"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Kaveh (11-18-2012),Mehrbod (11-18-2012),Ouroboros (11-17-2012),sonixax (11-17-2012),undead_knight (11-17-2012)
من باور دارم که رژیم همه چیز خواری ما انسان ها در بیشتر موارد یک نوع گوشت خواری(اونم از نوع قرمز) افراطیه که هم اثرات بدی بر روی سلامتی داره و هم محیط زیست و هم اینکه کشتار زیادی به خاطرش انجام میشه یعنی اگر ما به مرحله ای برسیم(که خواهیم رسید) که فراورده گوشتی از چیزی جز کشتار بدست بیاد و همچنان به کشتار ادامه بدیم،واقعا موجودات سادیستی هستیم:)
ولی باید به چند نکته دقت کرد: اولا گیاه خواری انواع مختلفی داره که مطمئنا دوستان میدونند،ولی بر همون اساسی که کشتار حیوانات و نگه داری از اونها برده داری دونسته میشه،استفاده هم شیر و لبنیات فراورده های غیر گوشتی حیوانی(مثل عسل) هم نوعی بهره کشیه.
کشتن برای خوردن در اصل یک نوع"مصرف کردن"طبیعی هست.موجودات زنده با پیچیده تر شدن توانایی کمتری برای استفاده مستقیم از انرژی و مواد معدنی برای ادامه حیات دارند پس ناچار بر اثر فرگشت موجودات زنده در زنجیره غذایی همدیگه رو "مصرف" میکنند،ما هیچ تغییری نمیتونیم در ماهیت این سیستم بوجود بیاریم،شاید بین انسان ها معمول باشه(به دلایل متفاوت)که شرایط انسان های دیگه رو "بهتر"کنند ولی باید دقت کرد که این دلایل قابل تعمیم دادن به حیوانات نیست،اگر صرفا"در و رنج"حیوانات مهمه آیا ما این حق رو داریم که مثلا گوشت خواران رو از بین ببریم چون باعث "درد و رنج" حیوانات گیاه خوار میشند؟یا مثلا میکروبی که بیماری رنج آور(ولی غیر قابل انتقال به انسان)برای حیوانات ایجاد میکنه رو نابود کنیم.در نهایت با هیچ راهی جز نابودی کل حیات نمیشه جلوی روند "مصرف"رو گرفت!به قولی "در طبیعتا اخلاق وجود نداره ولی ما پدیده های طبیعی رو با ارزش های اخلاقی تفسیر میکنیم!"
حالا سوال مطرح میشه که آیا توجه به "درد و رنج"حیوانات یک نوع گونه گرایی نیست؟آیا حیواناتی که درد رو حس نمیکنند یا ابعاد کوچکتری دارند حق کمتری برای زنده موندن دارند؟!مثلا اگر با دستکاری ژنتیگی دام هایی تولید کنیم که درد رو حس نمیکنند،در صورت مسئله تغییری حاصل میشه؟واقعیت اینه که ما نمیتونیم نظام طبعیت رو عوض کنیم(حداقل در مورد حیات فقط میشه نابودش کرد!)همون طور که دفاع گاهی ممکنه به کشتن مهاجم بیانجامه(و بیشتر از خوب و یا بد بودن این نتیجه طبیعیه)در روند مصرف هم گاهی راهی جز کشتار وجود نداره.
هرچند روش های کشتار ممکنه گاهی وحشیانه به نظر بیاد ولی خود کشتار برای غذا کاملا طبیعیه(و این به معنای خوب یا بد بودنش نیست)در ضمن همون طور که دوستان اشاره کردند رابطه بین انسان و دام به سود گونه مورد نظر و انسانه(هرچند فرد تلف میشه ولی گونه حفظ میشه)(و یکی از نمونه های مشابهش رابطه بعضی از مورچه ها با شته هاست)شاید اشاره بشه که این مسئله تعادل طبیعت رو برهم میزنه ولی مگر ما هنگام استفاده از مواد گیاهی هم تعادل رو بر هم نمی زنیم ؟!ما گونه گیاهی مورد علاقمون رو در مقیاس وسیع کشت میکنیم و به صورت مصنوعی تعادل گیاهی رو بر هم میزنیم.
