ویرایش از سوی Mehrbod : 10-22-2013 در ساعت 01:47 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
به گفته توماس پین یکی از بنیان گذاران انقلاب آمریکا و فرانسه ، دولت در بهترین حالت یک شر لازم و در بدترین حالت یک سیستم جنایت کار است. یکی از ایراداتی که سوسیالیستهای نسل جدید به مارکس و چپ سنتی میگیرند این هست که همه چیز در رابطه کارگر و کارفرما خلاصه نمیشود ، دنیا بسیار پیچیده تر از این حرفها هست ، سیستم سوسیالیسم دولتی و دیکتاتوری به اصطلاح کارگری در طول ۹۰ سال در ۳۰-۴۰ کشور امتحان شد و به غیر از خون و بدبختی هیچ سود دیگری نداشته است. خود لنین هم خواهان رسیدن به آنارشیسم بود ، ولی دیکتاتوری کارگری و در واقع همان سرمایه داری دولتی راه آن نیست ، حداقل آن این هست که اکنون سوسیال دموکراسی داشته باشیم و به قول خروشچف بعد میشود سوسیالیسم را ذره ذره به جامعه تزریق کرد.
ویرایش از سوی Theodor Herzl : 10-22-2013 در ساعت 02:09 PM
"A Land without a People for a People without a Land"
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
sonixax (10-22-2013)
ویرایش از سوی مزدك بامداد : 10-22-2013 در ساعت 04:11 PM
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
Stanford prison experiment - WiKi
شما اگر به روی دیگران قدرتی داشته باشید قطعا آنرا مورد سوء استفاده قرار خواهید داد، مگر آنکه عواقب آن سوء استفاده از لذتی که اعمال سلطه بر دیگران نسیب شما میکند بزرگتر باشد، تازه آن زمان هم تضمینی نیست و میبینید که چگونه پلیس آمریکا جلوی دوربینی که برای پیشگیری از همین خشونتهای افسارگسیخته نسب شده متهم سیاهپوستی که از دستشان فرار کرده را تا مرز مرگ کتک میزند.
تمام جانداران اجتماعی دارای هرم قدرت هستند و در آن اعضای زورمندتر اعضای کمزورتر را تحت سلطه قرار میدهند، در برخی جوامع مثل آن ِ بونوبوها و انسانها این سلطه نرم و غیرمستقیم و کمقربانیست، در برخی دیگر مثل همان گوریلها یا شیرها همواره خونبار و علنی و مستقیم. این به معنای ناتوانی ما از فراتر رفتن از ارتباط برده-اربابی نیست، به این معناست که بسیار مستعد آن هستیم و اگر احتمال آنرا نادیده بگیریم باید منتظر عواقب فاجعهآمیز بعدی باشیم، و این فقط مشکل دولت سوسیالیستی نیست، مشکل جامعهی آنارشیستی هم هست. ولی ما راهکارهایی برای آن داریم، مثل انتخابی کردن عضویت یا عدم عضویت در همبود، در حالی که شما به کلی منکر احتمال آن میشوید، زیرا «بهرهکشان سرمایهدار که نباشند همه چیز درست میشود».
مسئلهی عمق و سطح نیست، مسئله اینست که چگونه سوژهی تحت لیبرالیسم خود را آزاد میپندارد در حالی که اگر یک نخ سیگار گوشهی پیادهرو بیافروزد جریمه میشود. چرا سوژهی کاپیتالیسم تمام تمرکز ذهنی خود را به روی آنچه دارد هدر میدهد وحتی لحظهای به آنچه ندارد نمیاندیشد. چرا فقیرترین اقشار جامعه به کاپیتالیستها رای میدهند و جوانان طبقهی متوسط به بالا که معنای دیکشنریوار «خردهبورژوا» هستند انقلابی میشوند و میروند به تسخیر والاستریت. مارکسیستهایی که جرئت پرسیدن این سوالات را داشتهاند(مثل لاکلائو یا بدیو)، پاسخشان اینست که اینها تعلقات نابجای ایدئولوژیک(در معنای مارکسیستی آن=آگاهی کاذب)است، من با این مخالفتی ندارم، اما به گمانم کار را نیمهتمام رها میکند و همهی نتایج و جوانب منطقی پیشفرضهای خود را دنبال نمیکند.
به نظر من دلیل اصلی پیدایش و تداوم این آگاهی کاذب، برآمده از تاکید وسواسگونهی مارکسیسم به تبعیض/سلطهی اقتصادی و نادیده گرفتن کامل، یا دست بالا زیرمجموعهی تکمیلی دیدن دیگر انواع آنست. مرد کارگر آمریکایی میبیند که دولت از او به زور المونی و نفقهی بچه میگیرد، و گزینهای را انتخاب میکند که این بازیگر نامشروع، قلدر و سلطهورز را از زندگی شخصی او بیرون میاندازد. کمونیستها عادت دارند به آنارشیستها بگویند «صبر بکنید، سلطهی دولت را هم از میان میبریم»، به فمینیستها بگویند «صبر بکنید، سلطهی مردسالاری را هم از میان میبریم»، به ناقدان نژادپرستی بگویند «صبر بکنید، نژادپرستی هم از عوارض تقسیم ناعادلانهی ثروت است» و ... بیآنکه خاستگاههای متعدد غیراقتصادی این نابرابریها را مد نظر قرار بدهند.
