نوشته اصلی از سوی
Dariush
زنان را همیشه همان یک معیار است که میسنجد و شما نمیتوانید خودتان در این مورد
به آن راه بزنید. شما بهتر از من میدانید که آنچه از فضیلت زنانه نام میبرید همگی کیفیاتی هستند
که بیرون از زن رخ میدهند: در ذهن ِ مرد!
خب که چه؟ از ذهن مرد برآمده اما در عینیت متجلیست، همهی آنچه پیرامون خود میبینید از ذهن مرد برآمده و در واقعیت متجلی شده. زن مطهر برساختهی ذهنی مرد است همانقدر و همانطور که مرد آلفا برساختهی ذهنی زن است. هر دو تحت سیستم کنونی ناچار به پذیرفتن چیزی کمتر از آنچه میخواهند میشوند، اما چون گیر من و شما نمیآید به این معنی نیست که گیر هیچکس نمیآمده یا نمیتواند بیاید.
جالب است که شما از یک سو گمان میکنید بت زن را در ذهن خود شکستهاید، اما همچنان زیبا بودن او را برای احساس خوشبختی کردن در جوارش بسنده و کافی میدانید، یا برد مرد در زندگی را وابسته به زیبایی زنی که همدم او شده تلقی میکنید. زیبایی زن «پیششرط» است نه همهی داستان. گمان میکنید بیزار شدن و بیزار بودن از زن زیبا میسر نیست؟! گمان میکنید مرد اگر به زیباترین زن عالم رسید و برای نگاه داشتنش دستپاچه با او ازدواج کرد دیگر به سعادت رسیده؟ مرد، فارغ از کیفیات شخصیتی خود همواره از زن لاشی بیزار خواهد بود. این بیزاری در مردان آلفا کمتر است چون هرگز «ناچار» نیستند و نخواهند بود به تحمل وجود آن زنان در زندگی خود در مقام مادر فرزندانشان یا چیزی از آن دست، اما هرگز غایب نیست. بیزاری مرد از زن لاشی مشابه بیزاری زن از مرد ضعیف است.
ضمنا این «امکانناپذیری» لاشی نبودن ادعای واقعا عجیب و غریبیست.
نوشته اصلی از سوی
Dariush
نقش همسر برای مرد بسیار متفاوت است تا نقش مادر برای فرزند. مادر همانقدر نقش غیرقابل جایگزینی
را برای فرزند بازی میکند که فرزند برای مادر. آنچه شما فضیلت ِ مادرانه میخوانیدش، فضیلت نیست،
چون بخشی از طبیعت ِ مادرانه است!
منظور من از برشمردن «مادر خوب» در میان فضایل زنانه میزان هماهنگی زن عینی با تصویر ذهنی مرد از مادر خوب بود، اگرنه مادر مجرد آمریکایی هم معتقد است که مادر خوبیست و طبق تئوری ارجاع به خود شما باید به او حق داد. مرد چه ایدهآلی از زن دارد، و زن چقدر میکوشد با آن ایدهآل هماهنگ باشد. مسئله اینست، به کجراهه نروید.
سخن من آنست که زن اگر بداند که با پایبندی به خلقیات مادربزرگ خود همسری بسیار نزدیکتر به فانتزی جنسی خود خواهد یافت قطعاً از آن پیروی میکند، همانطورکه تا شما دانستید شباهت بیشتر با مردان زمان پدربزرگتان بهتر خواهد بود از شباهت به مردان سوئدی، بلادرنگ شروع به بازسازی خودتان در تناسب با آن تصویر کردید.
نوشته اصلی از سوی
Dariush
اگر براستی فضیلت ِ زنانه وجود داشتهاند و اکنون از دسترفتهاند، باید پرسید که چرا همچنان مردان برای
زنان، برای فاحشههای مدرن، برای لاشیهای خیابانی هم حاضرند کلون کلون سکهی طلا خرج بکنند؟
چون انتخاب بهتری ندارند و یکی از دو جنس ناگزیر است هرآنچه گیرش میآید را بپذیرد. هرکس گزینهی بهتری دارد آنرا انتخاب میکند. سوال این نیست که میان زن زشت پاکدامن و زن زیبای لاشی مرد کدام را انتخاب میکند، سوال اینست که میان زن زیبایی که میکوشد پاکدامن رفتار بکند و زن زیبایی که در لاشی بودن همت میورزد تمایل مرد به تعهد به کدام است؟ جواب این سوال آسان است.
من میپذیرم که زیبایی زنان معضل بزرگیست پیش روی تمدن بشری، همهی مردان زن ِ زیبا میخواهند، هنگامی که رقابت میسر شد ۹۰٪ به بالای زنان را رها میکنند و برای رسیدن به زیباترین ۱۰٪ جامعه یکدیگر را میدرند. این هایپرگمی مردان است. اسلام از طریق پنهان کردن این زیبایی آنرا کنترل میکرد، غرب از طریق نمادینسازی افراطی همهی فعالیتهای اجتماعی و … من همینطور میپذیرم که دیدن زنان زیباتر و مردان آلفاتر محرک اصلی ِ بیزاری زنان و مردان مدرن از همسرانشان و پدید آوردن احساس «بازندگی» در ایشان است. سؤال اینجاست که راه حل شما که پاهایتان روی زمین است برای این معضلی که به سرعت باهوشترین، ثروتمندترین و بالاترین اقشار جامعه را از خزانهی ژنتیکی حذف میکند چیست؟! و از آن مهمتر، چرا هر قدر در هرم جامعه پائینتر میرویم، و در زمان به عقب باز میگردیم، این معضل کمرنگتر و کمرنگتر میشود؟ شما باید با این چالش روبرو بشوید و به آن پاسخ بدهید که چرا زن مدرن برای مرد مدرن ارزش تعهد ندارد؟! زن سنتی این ارزش را داشت چون مرد سنتی آنرا میپرداخت.