در همین تصویری که دوستمون yahoo گذاشتند اگر دقت کنیم میبینیم که در حال حاضر هم حدود 30 درصد از جنگل زدایی آمازون در نتیجه کشاورزی هست،باقی بخش ها هم احتمالا بعد از کاهش ارزش مرتع برای کشاورزی مورد استفاده قرار میگیرند.پس حتی کشاورزی ما هم به نوبه خودش میتونه به طبیعت آسیب بزنه(هرچند با سرعت کمتر و درمقیاس محدود تر)![]()
البته من از ایشون تشکر میکنم در زمینه شبه علم(که حتی بین خداناباوران ما گاهی رایجه)توضیحاتی دادند ولی خب همیشه ممکنه ما در دادم چیزهایی بیافتیم که از اونها فراری هستیم،مثل این مورد:که به نظر من شبه علم هست،بر اساس کدوم تحقیقات ثابت شده حقوق حیوانات بسیار ریشه ای تر و اساسی تر از حقوق بشر هست؟یا مثلا کشتار/آزار حیوانات منتهی به کشتار/آزار انسان ها میشه؟!(البته بازم میگم بحث اخلاق نیست،هرچند شاید آزار کمی متفاوت باشه)با این حساب قصاب ها باید بخش قابل توجهی از قاتلین سریالی رو تشکیل میدادند!:)) (واقعیت اینه که همین آزار یا کشتار اگر با هدف لذت جویی باشه نه مصرف،خودش معلول هست نه علت،مثلا معلول سؤرفتار والدین با کودک)آیا می دانید حقوق حیوانات بسیار ریشه ای تر و اساسی تر از مباحث حقوق بشر است و می تواند نقش پیشگیری از جرایم رو بازی کند ؟ آیا می دانید قاتلان زنجیره ای بسیاریشون در سوابقشون حیوان آزاری داشتند ؟؟؟ نمونه بسیار بارز و مشهورش همین بیجه که معروف شد در ایران که سگ ها رو می کشت بعد قاتل زنجیره ای کودکان شد
امکان انتقال بیماری ها از طریق خوراک گوشتی یا حیوانی هم که دیگه اساسا به بیراهه میره،اگر مثلا وبا از طریق سبزیجات آلوده به انسان انتقال پیدا کنه باید مصرف سبزیجات رو قطع کرد؟!!خیر باید روش هایی رو استفاده کرد تا آلودگی رو از بین برد نه عامل انتقال رو.یا اگر نظارت ها و پیشگیری در سطح قابل قبولی نیست باید اینها زیاد بشه.
در مورد تغذیه سالم،خب باید گفت که جای هیچ مخالفتی نیست و تقریبا اثبات شدست که حجم بالای محصولات گوشتی(باز هم گوشت قرمز) در خوراک انسان باعث بیماری های مختلف میشه ولی همین سازمان های بهداشتی که اینها رو تائید میکنند(و برای پیشگیری از طرح تئوری توطئه باید بگم که قدرت کمپانی های بزرگ هم تاثیر خاصی روشون نداره مگرنه مضررات دخانیات رو هم مکررا اعلام نمیکردند)باز در رژیم های پیشنهادیشون مثلا ماهی و غذاهای دریایی و یا لبنیات کم چرب (و صد البته میوه و سبزی جات)رو توصیه میکنند و لزوما اکثر بیماری های مربوط به رژیم غذایی در انسان مرتبط به محصولات حیوانی نیست،مثل بیماری های مربوط به مصرف بیش از حد قند،یا نمک(سدیم) یا غلات بدون سبوس.برای مثال برای اطلاعات بیشتر در مورد نظرات FDA و HHS+USDA به لینک های مرتبط مراجعه کنید.
در مورد گرمایش جهانی و اثر گلخانه ای هم باید گفت که تاثیر صنایع غیر غذایی بسیار بسیار زیاده( البته تاثیر صنایع غذایی هم غیر قابل انکاره)و حجم آلاینده های ناشی از میلیون ها خودرو و صنایع مختلف(که حتی همین سرچ ساده توی گوگل هم آلاینده تولید میکنه!)واقعا اثر مخرب تری روی کره زمین داره.یکی دیگه از مشکلات ما مشکل جمعیت هست،ما موجودات حریصی هستیم و هفت میلیارد موجود حریص روی این سیاره(که همچنان در حال زیاد شدن هستند) و مصرف اونها و آسیب هایی که مستقیم و غیر مستقیم به طبیعت وارد میکننند فقط با کاهش جمعیت و البته منطقی شدن مصرف قابل کنترله.
در نهایت باید بگم که با همه این ها افزایش سهم گیاهان در خوراک ما و کنترل حجم خوراک گوشتی(مخصوصا گوشت قرمز)اثرات بسیار مثبتی هم بر روی سلامت و هم بر روی سیاره زمین داره ولی تقلیل مسائل بزرگی مثل گرمایش جهانی به نوع خوراک و یا مطرح کردن گیاه خواری به عنوان نوعی منجی بشریت بیشتر من رو یاد شور مذهبی میندازه نه نگاه منطقی.