زنده باد زندگی!
sonixax (10-22-2013)
آزادی شما جایی شروع میشود که اختیارات دولت به پایان میرسد = دولت بزرگتر، آزادی کمتر. اختیارات دولت را هم توانایی آن مشخص میکند نه فلسفهی وجودی آن و اخلاقیات و اینکه از کجا برآمده و به کجا قرار است برود و ... بنابراین دولتی که ابزار تولید را در اختیار دارد و شما برای نان شب محتاج انجام دادن «کار درست» بطور خودانگیخته از سوی آن هستید، توازن چانهزنی را به نحوی غیرقابل بازگشت به سود نهادی که پیشتر ارتش و پلیس و اهرم قانون و ... را برای سرکوب داشته برهم میزند.
شما هم مثل آنارشیستها و تروتسکی و ... در خیابان با موهای آشفته و پیراهن دریده فریاد میزنید : «پس چه شد، فقط بنا بود سرکوب به بهرهکشان و نوکران ایشان محدود بشود؟ این دیگر چیست؟ من...»، و پیش از آنکه بتوانید جملهی خود را تمام بکنید تبری که برای گردن زدن سرمایهداری تراشیده بودید میخورد به میان سرتان!
بنابراین راهحل هرچه باشد، سپردن اهرم جدیدی از قدرت و از میان برداشتن اهرمهای کنترلی که برای تضعیف آن تهیه شده بودند نیست. راهحلی که به ذهن من میرسد آنست که بیاییم با تقویت سندیکاهای کارگری و استقلال هرچه بیشتر آنها، با اشتراکی کردن مالکیت کارخانههایی که بر اثر تصمیمات نادرست سرمایهداری و برای حداکثری کردن سود ورشکست شدهاند از طریق واگذاری آنها به کارگرانشان، و از طریق استقلال جوامع برمبنی ویژگیهای عینی(همچون تعلقات فکری و عقیدتی)و کاستن از وابستگی انتزاعی آنها(همچون تعلقات قومی و ملی)به شرایطی برسیم که در آن از میزان قدرت و نفوذ سلطه بطور مداوم و خزنده کاسته میشود و الگوی جدیدی جایگزین میشود که امکان پیش رفتن بدون نیاز به «سرکوب» را دارد: سرمایه دار قبر خودش را میکند و موفقترین شرکت جهان را نیز ورشکسته میکند، دولت میزان نفوذ خود بر فرد و جمع هر دو را آرامآرام از دست میدهد و کسانی که میخواهند بردهی جنسی یک زن باشند و یا یک بردهی جنسی زن داشته باشند هم قادر به همزیستی بدون نابودی دیگری خواهند بود. اینها پیشرفتهاییست که ما تنها با گسترش آگاهی قادر به انجامشان هستیم، و اگر آگاهی در سطحی نباشد که قادر به برداشتن این قدمهای نخست نباشیم، قطعا در سطحی نیست که انقلاب بتواند کمکی به ما بکند.
و ...
زنده باد زندگی!
مزدک گرامی باور بفرمایید که اشتباه میکنید،سود حداکثری سرمایهداری در کارگر راضیست، نه در کارگر مطیع. اینرا نسختین بار همان ژیژک نئو-استالینیست کشف کرد! به نفع دستگاه اقتصادی که در آن سود بیشتر نیازمند مشارکت حداکثری مردم در فستیوال مصرف است رضایت خاطر و خوشحالی و شادمانی سوژه است، این دستگاه اهمیتی نمیدهد که شما بدن خودتان را نقاشی بکنید یا لخت بگردید یا روی سقف ماشینها در آغوش چند گربهی سلاخی شده برقصید. سرمایهداری میل شما را شناسایی میکند و تا حداکثر ممکن، تمام تلاش خود را برای استفاده و سوء استفاده از آن به انجام میرساند، سرکوب میل یک بیزنس تماما متفاوت با هدفی تماما متفاوت است. برای این نظام مهم نیست که شما بکینی بپوشید یا چادر، هر دو را برایتان تولید میکند و سودش را میبرد. مشتری راضی، مشتری همیشگیست، و میل شما، سوخت تداوم کار این ماشین.
