سپاس از امیر گرامی و سایر دوستان برای شرکت در این صندلی داغ،این تاپیک دراینجا بسته میشود.دوستان میتوانند اگر داوطلب نشستن روی صندلی هستند یا نطری دارند در جستار گفتگو با هموندان نظرات خود را مطرح کنند.
سپاس از امیر گرامی و سایر دوستان برای شرکت در این صندلی داغ،این تاپیک دراینجا بسته میشود.دوستان میتوانند اگر داوطلب نشستن روی صندلی هستند یا نطری دارند در جستار گفتگو با هموندان نظرات خود را مطرح کنند.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
بنا به درخواست کاربران و موافقت جناب @Ouroboros ، جستار صندلی داغ ایشان بازگشایی شد .
kourosh_bikhoda (02-06-2014),Ouroboros (02-05-2014),Russell (02-05-2014),sonixax (02-05-2014)
امیر گرامی:
نظرت را دربارهیِ دکتر کسینجر بگو!
نظرت اکنون دربارهیِ بچهدار شدن چیست؟
(منظورم ارتباط آن با بهزیستی انسان است، بدون بچه و شاید هم زن آنچنان که جامعه رواج میدهد حقیقا پیر و غمگین و تنها میشوی).
بنظرت ویژگی ساکوپتی قابل یادگیری هم هست؟
ویرایش از سوی Russell : 02-05-2014 در ساعت 03:52 PM
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
* منبع معرفت و شناخت صحیح را در تجربه گرایی میبینید یا عقلگرایی؟
* نظرتان راجع به جانورانی که در خیابان به خانمها متلک میاندازند و مزاحمت ایجاد میکنند؟
* اگر تنها یک روز به پایان زندگیتان مانده باشد آن روز را چطور سپری خواهید کرد؟
* «شتر سوار دولادولا»! این تاکتیک از مانیفست دختربازی خود را برای من فاش کنید و در مورد آن توضیح بدهید! :)
* نظرتان در مورد این باور من که چندی پیش مطرح کردم: با ظهور ادبیات نمایشی یا بطور خاص صنعت سینما، اقسام ادبیات منثور منقرض شد (نثر داستانی، ادبی و...). دقیقا بلایی که موسیقی در معنای جدید آن سر ادبیات منظوم آورد، زیرا بنیان شعر کلاسیک و سنتی که بر اساس آهنگ و اوزان بود بدست پدیدهای متکاملتر و نوینتر از بین رفت.
* ریش و سبیلهای خویش را چکار کردید؟!
* کمی پیرامون برگمان و دلایل علاقهمندی خود به ایشان، به ویژه دو اثر ماندگار پرسونا و مهر هفتم توضیح بدهید.
* معمولا برای مراواده با دوستان خود کجا پاتوغ میکنید؟ کافه، دربند، سینما و ...؟
* چه تیپ و ظاهری دارید؟ کت و شلوار یا اسپرت و... ؟
* در مورد اباطیلی که امروزه مردم گوش میدهند چه نگری دارید؟ شاهین نجفی و حسین تتلو و یاس و ....!
* یکی را انتخاب بکنید، دوست دارید با یک دختر خوشگل "باهوش" به مدت یک شب بخوابید یا با ده دختر خوشگل "خنگ" پاپتی به مدت ده شب متوالی؟
* به زعم شما «فلسفه» میتواند دلیل یا توجیه مناسبی برای خودکشی باشد؟
* من همیشه گمان میبردم مردان به سیسالگی که میرسند (ژنتیک و هورمونها) دوست دارند تشکیل خانواده بدهند و به یک همسر متعهد بشوند. با نگاهی به شما و رفتارتان به شدت اعتبار و ارزش این عقیده و حتی تمام مردان پخته (!) نزد من ساقط شد! تا کی میخواهید «بازیکن» باشید و بقول شوالیه بکن و در رو؟!