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
البته شوالیه نامرده گرامی اینها دلیل نمیشوند،اول از همه اینکه میشود شعور جانداران را طبقه بندی کرد،شعور انسان و شامپانزه یا خوک با مورچه و گیاه متفاوت است،این را میشود از سیستم عصبی و حجم مغزشان یک چیزهایی درباره اش گفت.بعد هم انجام فعالانه یک عمل (مثل دامداری) با اینکه رنج اجتناب ناپذیر حیوانات در طبیعت وجود دارد متفاوت است.زجر اجتناب ناپذیر کودکان هم در دنیا وجود دارد،ولی اینکه ما یکسری کودک را خودمان شکنجه دهیم چیز دیگریست.
بنظر من در انتخاب بین طبیعت و اخلاق ما اخلاق را باید انتخاب کنیم،هر چند خود گرایش ما به حساسیت نسبت به اخلاق و دگردوستی هم خود بنوعی طبیعیست و شعور و خرد ما هم حاصل خود همین طبیعت است.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Soheil (11-23-2012),sonixax (11-18-2012),undead_knight (11-18-2012)
ببینید چیزی که من گفتم در مورد الزام ها هست نه چیزهایی که با اختیار کامل انجام میدیم.از نظر من حفظ زندگی بر هر چیزی مقدمه،مگر اینکه مجبور به از بین بردنش باشیم(مثلا در دفاع یا برای خوراک)و این از بین بردن خوب نیست ولی خب طبیعیه.نمونه غیر انسانی دامداری هم همونطور که میدونید(مثال مورچه وشته)وجود داره.
مسئله در این هست که اگر ما رنج و کشتار رو با هدفی مثل شکار تفریحی،یا مثلا لذت محض ایجاد کنیم،مشکل داره به همین خاطر هم گفتم تا موقعی که مجبور باشیم برای غذای گوشتی حیوانات رو بکشیم،کشتار"اجبار"هست ولی از زمانی که بتونی مبدون کشتار به گوشت مورد نیاز دسترسی پیدا کنیم رفتار ما دیگه درست نیتس.
تفاوت طبیعت و رفتارهای انسانی ناشی از این هست که طبیعت فاقد خودآگاهی هست.بنابراین چیزی که ما در نتیجه هوش و خودآگاهی بوجود میاریم با طبیعت متفاوته.مثلا بعضی با استفاده از فرگشت فکر میکردند و میکنند که نژادپرستی طبیعیه ولی به این موضوع توجه نمیکنند که فرگشت انتخاب آگاهانه نداره ولی بیشتر اعمال انسان ها کاملا انتخابی هستند(هرچند شرایط تاثیر داره)بنابراین زجر کودکان نتیجه اعمال اگاهانه و انتخابی ماست نه یک نتیجه طبیعی.
اتفاقا اصلا مقوله اخلاق و طبیعت از نظر من جدا هستند،گزاره های اخلاقی فقط قابل تعمیم به رفتارهای آگاهانه و غیر طبیعی ما هست.
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
من حقیقتش چندبار خوندم پست شما رو ربطش رو چندان به مطلب خودم نفهمیدم جز بحث درباره همان نداشتن خودآگاهی در طبیعت.معلوم است که آنچه در طبیعت بدون شعور اتفاق میافته Amoral هست نه Immoral.ولی من تمام سخنم درباره تصمیم ما در برخورد با اون بود که مشخصا دارای شعور هستیم.
ما اگر بخواهیم دنیا را اخلاقیتر کنیم و مثلا حیوانات گوشتخوار را منقرض کنیم اینکار را بخاطر این انجام میدهیم (یا نمیدهیم) که خودمان شعور داریم و موجود اخلاقی هستیم نه اینکه تصور میکنیم شیر و گرگ مثلا گناه کرده اند بعنوان موجودی اخلاقی و ما حالا آنها را مجازات میکنیم یا چیزی مثل این.اینجا فقط فعالانه بودن یا منفعلانه بودن عمل ما مطرح است ولی مشخص است سوال اخلاقیست و طبیعی بودن خورده شدن غزال توسط شیر تاثیری نباید در تصمیم ما بگزارد(حداقل از نظر من).
در مورد حفظ حیات هم من شاید اشتباه متوجه شده باشم مقصود شما از آنرا ولی،حیات که حفظ میشود با وجود ما و گیاهخواران.اگر منظورتان حفظ گونه است که من دلیلی برای آن نمیبینم حتی از دید یوتیلیتاریانیستی هم دلیلی ندارد به حفظ نوع حیوانات دیگر بهای ویژه بدهیم،مگر اینکه از دید محیط زیستی و اینها بخواهیم اخلاقی درست کنیم و مثلا کل کره زمین را یک موجود زنده بگیریم و از این بحثها که بعید است شما هم نظرتان اینچنین باشد.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Soheil (11-23-2012),sonixax (11-19-2012),undead_knight (11-19-2012)
بزار بیشتر توضیح بدم.
