دقیقا،یعنای معنای زندگی انسان یک معنای شخصیه.
آها،نه ارزش و هدف فرق دارند،زندگی بی هدف ولی در عین حال ارزشمند تلقی میشه.
در واقع در فلسفه آبزورد به این میپردازیم که موجودیت انسان باشعور در تقابل با جهان فاقد شعور، آبزورد رو پدید میاره و در عین حال خودکشی یا مرگ پاسخی با این تضاد نیست و تنها راه مقابله(و نه پیروزی)بر این تضاد زندگی کردنه و از این دید زندگی،چه زندگی ما(در درجه اول) و چه زندگی دیگران ارزشمند تلقی میشه.
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
Russell (12-01-2013)
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
Russell (12-01-2013)
در معنای خود فلسفه ، فلسفه همان تاریخ فلسفه است از این حیث که که اندیشه در یک معنای واحد به دست اندیشمندان ورز داده می شود و در رودخانه تاریخ سیلان است . که البته قرار نیست
حقیقت عالم از آن بدست بیاید ؛ کار فلسفه شخم زدن در زمین است است نه کاشتن چیزی که محصول دهد .
اصولا یکی از زوایای فلسفه آزردن حماقت است که در تاریخ باعث شده فلسفه تکفیر شود که البته در اینجا با روش نیچه ای گفته شده
نظر سنجی شما هم من متوجه نمی شوم . الهام گرفتن از کدام فیلسوف اما بیشتر کسانی که پست دادن در این مورد متوجه شدن که
کدام را بیشتر دوست دارید ؟ مگر فوتبالیست هستند فیلسوف ها
یا اینکه به معنای پارادایم فکری منظور شما بوده که به هر حال توضیح بدهید که این نظر سنجی بر چه پایه ای است .
ویرایش از سوی demeter : 11-22-2013 در ساعت 06:57 PM
Russell (12-01-2013)
از فلاسفه اسلامی هم چند مورد میذاشتید که انقدر یه طرفه قضاوت نکنید.
ما فلاسفه بزرگی داشتیم واقعن. چه تو دوران معاصر و چه توی فلاسفه قدیمی مثل ابوعلی سینا و بیرونی.
توی معاصر واقعن مطهری خیلی کار درسته و من خیلی بهش ارادت دارم. واقعن درود به روحش. پیشنهاد میکنم حتمن کتاباشو بخونید
Russell (12-01-2013)
در جستار "فلسفه چیست؟" به یکی از دوستان پاسخ داده ام که چرا مخالف برابر خواندن "فلسفه" با "تاریخ فلسفه" هستم. بسیاری از اندیشمندان به شکلی متفاوت اندیشه را ورز داده اند و مکتب فلسفی خودشان را داشته اند. پس کسی که بخواهد آزادانه و مستقل به فلسفه بپردازد و مکتب فلسفی خودش را به طور مستقل بنا نماید؛ بایسته است که در فلسفیدن، وابستگی به تاریخ فلسفه نداشته باشد.
گویا به پاسخم دقت نکردید!
اینکه برای ما در بیشتر مواقع پرداختن به فلسفه موجب آزار حماقت می باشد؛ متفاوت است با اینکه آن را به عنوان یک گزاره سراسری صادر کنید.
مفهوم "حماقت" در مکاتب فلسفی گوناگون، ممکن است معانی گوناگونی نیز داشته باشد.
در دو پست نخست به روشنی توضیح داده ام! جدا از اینکه کدام فیلسوف نظر مرا بیشتر جلب کرده؛ خودتان از کدام فیلسوف بیشتر آموخته اید و اندیشه تان از او تاثیر گرفته است و چرا؟
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
Russell (12-01-2013)
معنای این موضوع این نیست که همه برای یک فلسفه خدمت می کنند . بطور مثال فکر سیاسی یا مکتب های سیاسی از روی آسمان که نازل نشده مثلا برای لاک و ..
قبل تر ماکیاوللی سیاست دنیای جدید را توضیح داده و به همین صورت ادامه پیدا کرده . یا اینکه دکارت چطور یک پارادایم فکری معرفت شناسی که آن هم به نوع فکر قدیم نیز وصل است معرفی می کند .
اینکه حالا نیچه به طور مثال با زن ستیزی و ... اش حال می کنند و فکر هم می کنند فکر فلسفی است موضوع این سیر تاریخی نیست .
چنانکه درقرن جدید با گسترش فلسفه شاخه های گسترده ای شده که از شاخه های بزرگ تر به وجود آمده .
به هر حال من فلسفه را هگلی می بینم و فکر فلسفی مستقل را باید تعریف کنید تا ببینیم منظور شما چیست چون من فکر می کنم در معنای تاریخ فلسفه به توافق نرسیدیم .
به هر حال اگر با فلسفه کشتی بگیرید یک فیلسوفی از ساختار فکری اش لذت بیشتری خواهید برد . البته تمام فیلسوف ها در راهبرد
فلسفه تاثیری داشته اند کم و بیش .
من خودم را تا حدودی هگلی می دانم و در کل فیلسوفان آلمانی قرائت های جذابی برای من دارند .
م
Russell (12-01-2013)
هماکنون 3 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 3 مهمان)