* در حوزهی ادبیات فارسی آثار چه سبک و کسانی را میپسندید؟
* اگر ببینید دوست دخترتان بدون مقدمه، ناگهانی به شما خیانت کرده است چه کار میکنید؟
* میدانستید که شخصیت خستهی Amir_2591 با فاصلهی ناپیدایی بهتر، آلفاتر، فلسفیتر، هنریتر و از همه مهمتر «دوستداشتنی»تر از این Ouroboros لایعقل و هرزه است؟
* زمانی که به سیگار معتاد بودید چه برندی را دود میکردید؟
* بیشتر اهل تئاتر هستید یا سینما؟
* به چه زبانهایی مسلط هستید و میتوانید به راحتی تکلم بکنید؟ (انگلیسی و فرانسوی و فارسی؟)
* در مورد «نهیلیسم» چپگرا و سیاه چه نظری دارید؟ نهلیلیسم نه در معنایی که کامو به تصویر میکشد، بلکه فقط و فقط نهیلیسم منتج به خودکشی!
* چرا در ایدئولوژیتان تنها چیزی که حضور عینی ندارد شعور و مغز دخترهاست؟ چرا هوشمندی خانمها را تا سرحد «جلبک دریایی» پائین میاورید؟
* دیگه چه خبر؟ خوبی؟ ضعیفه خوبه؟ بساط دختربازی براهه؟ :)
و البته پرسش طلایی روانشناسیک: چند خط در مورد تصویر زیر بنویسید، احساسی که از آن میگیرید یا اتفاقی که گمان رخ داده یا هرچیز دیگری. چندین خط بنویسید!
دکتر کسینجر دیگر کیست؟ هنری یا حسنشان؟
اگر منظورتان حسن عباسیست که دمش گرم، این و آن یکی پورازغدی دستکم آموختهاند که با نوکری دستگاه سرکوب مهملات مغزفرسای فلسفی را به پول نقد نزدیک بکنند.
بچه دار شدن نیازی به ازدواج کردن ندارد، پدیدهی کاکاُلد بسیار بسیار فراگیرتر از آنیست که نخبگان فرهنگساز مایل به دانستن ما هستند، و هرکس که آن بیرون اقدام به این کار کرده میداند که مخزدن و به رختخواب کشیدن ِ زن شوهردار، چند ریشتر آسانتر از همان ِ دختر مجرد یا زن بیوه است. نه فقط آشنایی با آنها آسانتر است، بلکه توقعی هم که از رابطه دارند یک سکس دمدستی بسیار کثیف و مبتذل است و هیچ خبری از «رمانس» و بازی درآوردنهای پیش و پس از سکس که معمولا زنان مرد را به آن وادار میکنند نیست. من اینرا به تمام رفقایم میگویم که اگر به راستی قصد ازدواج دارید بیایید یک بعد از ظهر برویم پاساژ فرشته من به شما نشان بدهم که چند شماره میتوانم از زنان حلقه به انگشت بگیرم، شوهران این زنان اغلب از ثروتمندترین و موفقترین مردان این کشور هستند.. آنوقت اگر هنوز خواستید ازدواج بکنید!
پس شما میتوانید تا دلتان خواست ژنهای خود را با خرج مردان دیگر پخش بکنید. اما اگر خود بچه را میخواهید، یعنی خیلی دوست دارید که خانواده داشته باشید(مورد من این یکی بود)، دیگر بیچارهاید و در شرایطی که پدید آمده با هیچ مقداری از بازی هم نمیتوانید پیمان بتاساز ازدواج را در ذهن زن توجیه بکنید، از فردای آن شما را چیزی کمتر خواهد دید و بعد از آن همهاش سرازیریست. و من شخصا در زندگی دوستانم دیدهام که عذاب دوری از فرزندانتان به عذاب تنهایی نمیارزد. پیری و اینها هم که ترس چندان درستی نیست، شما همانقدر پیر هستید که پیر رفتار میکنید.