ما اخلاق رو تا جایی متونیم پیش ببریم که فقط با نتایج طبیعت سروکار داشته باشه نه اصول.مثلا اینکه بخوایم عده ای حیوان گوشت خوار(و یا حتی گیا خوار) رو به خاطر کنترل جمعیتشون یا دفاع از خودمون بکشیم میتونه یک رفتار اخلاقی باشه(هرچندخیلی سخته که به کشتار صفت اخلاقی داد)ولی اینکه ما بخوایم با اصول طبیعت و حیات وارد جنگ بشیم و مثلا بخوایم گوشت خواران رو به خاطر گوشت خوار بودن از بین ببریم به نوعی حداقل از نظر شخصی من احمقانه یا محکوم به شکسته،چون همونطور که گفتم خوردن گوشت جز پروسه مصرف کردن هست،ما در اصول اخلاقی نمیتونیم نصفه و نیمه عمل کنیم اگر با گوشت خوار بودن مشکل داریم با کل فرایند مصرف هم باید مشکل داشته باشیم و اینطور فقط گیاهان و سایر موجوداتی که سنتز میکنند صلاحیت ادامه حیات رو دارند چون موجود زنده دیگه رو مصرف نمیکنند!( و حتی خود ما حق حیاتمون رو از دست میدیم)
در این مورد هم حق دارید طبیعی بودن یک چیز نباید در تصمیم ما تاثیر داشته باشه ولی گفتم بستگی داره به نتیجه مربوط باشه یا اصل.مثلا ما میتونیم و باید کسانی که در معرض سونامی هستند رو نجات بدیم،چرا؟چون کشته شدن اونها فقط یک نتیجه هست و ربطی به اصول طبیعت نداره.
خب به نظر من انسان ها و هر موجود دیگه ای که خودآگاهی داشته باشه موجوداتی هستند که حفظ حیاتشون در اولویت هست(چون میتونند خود حیات رو بیشتر گسترش بدند و اینکه محصول نهایی حیات هستند)و خود حیات هم در درجه دوم هست چون وجود حیات شانس بوجود اوردن موجوداتی رو داره که دارای شعور و خودآگاهی هستند واین از نظر من بزرگترین نتیجه حیات هست.
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
اگر لینکها را برای مستند کردن نوشتهی خود و استفادهی خوانندگان از آنها قرار میدهید، دیگر این لاتبازیها و مچگیریها بخاطر چیست؟ اینجا را با چالهمیدان اشتباه گرفتهاید یا گمان میکنید حواله کردن چند لینک انگلیسی زبان ِ نخوانده و نفهمیده باعث مرعوب شدن کسی در اینجا خواهد شد؟ هرکدام از اینها که باشد، بدانید که من لینک شما را نگاه هم نکردم زیرا به آن سایت دسترسی ندارم و نمیتوانم مقالات آنرا بخوانم. من در PLOS و JSTOR عضو هستم، این مقاله در آنجا نیست، اگر چیز مشابهی در آنجا سراغ دارید که چندان گران نیست لینک بدهید، اگرنه مهر بورزید هرچه زودتر این مقاله را در جای دیگری بصورت کامل آپلود بکنید تا بخوانیم و بدانیم به راستی چه میگوید.
در هر دو صورت هذیان میگویید دوست گرامی، بدن انسان بطور طبیعی قادر نیست از هیچ منبع گیاهی برای کسب b12 مورد نیاز خود استفاده بکند، دستگاه گوارش انسان فاقد کوآنزیم لازم برای جذب انواع غیرفعال این کمپاند است، هیچکس که تفاوت میان «انسان» و «گاو» و معنی «دستگاه گوارش» را میفهمد در اینباره بحثی ندارد. عدم شستشوی کامل میوهجات و سبزیجات «ارگانیک» با امید به اینکه «باکتریهای» آن از دستگاه گوارش شما ماشین تولید ویتامین درست بکنند دستکم این برتری را دارد که به عنوان روشی ارجینال برای خودکشی وارد کتابها بشود.