نهادی که وجود آن وابسته به محدود کردن زندگی فردی و اجتماعی سوژهی انسانیست دولت است نه سرمایهداری. دولت است که میزان اختیار و توانایی تاثیرگذاری آن در جامعه را توانایی شما برای محدود کردن این تاثیرگذاری مشخص میکند. خلاصه دولت است که خود کنترل فقط بخاطر کنترل را فیتیشیزه میکند و آنرا اعمال میکند، زیرا کنترل بیشتر به معنی قدرت بیشتر خواهد بود. در یک کلام، دولت کشیدن ماریجوآنا را محدود میکند، سرمایهداری یک جوینت برای به فروش رساندن آن باز میکند!
زنده باد زندگی!
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
در کاپیتالیسم مهمترین رانهی موجود در اقتصاد تلاش سرمایهدار برای حداکثری کردن سود است، یک توطئهی عمومی برای کنترل تودهها وجود ندارد و اساساً نیازی به کنترل آنها نیست تا وقتی میتوانید به امید پژو کردن پراید به ایشان وام بدهید و همهی دسترنجشان را تا سالها بالا بکشید و … کلاً کنترل در ضدیت با سرمایه است مگر آنکه میل چیزی باشد که بازار قادر به برآوردنش نیست(تقریبا هیچ چیز). کنترل مد نظر شما از طریق کنترل بازار صورت میگیرد و بسیار غیرمستقیمتر از اینهاست. اما فرض هم بگیریم که تحلیل شما درست باشد، باز جایی از کار میلنگد.
زیرا از آنجاکه سیستم سرمایه متمایل به حداکثری کردن سود است، بهرهبرداری از میل الگوی رفتاری سیستم تولید کالا میشود نه محدود کردن آن. دولت در مقابل، متمایل به حفظ وضع موجود است، چنانکه اگر جایی تلاش سرمایهی جهانی یا بومی برای حداکثری کردن سود در تعارض با بقای ….. قرار بگیرد آنرا سرکوب خواهد کرد(چنانکه فروش و تولید بکینی در ایران ممنوع است، مثلا)، اگر هم میل بازار به جایی رسید که نظام اقتصادی موجود(سرمایهداری)قادر به برآوردن آن نبود(برای مثال، برابری فراتر از برابری در تناسب با قانون)باز به این دلیل که ممکن است سوژه را به جستجوی آلترناتیوهایی برای نظم موجود ترغیب بکند، باز دولت به سرکوب آن میپردازد. اما اینجا Correlation doesn't mean causation و این تنها یک اتفاق بوده که منفعت دولت و سرمایه در یک راستا قرار گرفته، زیرا در مقابل هر موردی که دولت به سود گسترش سرمایه وارد میدان شده، هزاران مورد هست که دولت برپاد آن عمل کرده.
سرمایه اگر به حال خود رها بشود میل را تا سرحد نابودی مطلق مورد بهرهبرداری قرار میدهد و تلاش میکند همهی انواع آنرا به یک اندازه و با رواداری کامل مورد نوازش پدرانهی خود قرار بدهد، و همچنانکه گفته شد چادر و بکینی را به یک اندازه بفروشد، و به حالش تفاوتی نمیکند که شما یک پاکت سیگار بخرید یا یک پاکت ماریجوآنا. قابلیت خارقالعادهای هم برای این بهرهبرداری دارد و توان به ابتذال کشیدن والاترین مفاهیم و والا نمایاندن مبتذلترین اندیشهها را در این مسیر دارد:
طبق یک قانون کلی، سرمایه به فکر بیشتر سود بلادرنگ ممکن تحت نظام مستقر است و دولت در خیال سود بلند مدت و حفظ نظام مستقر. بر این مبنی اگر سرمایه در عرصهی فرهنگ و جامعه چند استراتژی متضاد با دولت را اتخاذ میکند، بر مثال گسترش رواداری، که بر طبق آن هرچه رفتار/میل ابنرمال، نرمالیزهتر بشود توانایی بهرهبرداری اقتصادی از آن بالاتر میرود(Fat acceptance و...). در حالیکه دولت دائم مشتاق به سرکوب رواداری بیشتر است تا شرایط موجود مبادا به خطر بیافتد و تنها زمانی در برابر آن نرمش نشان میدهد که از بیآزاری آن برای تسلط خود اطمینان کسب کرده باشد. برای مثال سرمایهداری اگر میتوانست به نرمالیزه کردن Coprophilia میپرداخت و در سرتاسر جهان رستوران زنجیرهای مدفوعفروشی به راه میانداخت و از این طریق سود میبرد، اما دولت در برابر این تصمیم مقاومت میورزد چراکه ممکن است اکثر شهروندانش شاگس و دیگر امراض بگیرند بمیرند و ... مک دونالد کاری به مردن سریع مشتریانش درپی خوردن صدها هزار کالری در ماه ندارد، و گمان نمیکند که اگر اینها بمیرند من مشتری خود را از دست میدهم، دولت اما چنان اندیشهای میکند و ممکن است به همین دلیل مکدونالد را محدود بکند و...
ویرایش از سوی Ouroboros : 10-22-2013 در ساعت 06:18 PM
زنده باد زندگی!
هماکنون 6 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 6 مهمان)