به هیچ عنوان!
دلیل آن نقد پیشین من به بازی که وعدهی دروغ «آلفا کردن» شما را میدهد نیز همین بود. من شاید به بیش از هزار دختر پیشنهاد دوستی دادهام، اما هنوز هر بار که میخواهم اقدام بکنم دستانم یخ می زند، دلم شور میافتد، آن اظطراب فلجکنندهی لعنتی گریبان مرا میگیرد و فقط نهیب «با صدای بلند»(«آروم بگیر»، یا همچو چیزی)باعث میشود جرئت سخن گفتن پیدا بکنم. بعد از شاید ده سال بازی خیابانی وضع من اینست.
اما ماکیاوولیسم آموختنیست، و خیلی هم خطرناکتر است از جنونپیشگی. جنونپیشه غریزهی خالیست، طبیعت ِ بیتربیت، یک جانور مهیب و دوزخی که بر مبنی علایق لحظهای خود بیهیچ چشمی به آینده رفتار میکند. ماکیاوولیست برنامه دارد، در کمین مینشیند، سود و زیان خود را سبک سنگین میکند، راه فرار پیدا میکند، برای روز مبادا برنامهی زاپاس جور میکند و سرانجام وقتی همه چیز محیا شد نیش میزند. وجدان هم چیزی فراتر از همان نهیب لازم ندارد، در شادخواری و بزم عیش و نوش منتج از انجام هرآنچه که میخواهید، هر آنطورکه میخواهید، یک «آروم بگیر» هم به ندرت ضروری میشود.
ویرایش از سوی Ouroboros : 02-05-2014 در ساعت 05:30 PM
زنده باد زندگی!
Nevermore (02-05-2014),Persepolis (02-05-2014),Russell (02-05-2014),sonixax (02-05-2014)
بانو آلیس چقدر پرسش داشتید شما، من اگر برنمیگشتم چه میکردید ؟
دربارهی او هنوز نظر قطعی ندارم، گاهی به گمانم میآید که دستگاه پیچیدهی قدرت در آمریکا از او به عنوان راه فرار از تنگاهای سیاسی بهرهبرداری کرده و حقیقتا چنان نقش برجستهای نداشته، گاهی هم به نظر میرسد مرد پشت پرده است و همهی سرنخها در دست اوست. اما به هر حال میزان اثرگذاری او هرچه بوده باشد، ماکیاولیست به معنای واقعی کلمه است!
زنده باد زندگی!
تجربهگرایی، تاریخ علم اگر یک چیز را به ما نشان داده باشد آنست که جهان عینی هرگز برای تطابق با «منطق» یا از آنهم متافیزیکیتر تعقل ساخته نشده.
خودم یکی از آنها هستم،
فقط زمانی جانور میشوند که بتا/امگا باشند، زن از خودش میپرسد که این «جانور» چه طور به خودش اجازه داده با من حرف بزند یا اصلا مرا نگاه بکند. آگر برای زن خواستنی باشد در خیابان که هیچ، در کنار مستراح زنانه هم پیشنهاد دوستی او رویاییترین تجربهی آن روزتان خواهد بود. انتخاب میان اینست که یا در خیابان متلک بیاندازید، یا جلق بزنید. خوب طبیعیست که متلکپراکنی در خیابان بسیار بهتر است. من حتی در فرانسه هم بازی خیابانی میکردم، آنجا خیلی به ندرت اتفاق میافتد مردی در خیابان به دختری پیشنهاد بدهد، چون انواعی از «مزاحمت خیابانی» حتی جرم قانونیست، گویی خیابان هم بخشی از اندرونی زنان است... و در سفرهایم دریافتهام که بهترین مکان متصور برای دختربازی همین خیابان پیاده است، نه بار، نه پاتوق سواره، نه پارتی و ... شما هم کمتر به مردان برای روشهای پیشنهاد دادن ایراد بگیرید، خودتان(زنان به طور عموم)آنقدر مفعول و ناتوانید که(مگر در موارد استثنایی)هرگز جرئت پیشنهاد دادن پیدا نمیکنید، پس آنکه پیشنهاد داده را اگر به نظرتان بتا آمده با نرمش رد بکنید که آلفای احتمالا حاضر نبیند و بیش از این به دیوار نزدیک نشوید.. همینطور پیش برود در بارورترین سالهای زندگی به جای رفتن به خانهی شوئر، در دفترچه مدیر هم میشوید!