ممنون از شما بخاطر توضیح صبورانهی مفاهیم پیچیدهی پزشکی به ما شاگردان خنگ و دبنگ، وانگهی بدون آنتیبیوتیک شما همچون صدها نسل از انسانهای طبیعتدوست و بدوی که با هارمونی تمام در طبیعت زندگی میکردهاند، تا بحال از اسهال و تب مرده بودید و ما فرصتی چنین ارزشمند برای کسب کمالاتی چنین نایاب را از کف میدادیم. مشکل آنتیبیوتیکها نیستند، بلکه آدمهایی هستند ناتوان از به پایان بردن دبیرستان، که با خواندن سه خط اول از یک مقالهی انگلیسی دچار توهم خودپزشکپنداری شدهاند و راه استفادهی درست از این بزرگترین یافتهی پزشکی تمام تاریخ بشر را نمیدانند.
«تنها منبع طبیعی b12 قابل استفاده برای انسان، بدن حیوانات دیگر است». حال کمی پیرامون «قرصهای ساپلمنت» و «رودهی گاو» برایمان کلاس برگذار بکنید، استاد.
زنده باد زندگی!
Mehrbod (11-18-2012),Russell (11-19-2012),sonixax (11-18-2012),undead_knight (11-18-2012)
این شاید به درد دوستان گیاهخوار بخورد : (چرند و پرندهای یک گیاهخوار که در شکل علمی میخواهد پاچه کند !)
مجله علمی: 10 منبع پروتئین گیاهی!قابل توجه گوشت خواران گرامی!
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
Mehrbod (11-21-2012),Russell (11-20-2012),Soheil (11-23-2012),undead_knight (11-21-2012),کافر_مقدس (11-20-2012)
آنچه روش تغدیه ی انسان را ناموجه و ناهنجار کرده است، گیاهخواری یا گوشتخواری نیست!بلکه افزایش جمعیت فزاینده(تصاعدی و نامحدود) و حقیقتا نامتعادل و وحشتناک انسانهاست.وگرنه، نه گیاهخواری به خودی خودی بد است نه گوشخواری و نه ترکیبی از این دو.در حالی که به دلیل جمعیت عظیم انسانها نسبت به دیگر حیوانات، انسانها مجبور هستند برای تغذیه خود هرچیزی را غذا حساب کنند!فرض کنید همه ی این هفت میلیارد انسان گیاهخوار شوند!به نظرم پیامدی که دارد کمتر از امروز که انسانها همه چیز خوار هستند، نخواهد بود.از طرفی، صنعتی شدن غذاهای گوشتی ، مادر مشکلات عجیبی برای زمین و انسان شده است.مثلا در شماره ی30 ، 16 خرداد 1390، مجله ی دانستنیها مقاله ای نوشته شده است در مورد ارتباط بین گرمایش زمین و دامداری صنعتی.در همین مقاله آمده است که دامداری صنعتی بیشتر از کارخانه ها و خودروها در گرمایش زمین تاثیر دارد و نقش دامداری صنعتی در گرمایش زمین 18 درصد است.این مقدار بیشتر از تاثیر انتشار دی اکسید کربن توسط وسایل نقلیه سراسر جهان است.به آمارهایی که در این مقاله آمده توجه کنید:
به بخش دیگری از همین مقاله توجه کنید:سال 2006، بخش خواروبار و کشاورزی سازمان ملل(FAO) گزارش مقصلی به نام سایه بلند احشام منتشر کرد.این گزارش 408 صفحه ای میگوید که سهم دامداری صنعتی در گرمایش زمین، 18 درصد است.این میزان بیشتر از تاثیر انتشار گاز دی اکسید کربن توسط وسائل نقلیه سراسر جهان است.دلیل این مقدار زیاد این است که دامها در حین هضم غذا از خود گاز متان تولید میکنند که طی بیست سال،مقدار گرمایی که این گاز از نور خورشید به دام می اندازد، 72 برابر گرمای ناشی از دی اکسید کربن است.همچنین فضولات و کودهای حیوانی در بحران گرمایش زمین تاثیر بسیار زیادی دارد.کودهای حیوانی گازی به نام اکسید نیتروژن در جو زمین پخش میکنند که 289 بار از دی اکسید کربن قوی تر است.
پس از گزارش فائو، عده زیادی گفتند که حتی این گزارش هم تاثیرات مخرب دامداری صنعتی را نشان نمیدهد.موسسه دیدبان جهانی پژوهشی گسترده تر را آغاز کرد.گزارش این موسسه به نام "دام و تغییرات آب و هوا" نشان میدهد که دامداری صنعتی حداقل عامل 51 درصد تغییرات منفی آب و هوای زمین است.70 درصد از مناطق جنگلی آمازون نابود شده اند تا به چراگاه های صنعتی تبدیل شوند.تبدیل مناطق جنگلی به چراگاه های صنعتی باعث نابودی بسیاری از پوشش های گیاهی و جنگلی میشود که تاثیری 20 درصدی در گرمایش زمین دارد.مراتعی که 4.6 میلیارد تن دی اکسید کربن را تصفیه میکردند.همین زمین ها که از تخریب جنگلها و مراتع حاصل شده اند، بعد از مدتی تبدیل به زمین بایر میشوند چرا که خاکِ آنجا فرسایش می یابد.برای تولید یک کیلوگرم گوشت گاو و مرغ، به ترتیب به 300 و 50 متر مکعب خاک نیاز است اما یک کیلوگرم سبزی یا غله فقط شش متر مکعب خاک لازم دارد.همچنین دامداری صنعتی به دلیل تولید آمونیاک در بارش بارانهای اسیدی نقش داشته و زمین های کشاورزی را خراب میکنند.
