تقلیل ایمان و تنازل اعتقادات دینی مردم به اعتبار ناخجستگی دین حکومتی گزاره ای است «کذب» که به رغم کذب بودن طی چند سال اخیر مُبدل به بیت الغزل پاره ای از ناقدان و ناصحان سیاسی و اجتماعی در ایران شده است.
مطابق این گزاره نوعی دلزدگی از دین و زیست مومنانه در کسر وسیعی از شهروندان تسری یافته که منجر به فروپاشی اجتماعی و ایضاً اخلاقی در کلیت کشور شده که عامل اصلی آن به تنیدگی ساختار حکومت با بافتار مذهب بازگشت و ارتباط دارد.
قائلین معتقدند لاادری گری و لاابالی مآبی و اباحه گری مومنین بسآمد قابل انتظار از حکمرآنی با نام مذهب در کنار عملکرد ناعادلانه و مزورانه و ایضاً جائرانه ملوک متخلق به خـُلق دینی است!
چنین گزاره ای به تعبیر پوزیتیویست های منطقی برخوردار از صدق و کذبی توامان است و آنچه که رویه صدق یا رویه کذب آن را بر دیگری تفوق می بخشد نگاه معناگرایانه (لوگوتراپی فرانکلی) به هر کدام از سویه های این گزاره است.
بر این اساس از یک منظر نمی توان تن به این داوری داد که جامعه بواسطه تشبث حکومت به دین و عدم تفطن حُکام به لوازم حکومت دینی ، اعتقاد خود به دین را واگذارده و مبتلا به هُرهُری مسلکی و لاقیدی شده اند!
بخشی از مقاله جدیدم تحت عنوان «بینوایان»