بستگی به روزش دارد، اگر جمعه باشد احتمالا یک بمبی به خودم ببندم و در میان نمازگزاران خود را منهدم بکنم!
اگر پنجشنبه باشد ده تا از زیباترین فواحش در دسترس را استخدام میکنم و Go out in style.
اگر روز میان هفته باشد، اول چند نفرین به بخت بد میفرستم، سپس تا مرز مدهوشی مشروب مینوشم.
(این پاسخها جدی بود!)
ببخشید من تا برایم شام نخرند اسرار شخصیام را با کسی درمیان نمیگذارم.
باید بیشتر دربارهاش فکر بکنم، اما هیچکدام از انواع هنر منقرض نشدهاند ، بلکه همهی آنها به ابتذال و عوامپسندی محض یا خواصپسندی مطلق افتادهاند. دلیلش بیش از اینکه ظهور انواع آلترناتیو بیان هنری باشد آکادمیک کردن هنر است.
خسته شدم و تراشیدم.. اکنون یک تهریشی دارم.
سینمای برگمان از این نظر برای من جذاب است که دغدغهی او در بهترین آثارش شکست قهرمان یا «شکستن» قهرمان است. ما به سفری میرویم که در آن روند به پایان رسیدن یک انسان تصویر میشود و به جای آنکه با عواطفی که اغلب با این پدیدهها در جریان هستند مرتبط بشویم(تراژدی)، چیزهایی متفاوت و گاهی حتی متضاد احساس میکنیم. من پای سینمای او با بهترین نمودهای اثر هنری آشنا شدم و به نظرم هنوز کارگردانی به خبرگی او برای درگیر کردن مخاطب پیدا نشده. همینطور شاید به روی هیچ فیلمی بیشتر از مهر هفتم سرمایهگذاری عاطفی نکردهام، یعنی با آن خندیدهام، گریستهام، اندیشیدهام، عاشق شدهام...
برای ارتباط با دوستان؟ خانهی یکی از رفقا. برای ارتباط با دختر؟ یک مقاله در اینباره خواهم نوشت که بهتر است دختر را کجا ببریم.
من همچون مرد بتا لباس میپوشم اما همچون مرد آلفا رفتار میکنم. به این در بازی میگویند «تضاد»، و یکی از بهترین تکنیکهاییست که مرد میتواند در آستین داشته باشد. من یک تصویر ارائه میکنم اما آن تصویر را با چیز دیگری نقض میکنم. انسانها دوست دارند دربارهی دیگران شناختی نیمخطی و بسته در ذهن خود داشته باشند و برهم خوردن این شناختها را با علاقه و کنجکاوی و خشم و ... نظاره میکنند، که همهی اینها عواطف خوبی در سوژه است و به سود ما. مثلا دکتری بگیرید اما با موتور بروید سر کار. کت شلوار بپوشید اما بروید بدنسازی. پنجاه کارمند داشته باشید اما بازوی خود را خالکوبی بکنید.. اما پاسخ دقیقتر به پرسش شما، من اینگونه لباس میپوشم:
بیزارم، اما با عذاب گوش میکنم چراکه باید برای ارتباط با آدمهای ده سال از خودتان کوچکتر به روز باشید و بتوانید اشارات قابل فهم برای آنها به فرهنگ روز داشته باشید و ... من حتی برخی از این فجایع تصویری که سریالهای ج.ا باشند را هم گاهی نگاه میکنم شاید بعدا به دردم خورد.