ناچار هستم که این توضیح را بدهم که بنده نه گیاهخوار هستم و نه با گوشتخواری مخالف هستم.طبق گزارش فائو، به طور کلی، احشام 70 درصد از زمین های کشاورزی و30 درصد از کل سطح زمین را اشغال کرده اند.گفته میشود 74 درصد از سویا و 36 درصد از سایر غلات تنها برای مصرف احشام است.اگر این مقدار غلات به چرخه ی غذایی انسانها وارد شود میتواند ریشه ی بحران غذا را بخشکاند.همچنین برای تولید یک کیلوگرم گوشت گاو به 15 هزار لیتر آب نیاز است، درحالی که برای تولید یک کیلوگرم سیب زمینی تنها هزار لیتر آب مورد نیاز است.
مشکل بعدی مصرف گرا بودن انسانهاست.در حالی که اسراف در هیچ حیوانی وجود ندارد.هرگز در طبیعت شیر، پلنگ یا گرگِ شکم گنده با مثلا 80 کیلو اضافه وزن نمی یابید.اما در انسانها، چاقی و اضافه وزن یک مشکل بزرگ است که چندصد میلیون انسان به آن مبتلا هستند و درحالیکه هر سال انسانها یا حیوانات بسیاری از بی غذایی و گرسنگی میمیرند، افراد زیادی به دلیل عوارض چاقی و پر خوری می میرند.به این مقاله توجه کنید.البته از نظر من مهم نیست که این انسانها به خاطر اضافه وزن و هرزه خوری میمیرند، بلکه این برایم مهم است که این انسانهای بی مقدار هر کدام به اندازه 10 نفر انسان سالم به طبیعت و اطراف خود ضرر میرسانند.آیا منصفانه است که برای این انسانهای شکم گنده ی هرزه خورِ فرو مایه، روزانه میلیون ها حیوان سربریده شوند؟
حیوانات هرگز بیش از آنچه نیازشان است، شکار نمیکنند و صرفا زمانی به شکار میروند که گرسنه باشند.اما نسلِ خیلی از حیوانات صرفا به دلیل تفریح انسانها در شکار، نابود شد.از طرفی هر حیوانی در طبعیت غذای خود را میشناسد و در صورتی که به طور شدید گرسنه نباشد، هرگز موجوداتی که در لیست غذاهای او نیستند را نمیخورد.در حالی که انسان همه چیز میخورد.
اما اگر بخواهیم در مورد لذت صحبت کنیم، یک بحث فلسفی قدیمی پیش می آید و آن اینکه اساسا ماهیت و چراییِ وجودِ لذت چیست؟و اینکه چگونه باید با آن برخورد کنیم.از آنجا که من لذت را یکی از ابزارهای تکاملی انسان میدانم و آنرا نه یک هدف، بلکه وسیله ای میبینم که وجودش به سبب دوام بخشیدن به بقای بشر بوده است، به هدفِ لذت غذا خوردن یا سکس کردن را انحرافی از طبیعت غریزیِ انسان میبینم.در صورتی که ما به لذت، اصالت ببخشیم، آنوقت اندک اندک به جایی میرسیم که باید از خود بپرسیم:ما غذا میخوریم که زنده بمانیم؟یا زنده ایم که غذا بخوریم؟(البته همین حالا هم این سوال پرسیدنی است).بگذریم که اساسا لذت جویی را باید در کاهلی،بی تحرکی،بطالت و دیگر خصلت های اینچنینی یافت.
