کشیدن, نوشیدن الکل بسیار, ...) و گاه دیوانگیها میکنند (خودکشی, تند راندن خودرو,...) و رویهم میتوانند کودن باشند و ناخواسته مرگ زودهنگام برای خود بیاورند, پس میتوانیم همین فرایند را برای ابرسازوارهای که ما با پیشرفت فندآوری[34] (چسب) خواهیم ساخت را بیانگاریم, با این دگرسانی[17] که در تراز یاختهای[24], اگر ابرسازوارهیِ آنها
بمیرد تنها جهانِ یاختگان نامبرده به پایان میرسد و همچنان هومنانِ دیگری آن بیرون (در جهان ما) هستند و خواهند فرگشت[32] که کمتر کمتر دست به این ویرانگریها خواهند زد (گزینش طبیعی), ولی ابرسازوارهیِ هومنی اگر بمیرد (بگوییم براه لغزشِ تکینگی[36], etc), تا به امروز این شانس که دوباره بفرگردد را داشته است (اگر ایران نابخردی کند, کشور ایران از میان میرود, نه نژاد هومنی), ولی با پیشرفت
تکنولوژی ما بسویی میرویم که با چسباندن هر چه بیشتر همهیِ هومنان[10] زنده, و ساخت ابرسازوارهای[46] هر چه بزرگتر, بگاهِ لغزش و نابخردی دیگر هومنی نیست که بجا بماند و اینبار جهان ماست که به پایان میرسد (پایانِ فرگشت و گزینش طبیعی).
پس در برآیند[49], بایستی از خود امان این را هم بپرسیم که آیا براستی, در تراز هومنی برای ما سودِ بیشتری دارد که با افزایش همکاری و کاربرد چسب فندآوری, سرنوشت تک تک امان را به یک ابرسازوارهیِ بی خودآگاه ببندانیم یا خیر؟
در کنارِ آن, پرسش اخلاقیای که هرگز پرسیده نمیشود نیز این است: آن کسانی که نمیخواهند در فرساخت این ابرسازواره (که دربرگیرندهیِ سرنوشت آنها میشود) هنباز[50] باشند براستی باید چه کنند؟
پ.ن.
مزدک جان میتوانم بگویم تا اندازهای سخنان شما بیمانند[51] به آنچه در نسک بالا آمده نیستند. نویسنده در نسک نامبرده میکوشد به این پرسش بپاسخد که آیا میتوانیم از اینرو که فرگشت پیوسته به افزایش پیچیدگی (—> هوشمندی) میانجامد, فرجام[52] بگیریم که «آماجِ[12] فرگشت» (آماج هستی/هومنی[11]؟) افزایش پیچیدگی است؟
از دیدگاهِ خود من و فرنودانه[53], فرگشت آماجی ندارد ولی برآیند آن میتواند براهِ گزینش طبیعی همواره مایهیِ افزایش پیچیدگی (در کنار ماندگاری سادگی) باشد. این برایند ولی همان آماج نیست و نمیتوانیم آنرا بگونهای سرنوشت یا آماجِ هستی خود امان در جهان بیانگاریم, بهمینسان نیز هیچ نیاز و بایستگیای در کار نیست و نباید باشد که ما هم بمانند ترازهای[18] فروترِ خودمان بکوشیم, یا هتّا بخواهیم این پیچیدگی را از خودمان فرابرده و بیافزائیم.
* میتوانیم خودآگاهی را وینابی[54] تنها بیانگاریم, ولی همچنان در فرجامِ سخن که یک هومن بمانند سازههایِ لایههایِ زیرینتر خود نمیرفتارد[31], دگرسانی[17] نمیدهد.
