نوشته اصلی از سوی
m@hdi
همانطور که در منابع معتبر آوردم وضعیت افسردگی در کشورهای پیشرفته مناسب است ولی از نظر خودکشی ژاپن و کره جنوبی استثناء هستند مخصوصا ژاپن. این را باید با بررسی شرایط این جوامع بررسی کرد.
من خودم مستندی دیدم در مورد پوچ گرایی در غرب ولی حقیقت این است که عده معدودی دنبال این چیزها میروند و افسرده میشوند و در نهایت خودکشی میکنند و عموم جامعه وضعیت مناسبی دارند. حال این وضعیت را با کشورهای جهان سوم مقایسه کنید که عمده مردم به نوعی از افسردگی در درجات مختلف رنج میبرند مخصوصا شرایط زندگی که آنها را ناامید میکند نتیجه اینکه بسیاری جانشان را کف دستشان میگذارند و با وجود آمار بالای مرگ بین مهاجران اقدام به مهاجرت میکنند.
خود ایرانمان را ببینید! ببینید چگونه حکومت ملایان مردم را بدبخت و افسرده کرده:
ایران، رتبه دوم افسردگی را در جهان دارد-سایت خبری تحلیلی زندگی سالم
زنان ایرانی پرچمدار رتبه اول افسردگی در جهان را دارند
ایران رتبه دوم را از نظر افسردگی در جهان دارد! (فقر و تورم و بیکاری و عدم وجود آینده روشن مردم را به این روز انداخته) زنان ایرانی بخاطر محدودیت های ایجاد شده برای آنان از سوی جامعه و حکومت رتبه اول افسردگی را در جهان دارند! بله در غرب عده ای دنبال بعضی چیزهای بیهوده و بی نتیجه میروند و در نهایت افسرده میشوند و کارشان به خودکشی میکشد ولی مردم کشورهای جهان سوم افسردگی برایشان ایجاد میشود نه اینکه خودشان دنبال مسائلی مثل پوچ گرایی بروند.
در کشورهای جهان سوم آمار افسردگی میتواند بالاتر از جهان یکم باشد, ولی این به این معنی نیست که پیشرفته شدن تکنولوژی افسردگی را کاهش میدهد, بوارونه
افسردگی همراه با گسترش تکنولوژی و نتیجههایِ نایکراست آن, مانند کاهش آزادی و کنترل روی زندگی خود, پیوسته رو به افزایش میرود, ولی در کنار آن
سیستم تکنولوژیک ابزارهایی نیز برای زیر کنترل نگه داشتن این افسردگی پیوسته نوآوری میکند. برای نمونه, همهیِ
صنعت سرگرمی یا entertainment خود یکی از کاراترین ابزارهای سیستم در کاهش افسردگی بوده است.
همهیِ سریالهایی که ساخته میشوند, همهیِ فیلمهایی که روی پرده میروند, همهیِ آهنگهایی که به
بازار میایند و .. و .. .. همهیِ اینها کارکردی موثر در کاهش و کنترل افسردگی داشتهاند, ولی درمان نبودهاند.
در کشورهای پیشرفته سیستم ابزارهای بهتر و کارآمدتری پیوسته در دست نوآوری دارد. برای نمونه قرصهای ضد افسردگی یکی از نوآوریهایِ نسبتا تازهیِ سیستم
به شمار میروند که تا اندازهیِ بالایی موثر بودهاند. یا راههایِ روانشناسی (بخوانید مغزشویی) نوین نیز گونهیِ پیشرفتهتری میباشند, ولی همهیِ اینها هنوز
در دستهیِ ابزارهای نرم و نیمهنرم میافتند و ابزارهای سخت, ابزارهایی که یکراست میتوانند افسردگی را کاسته یا از بیخ زدوده هنوز در دست نوآوری جای دارند.
پیوند همهیِ اینها چیست؟ سخن اینجا این است که آدمی به سرشت و در زندگی طبیعی افسرده نیست ¹. افسردگی یکی از واکنشهای فرگشتین (evolutionary یا تکاملی) میباشد, واکنشی در برابر شرایط ناخواستنی و یک حالت ویژه از اندیشه (mode of thinking) که آدم بدور از احساسات بتواند در چون و چندهایِ
زندگی و شرایط زندگی خود اندیشیده و چاره بجوید. هر آینه, این چارهجوییها در جهان مدرن بیهودهاند, زیرا کنترل چیزها در دست شخص نیست. برای نمونه
در یک تیرهیِ کوچک اگر کسی از این افسرده باشد که خورد و خوراک درست ندارد, یا به او زور میرود, یا امنیت ندارد و .. همهیِ اینها با اندیشهیِ بیشتر
از میان بردنی میباشند; او میتواند با اندیشه در چند و چون زندگی خود و با اثر گذاشتن یکراست / direct روی نزدیکان و پیرامونیان سرانجام راهی
بیابد و افسردگی او کارکرد سودمندی در برایند داشته باشد. در جامعههایِ چند صد میلیون تنهیِ امروز, برای نمونه در جامعهیِ ژاپن, افسردگی تنها در جایگاه
یک واکنش مفعول بجا میماند. افسردگی کس در خود کنشمندی و نیرو ندارد, او نمیتواند چیزی را تغییر بدهد, نمیتواند فرهنگ
را دگرگون بسازد, نمیتواند شرایط زندگانی خود را تغییر بدهد و در سرانجام روز وادار است که سیستم را, بهمان گونه که هست بپذیرد و با آن کنار بیاید.
آنچه ما امروز داریم این پدیده است:
١- سیستم نخست شرایط و ضوابطی از زندگی را به مردم تحمیل مینماید که بخش بزرگی از آنان را به افسردگی دچار میسازد.
٢- سپس سیستم برای افسردگیای که خود پدیدآورندهیِ آن بوده «دارو»های گوناونی فرآورده و میکوشد "بیماران" افسرده شده را "درمان / fix" نماید.
٣- با کاهش نسبی افسردگی — به یاری داروها و روشها و ابزارهای سرگرمی و ... — سیستم باز فشار بیشتری میتواند فروبیاورد و این چرخه همچنان تکرار میگردد.
فشارهایی که سیستم روی مردم میآورد در راستای گسترش هر چه بیشتر و بهتر خود تکنولوژی میباشند. پیامدهایِ این
شیوهیِ غیر طبیعی و تحمیلی از زندگیست چیزیست که خود شما هم کمابیش به آن پی بردهاید; این فشارها
همانجور که اشاره شد, در پیشرفتهترین کشورهای صنعتی همچون ژاپن بیشتر از همه نیز به چشم میخورند:
پُرکاری, پُرکوشی, ساختارمندی, قانونمندی, لذتگرایی, ...
پس اگرچه میتوان زمختانه مشاهده کرد که در جهان سوم افسردگی بیشتری از جهان یکم
میباشد, ولی این تنها یک نگاه نسبی و پنهان شده خواهد بود. شما اگر صنعت سرگرمی
و قرصهایِ افسردگی و به قول امیر در جُستار کناری, iPad و playstation را از مردم
کشورهای جهان یکم و پیشرفته بگیرید, آنگاه میتوانید به ژرفای افسردگی پی ببرید.
¹ دربارهیِ زندگی طبیعی و نبود افسردگی در تیرههایِ نخستینی میتوانید به این کتاب رجوع نمایید: