راز بودن
ما همه هستیم ولی برای زمان کوتاهی، و در همین زمان گشت می زنیم مگر پاره کوچکی از همه ی کیهان[1] را. ولی انسان ها یک گونه کنجکاو هستند. دودل می شویم، در پی پاسخ می گردیم. با زندگی در این جهان پهناور که گاهی مهربان و گاهی سنگ دل است، و خیره شدن به آسمان های بی کران بالا سر، مردم همیشه پرسش های بسیاری برای پرسیدن دارند: چگونه می توانیم این جهانی که خود را در آن یافته ایم، دریابیم؟ کیهان چگونه کنش می کند؟ سرشت[2] واقعیت چیست؟ از کجا این همه آمده است؟ آیا کیهان به آفریدگار نیاز دارد؟ بیشتر ما زمان درازی دلواپس این پرسش ها نیستیم، ولی همه ی ما درباره این پرسش ها گاهی دلشوره داریم.
به طور سنتی این پرسش های، در میدان فلسفه است، ولی فلسفه مرد. فلسفه با گسترش دانش های نوین، به ویژه فیزیک، همراه نشد. دانشمندان روشنایی یافته ها را در جستجوی ما برای دانش به دست گرفتند. هدف این کتاب، دادن پاسخ هایی که با یافته های تازه و پیشرفت های تئوریکی بدست آمده، است. آن ها ما را به پنداری نو از کیهان و جایگاه خودمان در آن، که بسیار با دیدگاه سنتی، و حتی از نگاهی که ما شاید یکی یا دو دهه پیش ساخته بودیم، ناهمسان است، راهنمایی می کنند. ولی باز نخستین پنداشته های[3] این دریافت نو می تواند تا کمابیش یک سده پیش پیگیری شود.
برپایه پندار سنتی از کیهان، چیزها[4] در یک راه به خوبی تعریف شده حرکت می کنند و یک تاریخچه آشکار و مشخص دارند. می توانیم موقعیت دقیق خود را در هر دم زمان نشان دهیم. اگر چه این شرح به اندازه بسنده برای هدف های روزمره خوب است، در دهه ی 1920 دریافتند که این دیدگاه "کلاسیک" نمی تواند درباره ی رفتار شگفت انگیز هستی[5] که در مقیاس اتمی و زیر اتمی[6] نمود پیدا می کند، روشنگری نماید. به جای آن بایسته بود که چهارچوب دیگری، که فیزیک کوانتوم[7] نامیده شد، گرفته شود. تئوریهای کوانتوم نشان داد که به گونه ای چشمگیر در پیش بینی رخدادهای چنین مقیاسی دقیق می باشد، در حالی که هم چنین تئوری های کلاسیک، که برای زندگی روزمره در جهان بزرگتر از اتم به کار گرفته می شد، دوباره ساخته شدند. ولی فیزیک کوانتوم و فیزیک کلاسیک ریشه در پندارهای بسیار ناهمسانی از واقعیت های فیزیک دارند.
". . . . و این فلسفه من است."
تئوری های کوانتومی می تواند به روش های فراوانی فرموله بندی شود، ولی آن چه که شاید ساده ترین روشنگری درباره ی آن باشد، از سوی ریچارد (دیک) فینمن[8]، شخصیت شاد و سرزنده ای که برای نهاد فناوری کالیفرنیا کار می کند و در زمان بیکاری در استریپ جوینت[9] طبل بانگو[10] می زند، داده شده است. بر پایه گفته ی فینمن، یک سیستم تنها یک پیشینه[11] ندارد بلکه همه ی پیشینه های شدنی و احتمالی را دارد. همان گونه که ما در پی پاسخ های خویش هستیم، ما درباره ی رویکرد فینمن به جزییات روشنگری خواهیم نمود، و آن را برای جستجوی این اندیشه که کیهان خودش یک پیشینه تنها نداشته، و حتی یک هستی مستقل ندارد، به کار خواهیم گرفت. این اندیشه به نگر، حتی به نگر بسیاری از فیزیکدان ها، اندیشه ای تندرو[12] می رسد. هر آینه و در واقع، مانند بسیاری از انگاره ها در دانش امروزی، به نگر می رسد که خرد بهنجار[13] نیست. ولی خرد بهنجار بر پایه تجربه های روزانه، نه بر پایه خود کیهان آن گونه که با فناوری های شگفت انگیز مانند آن ها که می گذارند ما به درون اتم یا به گذشته به آغاز کیهان خیره شویم، می باشد.
تا زمان پیدایش فیزیک نوین، این گونه گمان می شد که دانش درباره ی جهان می تواند با اندازه گیری یک راست و مستقیم بدست آید، بدین معنا که، چیزها آن چه هستند، همان گونه که با حواس به آن ها پی می بریم، که به نگر می رسند. ولی کامیابی باشکوه فیزیک نوین، که بر پایه پندارهایی مانند پندار فینمن که با تجربه های روزانه برخورد دارد، هست، نشان می دهد که این گونه نیست. پس، نگاه ساده به واقعیت با فیزیک نوین سازگار نیست. برای رسیدگی کردن به چنین تناقض هایی[14] ما رویکردی را یافتیم که آن را واقعیت گرای وابسته به مدل[15] نامیدیم. این مدل بر پایه این اندیشه است که مغزهای ما درونداد[16] دریافت شده از اندام های حسی را با ساختن یک مدل از جهان تفسیر می نماید. زمانی که چنین مدلی برای روشنگری درباره رویدادها کامیاب بودند، ما گرایش چسباندن، واقعیت کیفی یا درستی مطلق[17]، را به آن، و به عناصر و پندارهای برپا کننده ی آن داشتیم. ولی هر کسی با روش های ناهمگونی می تواند یک وضعیت فیزیکی همسان را، با به کارگیری عناصر و پندارها بنیادی، الگو بندی نماید. اگر دو تئوری فیزیکی یا مدل با درستی یک رویداد را پیش بینی نماید، نمی شود گفت که یکی واقعی تر از دیگری است؛ به سخن دیگر، ما آزاد هستیم هر یک ساده ترین هست، به کار گیریم.
در تاریخ دانش، ما زنجیروار، از افلاطون به تئوری کلاسیک نیوتن تا تئوری های نوین کوانتوم، تئوری ها و مدل های بهتر و بهتری یافتیم. طبیعی است پرسیده شود: آیا این رشته سرانجام به یک نقطه ی پایانی می رسد، یک تئوری کامل درباره ی کیهان، که دربرگیرنده ی همه ی نیروها و هر رصدی که ما می کنیم پیش بینی نماید، یا ما پیوسته تئوری های بهتری پیدا خواهیم نمود، یا هرگز آن که بهتر از آن نباشد پیدا نمی کنیم؟ ما هنوز پاسخ درست پایانی برای این پرسش نداریم، ولی اکنون ما یک نامزد در خور برای تئوری پایانی همه چیز داریم، اگر هر آینه یکی باشد، ام- تئوری[18] نامیده میشود. ام-تئوری تنها مدلی است که ما گمان می کنیم همه ویژگی هایی که شاید تئوری پایانی داشته باشد، را دارد، و بیشتر گفتگوهای آینده ما بر پایه این تئوری هست.
ام-تئوری، یک تئوری به معنای بهنجار نیست. بلکه یک خانواده[19] از تئوری های گوناگون، که هریک برای روشنگری بررسی های تنها بخشی از دامنه موقعیت های فیزیکی خوب است، می باشد. کمی مانند نقشه ی جغرافیایی[20] می باشد. همان گونه که به خوبی شناخته شده، کسی نمی تواند سراسر سطح زمین را روی یک نقشه نشان دهد. سیستم تصویر معمول مرکاتور[21] که نقشه ها جهان نما به کار گرفته می شود نواحی دور شمالی و جنوبی را پهناورتر و پهناورتر نشان داده و قطب های شمال و جنوب را در بر نمی گیرد. برای دیدن نقشه ی دقیق از سراسر جهان، هر کسی باید از دسته ای از نقشه ها، که هر یک از ناحیه کوچکی هستند، را به کار گیرد. نقشه ها هم پوشانی دارند، و جایی که آن ها هم را پوشش می دهند، چشم انداز همسانی را نشان می دهند. ام-تئوری هم چنین است. تئوری های گوناگون در خانواده ام-تئوری شاید بسیار ناهمسان به نگر برسند، ولی آن ها همه می توانند چون نمودهایی از تئوری زیربنایی[22] به شمار آیند. آن ها ویرایش های از تئوری بوده که تنها در دامنه ی محدودی کاربردی هستند - برای نمونه، زمانی که میزان ویژه ای مانند انرژی کوچک است. مانند همپوشانی نقشه ها در سیستم تصویر مرکاتور، در جایی که دامنه ی ویرایش های گوناگون همپوشانی دارند، پدیده ی همسانی را پیش بینی می کنند. ولیهمانند این که هیچ نقشه ی مسطحی که برای نمایش سراسر سطح زمین درخور باشد نیست، تئوری تکی نیز که بر نمایش همهی بررسی ها در همه ی موقعیت ها مناسب باشد، نیست.
نقشه جهان نماشاید نیاز به سماری از تئوری های هم پوشان برای نمایش کیهان باشد، همان گونه که برای نمایش زمین به نقشه های هم پوشان نیاز است.
ما روشن خواهیم نمود که چگونه ام-تئوری می تواند پاسخ های برای پرسش آفرینش[23] فراهم نماید. بر پایه ام-تئوری، کیهان ما تنها کیهان نیست. به جای آن، ام-تئوری پیش بینی می کند که شمار بسیاری کیهان از هیچ آفریده شده اند. ساخته شدن آن ها نیازی به مداخله ی برخی هستی های فراطبیعی[24] یا خدا[25] ندارد. تنها، این کیهان ها به گونه ای بهنجار از قوانین فیزیکی برپا شده اند. ساخته شدن آن ها پیش بینی های دانش است. هر کیهان دارای پیشینه های شدنی و احتمالی بسیاری بوده و حالت های شدنی بسیاری در زمان آینده دارند، به این معنا، در زمانی هایی مانند اکنون، که زمان دارازی پس از ساخته شدن آن ها است. بیشتر این حالت ها سراسر ناهمسان با کیهانی که ما بررسی میکنیم خواهند بود و سراسر ناسازگار برای بودن هر گونه زندگی هستند. تنها شمار اندکی خواهند گذاشت جاندارای مانند ما باشد. پس بودن ما از میان این آرایه ای گسترده تنها آن کیهان هایی که با بودن ما سازگار هستند گزینش نموده است. این، هر چند ما در برابر اندازه ی کیهان ناتوان و بی ارزش هستیم، از سویی، ما را آقای آفرینش[26] می سازد.
برای پی بردن به کیهان در بالاترین سطح، ما نه تنها بایستی بدانیم چگونه کیهان کار می کند بلکه چرا.
چرا چیزی هست به جای آن که چیزی نباشد؟
چرا ما هستیم؟
چرا این گروه ویژه از قوانین هست نه دیگری؟
این پرسش ریشه ای زندگی، کیهان و هر چیزی است. ما خواهیم کوشید آن را در این کتاب پاسخ دهیم. وارونه پاسخی که در راهنمای کهکشان هیچ هکار[27]، پاسخ ما ساده نخواهد بود.(42)
[1]. universe
[2]. nature
[3]. sketches
[4]. objects
[5]. existence
[6]. subatomic
[7]. quantum physics
[8]. Richard (Dick) Feynman
[9]. strip joint
[10]. bongo drum از سازهای کوبی کوبایی
[11]. history
[12]. Radical idea
[13]. common sense
[14]. paradoxes
[15]. model-dependent realism
[16]. input
[17]. Absolute truth or Universality
[18]. M-theory
[19]. family
[20]. map
[21]. Mercator projection
[22]. underlying
[23]. creation
[24]. Supernatural being
[25]. God
[26]. lords of creation
[27]. The Hitchhiker's Guide to the Galaxy داستان های گمانی دانشی (علمی تخیلی) که موسیقی دان، نویسنده انگلیسی داگلاس آدامز نوشته است.