شوخیتان گرفته؟ آن دومی که گفتید یکی از آرزوهای من قبل از مرگ است!
نه. خودکشی اغلب از سر افسردگی مزمن، بیانگیزگی مطلق یا نیاز به جلب توجه است. فلسفه هم شاید یکی از چیزهایی باشد که قربانی خودکشی برای توجیه خودویرانگری سرهم کرده اما کسی را فریب نمیدهد.
تصویر رویایی شما از مرد سی ساله خودش گواه ادعای ماست مبنی بر افزایش ارزش مرد در نظر زنان درپی گذر عمر. من ولی هیچوقت «بالغ» و این چرندیات نمیشوم، هر روز دهها دختر زیبا بالغ میشوند و مثل غنچههای باغهای بهشتی می شکفند و منهم هرچه میگذرد بینیام برای بوییدن آنها حریصتر میشود. هر وقت دختران جوان و زیبا و باریکاندام از آمار دادن به من دست برداشتند و دیگر جنس خوب گیرم نیامد، میروم «بالغ» میشوم. فعلا که پارتی به راه است.
احتمالا دوستان تعجب بکنند، اما : محمدعلی جمالزاده. صادق چوبک و غلامحسین ساعدی را هم میپسندم.
احتمالا او را دعوت به یک گروپسکس با شخص خیانت کرده و یکی دو نفر دیگر بکنم؟
الان من هیچ انتظاری از زنان ندارم، اینست که مایوس هم نمیشوم.
پس شما کارکتر «نابغهی شکنجه شده» را به «خانم باز پر شور» ترجیح میدهید. این بیش از آنکه راجع به من چیزی برای گفتن داشته باشد، گویای احوال شماست. اما نگران نباشید دخترانی که در جهان واقعی با من هستند هنوز هم از همنشینی با آن امیر لذت میبرند، اما اینجا که چشمانداز و هدف حضور چیز دیگریست جذاب به نظر آمدن اهمیتی ندارد، تلاش برای یاری به دوستان از هر طریق ممکن مهمتر است. اما من آن بخش از شخصیت خود را هم اینجا گوشهای در این پستو دارم، و به وقتش بیرون میکشم.
طی سالها زیاد برند عوض کردم، با مارلبرو شروع کردم، یک مدتی که دستم تنگ بود ژیتان هم میکشیدم، آن سه سال آخر دائم از این کشیدم اما:
منظورتان اینست که به کدامیک بیشتر میروم؟ تئاتر. اگر منظورتان اینست که کدام را بیشتر میپسندم، سینما.
انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی و فارسی.
کلا با آن میانهای ندارم، زندگی بیهدف یا بیمعنا یا پوچ نیست. لذت شیمیایی چیز بسیار واقعی و قابل لمسیست، تکرار آنهم انگیزه کافی برای زنده ماندن است اگر به اندازهی کافی، نه خیلی زیاد و بیزحمت، نه خیلی کم و دشوار از آن بدست بیاورید.
ما «ایدئولوژی»هایی نداریم، یکسری تز و تکنیک و گمانه است که از هر ایدئولوژی دیگری در تاریخ تاثیر برجستهتری به زندگی فرد میگذارند، اینست که از تمام آنها قویتر هستند.
شما زنان دوست دارند وانمود بکنید که آگاهی و شناخت و درک موقعیت و ... اثری در اصل ماجرا خواهد گذاشت. مثل اینست که من بگویم من اگر از اثری که زیبایی زن بر مردان دارد(فلج ذهنی موقت)آگاه باشم میتوانم بر آن غلبه بکنم. فرقی نمیکند که شما بدانید یا ندانید، هنوز هم مرد مغرور ِ خودکامهی ِ کاربلد را به مرد خجالتی ِ بلهقربانگوی بیتجربه ترجیح میدهید. دست خودتان نیست. همانطورکه ما دست خودمان نیست.