در مورد اینکه انسان از ابتدا گوشت خوار بوده است یا نه، یک سوال هست که ممنون میشوم اگر کسی پاسخش را میداند مرا مطلع کند، چرا که خودم تا کنون پاسخی برایش نیافته ام. اینکه آیا حیوان دیگری در طبیعت هست که هم گوشتخوار باشد و هم گیاهخوار؟منظورم آن اتفاقاتِ نادر که مثلا شیر از فرط گرسنگی گیاه بخورد یا شامپازه ها برای تنبیه گروهی دیگر از شامپاز ها گوشت همنوع خود را میخورند نیست.منظورم این است که آیا حیوانی هست که هم گوشت و هم گیاه بخشی از غذای اصلی او باشند؟
راستی چند کتاب قبلا در مورد گیاهخواری خوانده ام.از مهم ترین کتابهایی که در ایران، در این مورد منتشر شده است، کتاب خام خواری نوشته آرشاویر در آوانسیان است.این کتاب قدری اغراق در خود دارد، اما درکل خیلی مطالب عجیبی دارد.پیشنهاد میکنم آنرا بخوانید.البته، نسبت به چاپهای پیش از انقلاب، حجم مطالب چاپهای تازه ی این کتاب کمتر است.در ابتدای این کتاب زیر عکس آوانسیان، اینچنین آمده است:
در جایی از همین کتاب آمده است که در سن هشتاد سالگی در فصل زمستان با یک پتوی نازک درون هوای آزاد میخوابم.درحالی که زمانی که غذاهای پخته میخوردم، در اثر کمترین تغییر دما، مریض میشدم و سیستم دفاعی بدنم خیلی ضعیف بود.لازم به ذکره که این شخص تا هشتاد و شش سالگی عمر کرد.در مورد دخترش مطالب عجیبی نوشته است.میگوید که دو فرزندش به یک بیماری ناشناخته دچار بودند و همین بیماری باعث شد پسرش بمیرد.وقتی علائم همان بیماری را در دخترش نیز مشاهده کرد، به سرعت او را به اروپا، نزد بهترین دکترهای اورپایی برد(خودش به پنج زبان زنده مسلط بود).چندین سال فرزندش را زیر نظر معروف ترین دکترها داشت و آنها نیز هرگونه غذای خام را برایش ممنوع کرده بودند و فقط غذاهایی مثل کباب راسته، سوپ جوجه،جگر، تخم مرغ و شیر و ... را برایش مجاز کرده بودند.انواع مختلف آزمایشها را انجام داده بودند و حتی استخوانش را سوراخ کرده بودند و مغزژ استخوانش را بیرون کشیده بودند برای آزمایش.بعد از اینکه حال دخترش وخیم میشود، دکتر میگوید دخترت چند روزی بیشتر زنده نخواهد بود.همین موقع مقاله ای بدستش میرسد که در مورد فواید معجزه آسای گیاهخواری بود.همین مقاله باعث میشود که دخترش را به خانه برده و به او غذاهای طبیعی گیاهی و میوه بدهد.بعد از چند روز حال دخترش رو به بهبود میرود و یک ماه بعد که همان دکتر میاید برای دیدنش، دختر خودش میدود و در را روی دکتر باز میکند.آرشاویر در آوانسیان، بنیاد گذار خامخواری که 19 سال پیش، زیر فشار بیماری های مختلف به لب گور رسیده بود، اکنون با خام خواری از همه ی بیماری ها و ناراحتی های خود نجات پیداکرده و در سن 75 سالگی، کاملا سالم ، با نیروی یک جوان، شب و روز زحمت میکشد تا به مردم نشان دهد که کلیه بیماری ها و سایر بدبختی های این دنیا در نتیجه مصرف خوراکهای پخته (کشته شده) و داروهای شیمیائی و سایر مواد مرده بوجود میآیند.
در اطرافیانم، دایی خودم به بیماری دیسک کمر حاد دچار بود.طوری که همیشه روی یک تشک مخصوص دارز رو به بالا دراز کشیده بود و توان کمترین تحرکی را نداشت.قرار بود عمل جراحی کند.دکتر به او گفته بود که عمل جراحی پنجاه پنجاه است.تازه اگر هم خوب شود بازهم نباید زیاد تحرک داشته باشی و همیشه باید خیلی مراقب باشی.ایشان از عمل جراحی منصرف میشود به توصیه ی یکی از آشنایان که دکتر بودند، به گیاه خواری رو میاورد و اکنون به شغل اصلی خود یعنی کشاورزی مشغول است، آنهم کشاورزی شالیزار که کارش بسیار سنگین است.اساسا دیگر بیماری اش را فراموش کرده است.
کتاب دیگری هم هست به نام خام گیاه خواری، نوشته دکتر علی اکبر رادپویا، که در آن تجربیات افراد مختلف در خام گیاهخواری آمده است.گاها شگفت آور می نماید.در همین کتاب بود که خواندم که اساسا بدن ما به مقدار بسیار اندکی ویتامین B12 نیاز دارد و آن مقدار هم به صورت طبیعی در بدن انسان ذخیره شده است.خودم هنوز از صحت این ادعا آگاه نیستم.