----
1. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
2. ^ آ ب hu+tâd+in::Hutâdin || هوتادین: کیفی qualitative
3. ^ آ ب پ andar+kon+eš::Andarkoneš || اندرکنش: تعامل; فرایند اندرکردن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Ϣiki-Pâ interaction
4. ^ hutâd+in+âne::Hutâdinâne || هوتادینانه: هوتادینوار qualitatively
5. ^ digar+sân::Digarsân <— Degarsân || دیگرسان: متفاوت Ϣiki-En different
6. ^ âb+sân::Âbsân || آبسان: مایع Ϣiki-En liquid
7. ^ meh+âd::Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En principle; law
8. ^ farâ+bar+nehâd+eg+i::Farâbarnehâdegi || فرابرنهادگی: پدید آمدن زابهای نو از اندرکنش لایههایِ زیرین Ϣiki-En supervenience
9. ^ pors+mân::Porsmân || پرسمان: مساله Dehxodâ, Ϣiki-En problem
10. ^ آ ب پ چ ر hu+man::Human || هومن: آدم; هو+منش همچون دُژ+منش (دشمن), کسیکه کارکتر و منش والای دارد. human
11. ^ آ ب پ چ ر human+i::Humani || هومنی: بشریت mankind || هومنی: یک هومن a human
12. ^ آ ب Âmâj || آماج: نشانهیِ تیر: تودهیِ خاکی که نشانهیِ تیربر آن نهند. Dehxodâ target
13. ^ yâd+mânidan::Yâdmânidan || یادمانیدن: خاطره یادآوردن Ϣiki-En to recollect
14. ^ Vir || ویر: حافظه; یاد; memory
15. ^ bar+âvardan::Barâvardan || براوردن: تخمین زدن Ϣiki-En to estimate || براوردن: برطرف کردن to fullfill | || براوردن: بالا آوردن; بربردن Dehxodâ
16. ^ Jodâyidan || جداییدن: جدا کردن to separate
17. ^ آ ب پ digar+sân+i::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت ⚕Heydari difference
18. ^ آ ب پ چ tarâx+tan::Tarâxtan || تراختن: ترتیب دادن Dehxodâ, Ϣiki-En to arrange arrangieren
19. ^ negâr+e::Negâre || نگاره: تصویر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ image
20. ^ borun+yâftan::Borunyâftan || برونیافتن: برآوردنِ بلنجِ یک برآیه بیرون از گسترهیِ بلنجهایِ شناخته شده ⚕Heydari, Ϣiki-En to extrapolate
21. ^ Sâmâne || سامانه: سیستم; سامانه; منظومه Ϣiki-En system
22. ^ ham+bud+in::Hambudin || همبودین: اجتماعی Ϣiki-En social
23. ^ rizeg+ân::Rizegân || ریزگان: ذرات Ϣiki-En particles
24. ^ آ ب پ چ Yâxte || یاخته: سلول Ϣiki-En cell
25. ^ abar+huš+vâre::Abarhušvâre || ابرهوشواره: super intelligence
26. ^ noxost+in+i::Noxostini || نخستینی: بدوی Ϣiki-En primitive
27. ^ Hamânandidan || همانندیدن: همانندی کردن; تشبیه کردن to make similar
28. ^ âgâh+idan::Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن Dehxodâ to be informed
29. ^ farâ+bar+nehâidan::Farâbarnehâidan <— Farâbarnehâdan || فرابرنهاییدن: پدیداری زابهای نو از برهمنهاد ریزگان Ϣiki-En to supervene
30. ^ hast+umand+i::Hastumandi || هستومندی: دارای هستی; موجودیت Ϣiki-En, Ϣiki-De being Wesen
31. ^ آ ب پ raftâr+idan::Raftâridan || رفتاریدن: رفتار کردن Ϣiki-En to behave sich verhalten
32. ^ آ ب پ far+gaštan::Fargaštan || فرگشتن: بسیار گشتن; دگرستن; فراگشتن; تکامل یافتن www.thefreedictionary.com to evolve
33. ^ niyâx+tan::Niyâxtan || نیاختن: نیازیدن; نیاز داشتن Ϣiki-En to need
34. ^ آ ب fand+âvar+i::Fandâvari || فنداوری: تکنولوژی Ϣiki-En technology
35. ^ farâx+idan::Farâxidan || فراخیدن: گسترش یافتن Dehxodâ, Ϣiki-En to stretch out; to expand
36. ^ آ ب tak+in+eg+i::Takinegi || تکینگی: نقطهیِ تکین Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ singularity
37. ^ huš+vâr+e::Hušvâre || هوشواره: هوش مصنوعی Ϣiki-En artificial intelligence Künstliche Intelligenz
38. ^ basand+idan::Basandidan || بسندیدن: بسنده کردن; کفایت کردن Ϣiki-En to suffice
39. ^ Kâlbod || کالبد: قالب Dehxodâ, Ϣiki-En template || کالبد: تن جاندار Dehxodâ body körper
40. ^ آ ب farjâm+idan::Farjâmidan || فرجامیدن: انعقاد دادن Dehxodâ to conclude
41. ^ Zistan <— Zividan
42. ^ Sâzvâre || سازواره: جاندار زنده; هر ساز و کاری که همانندیک موجود زنده با مجموعه ای از اجزا و دستگاههای دارای کنش متقابل با یکدیگر عمل می کند. organism
43. ^ Râkize || راکیزه: میتوکندری Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ mitochondrion Mitochondrium
44. ^ farâ+zist::Farâzist || فرازیست: بقاء; بجا ماندگی; Ϣiki-En survival
45. ^ xod+gardân+i::Xodgardâni || خودگردانی: Ϣiki-En autonomy
46. ^ آ ب abar+sâz+vâre::Abarsâzvâre || ابرسازواره: Ϣiki-En superorganism
47. ^ ham+bud::Hambud || همبود: اجتماع Ϣiki-En society
48. ^ far+sâxt+e::Farsâxte || فرساخته: مصنوعی Ϣiki-En sophisticated; artificial
49. ^ bar+ây+and::Barâyand || برایند: منتجه; نتیجه ϢDict-Pâ, Ϣiki-En resultant
50. ^ han+bâxtan::Hanbâxtan || هنباختن: هنبازی شدن; اشتراک گذاشتن Dehxodâ, Ϣiki-En to share
51. ^ Mânandestan || مانندستن: مانندی کردن; شبیهسازی کردن Ϣiki-En to simulate
52. ^ Farjâm || فرجام: پایان; خاتمه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org conclusion; ending
53. ^ farnud+âne::Farnudâne || فرنودانه: منطقوار Ϣiki-En logically
54. ^ Vinâb || ویناب: توهم