من دارم در جنگلی تاریک حرکت میکنم. ناگهان صدای جیغ زنی را از نزدیکی میشنوم و به محل برآمدنش میشتابم. وارد غاری می شوم و با صحنهی تصویر شده روبرو میشوم. دختر منرا هنوز نمیبیند چون در دهانهی غار روشن است و چشمان او به تاریکی عادت کردهاند.. فریاد میزند : «کمککمک، یک مردی مرا اسیر کرده و از دیشب به من بارها تجاوز کرده.. کمکم کنید ... نمیدانید چه بلاهایی بر سرم آورده.. همین الان رفت.. ممکن است برگردد .. تو را به خدا عجله کن..».. و من پاسخ میدهم که : «ششش، آرام بگیر... سوئیچم را جا گذاشته بودم برگشتم آنرا بردارم».
ویرایش از سوی Ouroboros : 02-06-2014 در ساعت 06:43 AM
زنده باد زندگی!
Anarchy (02-05-2014),kourosh_bikhoda (02-06-2014),Persepolis (02-05-2014),Russell (02-05-2014),sonixax (02-05-2014)
درود. خوبی؟ منم چندتا سوال فلسفی میپرسم.. :-)
1- چه خبر از کجا؟
2- چه چیزی را با چه چیزی عوض میکنی؟
3- چی شد به اینجا رسیدی؟
4- بنظرت «خــر» فحش است یا یک جاندار؟
5- اولین بار که دختر سرپوزی خوردی چجوری بوده؟
6- بنظرت چی میشه که بعضی ها همجنسگرا میشن؟ تربیت؟ جامعه؟ ژنتیک؟ ...
7- چرا ناخن (ناخون) باید بلند بشه تا کوتاهش کنیم؟
8- چجوری میشه تشخیص داد زندگی ارزش نداره و خودکشی کنیم یا ارزش داره و صبر کنیم؟! معیارهای تو چی هست؟
9- روح و جسم آدما بر اساس چه فاکتورهایی فعالیت میکنه؟
10- رابطه «تفکر» و «منطق» چیه؟ بنظرت هر جوابی که بر اثر فکر کردن بوجود میاد، منطقی هست؟! (تاکید میکنم بر اثر فکر کردن!)
11- چه رفتاری یا چه چیزهایی پسرها رو اذیت میکنه؟
12- چه رفتاری یا چیزی دخترها رو اذیت میکنه؟ (میتونی این دوتا سوال رو در یک پاسخ بدی)
13- دوس داشتی مثل دخترها پریود میشدی؟ چرا؟
14- توی زندگیت نسبت به چه چیزهایی استقلال داری؟
15- اصلا استقلال فکری داری؟ یا تفکراتت از ذهن شخصیت های محبوب زندگیت کپی شده؟
16- شنیدم ایتالیا بودی. میلان... :-( ضمن اینکه کوفت بشه، اونجا چطور بود؟ چه چیزی رو توی اجتماع اونها دیدی که بسیار خوشت اومد و چه چیزی دیدی که بدت اومد؟
17- ورزش یا هنر؟
18- تا حالا دزدی کردی؟ چیزی کِش رفتی؟ چیزی خوردی و پولش رو نداده باشی؟
19- بنظرت در حق زنان کوتاهی شده یا ظلم؟
20- نظرت در مورد من چیه؟
فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن عروسی به خود دیده اند و
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!
امیر به نظرتان ممکن است پس از مرگ حیاتی باشد و ما معدوم و نابود نشویم؟ شاید همه چیز بازی و فریبی باشد، یا
اصلا روحی و روان مجردی (!) باشد که بعد از مرگ باقی بماند؟! چند درصد احتمال دارد و اصلا آیا همچه چیزی محتمل
است یا نه؟
Ouroboros (02-06-2014)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)