این تصویر کژ و کوژی که شما از «مرد سنتی» به مثابهی بازیچهای فریبخورده و حمال مفت، یا مردی ریاکار و فریبکار در ذهن دارید بیشتر منطبق با تصویر او در جامعهای مدرن است، شاید حتی بازتابیست از آنچنانکه خود ِ چند سال پیشتان را اکنون داوری میکنید؟ تقلیل سنت از روح زندهی جمعی به یکی دیگر از قلادههایی که به گردن مرد مدرن میبندند و او را با آن به هر سو میکشند ارتباط چندانی با آنچه من اینجا خواستار احیای آن هستم ندارد.
یک چیزی دیگری در نوشتهی شما مرا شگفتزده کرد، و آن میزان و سطح بیشعوریست که شما به «مردان دیگر» نسبت میدهید. مردان هم مثل زنان به مطالبات بازار جنسی پاسخ درخور میدهند، زن ِ لاشی بیارزش را به آنها قالب بکنید، میان «عینیت» زن و «ذهنیتی» که از آن دارند تضاد بگذارید آمار ازدواج به جایی میرسد که امروز رسیده. حتی بازندهترین مردان نیز امروز از ازدواج هراسان و گریزانند. برنهاد بنیادین استدلال من همینست که تلاش برای تغییر معیارهای مردان برای پذیرفتن نقش کاکالد پیشفرض برای زنان لاشی، و تغییر معیار زنان از مردان مستقل و جذاب به مردان پستاننرم ِ گریان شکست خورده، میخورد و خواهد خورد.
بیایید فراموش نکنیم که عینیت تکبعدی و یکوجهی نیست، اینکه چیزی امروز واقعیت دارد هم به این معنی نیست که همواره چنین بوده و همواره چنین خواهد بود، شما اگر انکار میکنید که سنت، در سرتاسر جهان، در مهار هایپرگمی زن و مرد تا اندازهای که مزاحم پیشرفت آهستهی تمدن بشری نشود قرنها موفق بوده در دور باطلی گرفتار آمدهاید که به آن تعمیم جانبدارانهی بیماری زمانهی خودتان به سرتاسر تاریخ میگویند. تنها چیزی که مورد بحث است، دلیل موفقیت چشمگیر روح سنتی در مهار عناصر مخرب طبع آدمیست نه اصل آن.
نوشته اصلی از سوی
Dariush
گذشته از اینها، تشریف بیاورید دستتان را بدهید به من تا یکسر ببرمتان در کورهدهاتهای ایران که هنوز
رسانهای مثل تلویزیون هم به آنجاها راه نیافتهاند و ببینید که مرد سنتیای که آنجا هست، تمام ِ فضیلت
های دختر همدهاتی خود را به دختر دماغعملکردهی کونپفکردهی فاحشهی شهریشده میفروشد که هیچ
حاضر است تمامِ دار و ندار ِ خود را نیز برایش خرج بکند.
اینکه گمان میکنید دهات دور افتاده نمود خوبی از جامعهای سنتیست گواه خوبیست برای درک تحتالفظی شما از سنت. تعارض میان ایمان و عمل مفهومیست یکسره ضدسنت، ادای پایبندی به ایدهآلی ذهنی را در آوردن و سپس در زندگی چنان که سطحیترین، رقیقترین و بدویترین امیال حیوانی ما حکم میکنند زندگی کردن یعنی چیزی بجز سنت. جامعهای که به این بلا گرفتار آمده دیگر فاقد آن عناصر قدرتمند اجتماعیست که هماهنگی میان ایمان جمعی و کنش جمعی را علت میشوند. سنت زنده است و در کنش متجلی. اگر زنان جامعه لاشی هستند، پس سنت آن جامعه لاشیسازی زنان است، فارغ از اینکه آیا آنرا پشت چادر پنهان میکنند یا که آنرا پلاکارد به دست در خیابان تبلیغ میکنند. اگر مردان یک جامعه زن زیبای لاشی را برای ازدواج به زن زیبای پاکدامن ترجیح میدهند(البته چنین چیزی هرگز رخ نمیدهد!)، آن جامعه دیگر منطبق با روح سنتی نیست فارغ از اینکه خود را به چه نام و لقبی میخواند یا تصور شما پیرامون آن چیست.
پ.ن:
ادعای شما مبنی بر عدم وجود تفاوت عینی میان زن ِ پاکدامن و زن لاشی، مرا به یاد همان استدلال فمینیست جماعت میاندازد در مورد عدم وجود تفاوت عینی میان زن زشت و زن زیبا. عمل به یک الگو برای «عینی» شدن آن کافیست، زنی اگر رفتار خود را کنترل میکند برای پاکدامنی او کافیست، دیگر کاری نداریم که فانتزی او ممکن است بلعیدن پنج کیر سیسانتی سیاه باشد، در گفتگوی روزمره من وانمود میکنم شما هر روز نمیرینید و شما وانمود میکنید من تا به حال جلق نزدهام، تمدن، ادب و شرف بشری مجموعهای از «وانمود» کردنهای ممتد است، صداقت و طبیعت افسارگسیخته اگر میخواهیم باید برویم به جنگل!
زن میتواند عفیف عمل کند ولو آنکه میل طبیعی او به هرزگی باشد، مرد میتواند دلیرانه عمل کند ولو آنکه از ترس در حال لرزیدن باشد. من قبلا اشارهای کرده بودم به فاصله میان عواطف و عمل، و اینکه مهم نیست شما چه احساسی دارید، مهم آنست که چه عملی انجام میدهید.