امام نقی درون سلول انفرادی از فرط بیکاری مشغول بازی با تخم های مبارک بود. داخل سلول جز یک گلیم کهنه ،چند پتوی بدبو ، یک پیاله آب و یک عدد قرآن نقید هیچ چیز دیگری وجود نداشت.
چند تن از زندانبان ها با کارهایشان امام را آزار می دادند و با او بدرفتاری می کردند. آذوقه ی اندکی داده میشد و برای دریافت تکه ای نان باید به آن زندانبان های ملعون التماس می کرد !
بدتر و سخت تر از این ها ممنوعیت نوشیدن آب شنگولی و همچنین عدم امکان جماع بود که امام را سخت خمار و آشفته کرده بود.
امام نقی پس از چند سال آزاد شد. اصحاب دور او را گرفتند و با کنجکاوی پرسیدند: یا نقی ! چگونه این همه مدت را بدون جماع کردن سپری کردید و طاقت آوردید؟
آن بزرگوار لبخندی مرموزانه زد و فرمود : همانا بیرون از زندان سوسن نقش دست راستم را ایفا می کرد و داخل زندان دست راستم نقش سوسن را !
(خاطرات زندان نقی،سال 92 ن.ق )