مقصودتان از "یک سری اصول" دقیقا چیست؟همان آگاهی داشتن از تاریخ فلسفه است؟
ولی من بر خلاف شما؛ تفکر مستقل و بنیادگرایانه را در فلسفه کاملا ضروری می بینم!
تاریخ فلسفه سرشار از فیلسوفانی با نظراتی بسیار متفاوت است.
از هراکلیتوس و ارسطو گرفته تا دکارت، کانت، هیوم و فیلسوفان قاره ای و تحلیلی مدرن.
هر یک از این افراد هم برای "فلسفه" تعریفی مختص به نظام فلسفی خودشان درنظر گرفته بودند ولی آنچه میان همه ی آنها مشترک بود؛ فکر کردن در معنای عام و اساسی آن بود.
هنگامی که چنین آرا و نظریات متفاوتی در همان تاریخ فلسفه وجود دارد؛ چرا نباید دیگران در همان امور تفکر برانگیز
تفکر کنند؟ هنگامی که برای تعریف" فلسفه" در این جستار تا مفهوم بنیادی "فکر کردن" پیش رفته ایم!
اگر شما بخواهید "فکر کردن" را در معنای آگاهی داشتن از تاریخ فلسفه در نظر بگیرید؛ چنین پرسشی مطرح می شود
که "فکر کردن" در مفهوم عام و بنیادی آن، چگونه در اندیشه شما تبیین می شود؟