منطق یک گزاره را بدون رجوع به جهان بیرونی نمیتواند بررسی کند.
اما اینکه چرا «کوکاکولا دلاور است» منطقی نیست از اینرو است
که ویژگیهای دلآوری و شهامت در چیزی به نام «کوکاکولا» یافت نمیشود.
منطق از نگره گردآیهها (set theory) برای توضیح این دسته از چیزها سود میگیرد.
اگر شما همه اجزای خردناپذیر (atomic) زابِ (صفت) دلاوری را در یک گردآیه
(مجموعه) داشته باشید، تنها زمانی میتوانید این صفت را به چیزی بچسبانید
که همه این اجزای خردناپذیر در گردآیه آن چیز دیگر یافت شود (هموند آن باشد).
اکنون، یک «آدم» میتواند «دلاور» باشد، «گرسنه» باشد، «بیمار» باشد، چرا که در گردآیه اجزای آدمی،
همه هموندهای (اعضا) این زابها یافت میشوند، هنگامیکه هیچکدام از آنها در یک «کوکاکولا» پیدا نمیشود!
من با این سخن شما همنگرم، ولی منطق ترازی هم دارد. اگر ما
بخواهیم میتوانیم زبان پارسی خودمان را بسیار منطقیتر در بیاوریم، برای نمونه
کارواژههای بیقاعده را با باقاعده جایگزین کنیم و .. تا زبان منطقیتری داشته باشیم.
خوب اینکه ما آگاهانه بدانیم «منطق» چیست و چگونه کار میکند
با اینکه به شیوه ضمنی از آن سود ببریم تضاد چندانی ندارد.
همه ما میدانیم احساس درد برای نمونه چیست، ولی اینکه
چگونه کار میکند را لزوما نمیدانیم، اگرچه به خوبی آن را درک میکنیم!
اندکی منطق نیز خواه ناخواه در روند فراگشت در همه ما پایهریزی شده است و
ما کم و بیش سخن یکدیگر را (به ویژه اگر زبان مادریامان یکی باشد) میفهمیم،
ولی اگر نگر مرا بخواهید، گفتگوی همین جستار آن اندازه هم منطقی پیش نرفته است.
به نگر من، اگر میخواستیم این جستار را منطقی پیش ببریم، کاربر
کوروش نخست تعریف خود از منطق را در برابر پاسخ من میدادند سپس
ما تعریف ایشان را با تعریفی که از منطق داشتیم بررسی میکردیم و در
میآوردیم که کدامیک تعریف درستتری است و سپس به پرسش
جستار که آیا آفرینش یک امر منطقی است یا نه میتوانستیم پاسخ بدهیم.