چرا در جهانی که Ipod و Mp3 و Flac وجود دارد هیپستر میرود صفحهی گرامافون میخرد؟ هیپستر بطور کنایی مصرف میکند، یعنی نه بخاطر خود چیز، بخاطر آنچه نماد ِ آنست.
چرا در جهانی که Ipod و Mp3 و Flac وجود دارد هیپستر میرود صفحهی گرامافون میخرد؟ هیپستر بطور کنایی مصرف میکند، یعنی نه بخاطر خود چیز، بخاطر آنچه نماد ِ آنست.
زنده باد زندگی!
Nevermore (06-02-2014)
آزادسازی کسانی که میخواهند برده باشند همانقدر غیراخلاقیست که به بندگی کشیدن آنها که میخواهند آزاد باشند.
زنده باد زندگی!
من این باور را که اصول و احکام جهانشمول ِ ازلی و ابدی هست که میتوان دستگاههای عقیدتی را حول محور ایشان تشکیل داد و از طریق تلاش برای عینی کردن آن عقاید جهان بیرونی را با ایدهآلهای متصور در آن دستگاه عقیدتی مطابقت داد، «نگرش مذهبی» لقب میدهم و ادعا میکنم که اغلب مُدلهای اجتماعی، ایدئولوژیهای حاکم و حرکتهای فکری قرن بیست و یکم دارای درجاتی متفاوت از آن هستند.
«نگاه مذهبی» اصولا ربط چندانی به مذهب ندارد، بلکه بیشتر نوع برخورد با یک باور است. میان کسانی که به خدای «طبیعت» یا خدای «الله» باور دارند نمیتوان تفاوت چندانی قائل شد زیرا همهی آنها یکسان رفتار میکنند، و این نه ایدههاست که برای من اهمیتی دارد، که اعمال است.
هرگز در هیچکجای تاریخ به اندازه امروز و این جهان به اصطلاح «خرافهزدایی» شده اینهمه «امر مقدس» نداشتهایم، طبیعت مقدس است، زن مقدس است، کودکان مقدس هستند، جان انسانها مقدس است.. و این دیگر حتی یک تقدیس استعاری نیست، به معنای تحتالفظی کلمه خداسازی از چیزهای بسیار ابتدایی و دمدستی ِ اینجهانیست.
تفاوت میان خدامانند ِ مدرن، (هرچه میخواهد باشد)، با «خدا»ی جهان پیشامدرن در اینست که دومی به کسان امکان کافر شدن را میدهد، اما اولی خود را به عنوان ذات ِ بدیهی چیز جعل میکند که کفر به آن اصولا امکانپذیر نیست زیرا از نظر «منطقی» مقدس بودنش اثبات شده، او یک زنجیرهی استدلالی بیپایان برای «نگاه مذهبی» خود سرهم میکند که شما هرگز(بدون ماهها، شاید حتی سالها هزینهی وقت و مطالعهی آکادمیک پیرامون موضوع)قادر به بازشناسی درست آن نخواهید بود و در هزارتویی از جملات نیمخطی ِ از قبل آمادهی نرمالیزه شده از طریق تکرار، گم میشوید: «حقوق بشر»، «مردسالاری»، «برابری»...
هدف من از این نوشتهی کوتاه بیش از آنکه تاختن بر این مذاهب جدید باشد، اشارهای ضمنی به این حقیقت بود که خردگرایی در پایان به نوعی مذهب بسیار واپسگرا میانجامد، زیرا عینیت دائم به ابطال «خرد» و «منطق» میپردازد و خردگرا ناچار است برای مومن ماندن به اثر نجاتبخش خرد این تضاد مداوم و بیوقفه با عینیت را در ذهن خود به نحوی توجیه بکند. مجموعهی توجیهات خیلی خیلی سریعتر از آنچه تصور میکنیم، معمولا تا قبل از تولد بیست سالگی سوژهی مدرن از او مومنی پرداخته که هرگز در تقدس بُتهای خود تشکیک نمیکند.