در نقد گیاهخواری «اخلاقی»، نکاتی به نظرم میرسد که آنها را مطرح میکنم: این تصور که گیاهخواری به هر نحوی «اخلاقیتر» از رژیم همهچیز خواریست فاقد هرگونه فرنود عینی و مبتنی بر مجموعهای از تحریفها، خطاها و دروغهای بلندمدت توسط مبشرین این مکتب است، برآمده از این خیال باطل که «زندگی بدون ِ کُشتن» برای انسانها ممکن است. من نشان خواهم داد که چنین نیست: جهت مثال رژیم میوهخواری را در نظر بگیرید، که یکی از افراطیترین شاخههای گیاهخواری به حساب میآید. فرض بر اینست که چون میوهجات برای خورده شدن فرگشت یافتهاند و برای ادامهی بقا از جانوران میوهخوار جهت پخش دانههای خود استفاده میکنند مصرف آنها نه فقط هیچ مشکل اخلاقی ندارد، مناسبترین غذای ممکنیست که انسان ِ دارای ِ حساسیتهای اخلاقی پیرامون شکم خود میتواند به آن بریزد. داستان از همینجا آغاز میشود: دانههای میوهجات دیگر هرگز کاشته نمیشوند، بلکه بصورت انبوه و در مقیاس «تُن»، میان قبرستانهای مصموم دفن زباله هدر میروند، بنابراین «چرخهای» وجود ندارد، میوهخواری پایاپای ِ گوشتخواری مایهی نابودی ِ حاملان ِ ژنی یک جاندار میشود، و در این بازی ِ قدیمی(«من به تو میوههای آبدار میدهم، تو دانههای مرا پخش میکنی»)کلک میزند. در مورد حبوبات و دانههای روغنی و باقلاییان و... هم که اساسا خود دانه را میخوریم، و به کل تناسب رابطهی طبیعی را برهم میزنیم!
صادق هدایت دچار این توهم بود که چون میوهجات نیازمند تغییر در «حالت طبیعی» خود برای خوردنی شدن نیستند، پس لابد غذای راستین انسان همین بوده! چیزی که نمیدانست اینست که دو سوم این «میوهجات» و «سبزیجات»، جاندارانی اهلیشده هستند که هرگز بصورت طبیعی وجود نداشتهاند: سیب، انجیر، گردو، زیتون، تمام خانوادهی پرونوس(آلو، زردآلو، هلو، شلیل، گیلاس و ..)، تمشک، تمام خانوادهی انگور، تمام خانوادهی مرکبات(پرتقال، نارنگی، نارنج، لیموی ترش و شیرین...)و موز، از جمله بخشی از میوهجاتی هستند که توسط انسان در طول زمان اهلی شدهاند و بر مبنای نیازها و علاقمندیهای غذایی او به روشهای مختلف دچار تغییر و دگرگونی در «طبیعت» خود قرار گرفتهاند، چنانکه انواع وحشی ِ آنها یا مطلقا غیرقابل خوردن شده، یا در همسنجی با نوع اهلیشده بسیار بدمزه است.
میوهها و سبزیجات قابل مصرف برای انسان بطور «طبیعی» نمیرویند، و رشد صنعتی آنها در میان نابودگرترین گونههای تولید غذاست، چنانکه ما میتوانیم با گوشت دو عدد گاو بالغ برای یکسال زندگی بکنیم، مصرف «گیاه» جهت دریافت پروتئین لازم برای بدن، به معنی مرگ صدها گونهی جانوری در سال است: از «گیاهان» و «حشرات» آفت تلقی شده(که در واقع «آفت» نیستند، جاندارانی هستند که ما نمیتوانیم آنها را بخوریم)، تا پستانداران کوچک و بزرگی که زندگی آنها به هر نحوی وابسته به زنجیرهی غذایی طبیعی منطقه(که زیر کشت صنعتی نابود میشود)است. بیش از دو سوم ِ گونههای جانوری ِ استرالیا بر اثر مهاجرت اروپائیان و آوردن «کشاورزی» به آن مناطق نابود شد، ۹۰٪ بافت گیاهی ِ آن قاره توسط گیاهان ِ مهاجم از میان رفت و صدها گونهی جانوری ِ در ارتباط با آنها منقرض شدند. همچو چیزی در تمام تاریخ «گوشت خواری» سابقه نداشته، و تاکنون انقراض حتی یک گونهی جانوری بر اثر مصرف گوشت آن اثبات نشده. برای هر دانه میوهی «آبدار» و «گوارایی» که مصرف میکنید، هزاران جاندار کُشته شدهاند و صدها جاندار هرگز به دنیا نخواهند آمد.
زنده باد زندگی!
هماکنون 3 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 3 مهمان)