ویرایش از سوی مزدك بامداد : 12-20-2013 در ساعت 01:00 PM
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
بیجاست، شما هنوز دگرسانی میان جایگاه نیستی و خود نیستی را نمیدانید.
نیستی هیچ چیزی را نمیتوان نشان داد، هتّا همان دراکولا ! و نیازی هم نیست.
تا زمانی که نشانه های هستی چیزی نباشد، آن چیز در جایگاه و برابر نیستی است
= حکم عدم : رفتار و کردار شما باید چنان باشد که آن چیز را نبود بینگارید.
حکم عدم <> عدم
دوراندیشی (احتیاط) هم زمانی فزونی می یابد که فرنودی در راستای نشانه های هستی آورده باشید!
•
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
قران هم همین سفسته را دارد،
هر کس که ممد را نمی پذیرفته و به او
پول و دختر نمیداده، برایش آیه میامده که:
فی قلوبهم مرض = کژاندیش و بیمار روانی هستند ( چون قران قلب را جایگاه اندیشه میدانسته)
اولئک هم السفهاء = آنها خودشان کودن هستند
شرّ الدواب = مارو کژدم و بدترین جک و جانوها هستند!
لهم قلوب، لا یفقهون بها : دل دارند ولی با ان هوش نمیکنند ( در قران ، دل جایگاه اندیشه و سهش است)
...
•
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)