جهان عینی مجموعهای از عناصر بسیار ساده است که در ترکیبی بسیار پیچیده با هم وارد کنش و واکنش میشوند، و منطق به عنوان یکی از مهمترین عناصر نقشی بسیار مهم و کلیدی در درک و فهم بهتر بسیاری رخدادها ایفا میکند، اما استفاده از آن به تنهایی برای درک حتی یک پدیدهی منفرد به نحوی دقیق و سالم میسر نیست، زیرا آن پدیده ممکن است تحت تاثیر عواطف یا غرایز (برای مثال) بوده باشد و صرف «غیرمنطقی» اعلام کردن آن و بحث را مختومه تلقی کردن به بنبست فکری بسیار ناجوری میانجامد که توصیف شد.
ویرایش از سوی Ouroboros : 05-31-2014 در ساعت 03:48 PM
زنده باد زندگی!
Alice(05-31-2014),sonixax (06-01-2014),undead_knight (06-01-2014)
اگر برای رضای خدا آدم نمیکشیم، برای رضای آدمی این کار را میکنیم. تفاوت اینجاست که اشتهای خدا برای خون کفار سیراییپذیر است اما عطش خونخوار اینجهانی را پایانی بجز مرگ نیست.
زنده باد زندگی!
undead_knight (06-01-2014)
«میل را نمیتوان ارضاء کرد، چراکه خود میل ارضاء نشدن را انتخاب میکند. میل را تنها میتوان نابود کرد».
ژک لکان
چه بسی بهترین انتقاد وارده به هدانیسم باشد!
زنده باد زندگی!
sonixax (06-02-2014)
مشکل آن اینست که طبق معمول زیادی خوشباورانه است. میل را نه میتوان ارضاء کرد و نه میتوان نابود کرد، و نه حتی میتوان به طرزی معنادار آنرا تحت کنترل درآورد، میل را تنها میتوان از صورتی به صورت دیگری بدل کرد. قدمای ما به این میگفتند «نفس سرکش» و «طمع سیریناپذیر»... روانکاوی کاشف رانهای در انسان بود که تحریک میل تا سرحد بدل شدن آن به درد را «ژوییسانس» نامگذاری کرد.
مسأله حداکثری کردن تذلذ نیست، مسأله حداقلی کردن ژوییسانس است، مسأله پُر کردن لیوان نیست، جلوگیری از لبریز شدن آنست. و برای این منظور ما دو راه داریم: رها کردن تمام افسارهای پابند ِ میل و آزادی مطلق آن(=خودویرانگری)، هزار بند جدید و «انتزاعی» و غیرضروری به پای آن بستن و نبش قبر خدا و پرهیزگاری مطلق(«دگرویرانگری»؟). اولی از طریق حرکت مداوم ابژهی میل(دادن حق انتخاب به آن برای ارضاء نشدن)آنرا زنده نگه میدارد و دومی از طریق سلب اجازهی تکان خوردن از میل ابژهی واحد آن را «مقدس» و تا قدری دستنیافتنی میکند که شما تلاش برای بدست آوردن آنرا رها نمیکنید، اما در عین حال هرگز هم حقیقتا به آن نمیرسید.
زنده باد زندگی!
ما به ندرت چیزهایی را تحسین میکنیم و گرامی میداریم که شخص در آنها نقشی داشته یا حتی شایستگی و لیاقت آنرا دارد: زیبایی، هوش، استعداد...
زنده باد زندگی!
کسی که خردورزی، آزادی، ثروت، علماندوزی و... را «هدف» میگیرد وقتی به آنها رسید نمیداند که با ایشان چه بکند. مثلا شخص لیبرال اگر به ازادی رسید میخواهد با آن چه بکند؟!
زنده باد زندگی!
undead_knight (06-04-2014)
«مشروعیت قدرت آیا از خداست؟ یا از مردم؟ از متخصصان؟ یا از عوام؟»..
یک مورد کلاسیک از فریب مخاطب از طریق تغییر پرسشی که قادر به پاسخ آن نیستید به پرسشی جدید که با ارائهی گزینههای به ظاهر متضاد. دموکرات هرگز نمیفهمد که مشروعیت قدرت نه برآمده از منشاء آن، که وابسته است به نتایج و مقاصد آن: در مرحلهی ثانویه اهمیت است که قدرت از کجا میآید، مهمتر اینست که آن قدرت برای چه منظوری مورد استفاده قرار میگیرد.
زنده باد زندگی!
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)