من آخرش پشیمون نمیشم.
من آخرش پشیمون نمیشم.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
احتمالا.
اگر اون موقع دنبال مخ زدن بودم که غمی نبود. اون موقع که دید الان رو نداشتم. خوب سن و سالم هم کم بود و میگفتم واسه ی خودش میخوامش و از این دری وری ها.
بابا اون موقع ها اسکل عظمایی بودیم واسه ی خودمون! چی فکر کردی؟
اشتباهم همینجا بود که دنبال مخ زدن و خونه بردن نبودم. اگر این کار رو میکردم احتمال اینکه به نتیجه مطلوب برسم خیلی بیشتر بود.
هر چی ما دیدیم همین بوده
فدای سرت. ولی تو هم دختری و دنبال عشق و عاشقی هستی... میدونم
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
فرق پسرها و دخترها تو موارد احساسی اینه که پسرها یکبار بیشتر از ته دل عاشق نمیشن. حتی اگر بعد از اون یک نفر 1001 نفر دیگه هم بیان و برن. ولی دخترها با هر کس که باشن سریع عاشق میشن. اگر با هزار نفر هم باشن انگار 1000بار عاشق شدن
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
sonixax (09-17-2011)
خب راکتور جان من چنین تجربه ای از خداباوری ندارم . اتفاقا متاسفانه نمازهام همچین به جا هم نیست البته نماز میخوانم و این احساسهایی مه شما هنگام خداباوری داشتید را تجربه نکردم . فقط با باور به خدا بارها شده که خودبین نباشم و به کسی که میتونم کمک کنم و تا جاییکه عقلم میرسه بدی هم نکنم .و خدا هم خداییش خیلی دستم را گرفته و خلاصه مدیونشم .راستش چند بار تصمیم گرفتم بطور سیتماتیک بیخدا بشم چون اینطوری ظاهرا بیشتر میشه کیف کرد اما چون نخواستم خودم را گول بزنم سعی کردم با دلیل و منطق وارد بشم وهربار هم بیشتر خداباور شدم . مثلا چند صفحه از کتاب پاینده را خواندم اما به نظرم اشکالات زیادی داشت یا دو ساعت از 6 ساعت سخنرانی نیکویی در رد قرآن را شنیدم اما به نظرم منطقی نبود . با بیخدایان گفتگو منطقی کردم اما معمولا چیزی جز کنایه و احیانا تمسخر چیزی گیرم نیامد. راستش را بخواهی من بسیاری از افراد خانواده من بیخدا هستند که همگی بزرگتر از من هستند اما به نظرم فقط یکطور میشه بیخدا شد . فقط بیخیالی ! و هرچی شد شد . امروز رفقا جمعند آبجو میخورند خب بزن بریم فردا پارتی هست خب بزن بریم . پس فردا دم کارپرداز چند تا شرکت دولتی را ببین تا جنس بنجل ازت بخرن و خب طوری نیست همه همینطوریند . مشتری اطلاع چندانی نداره خب طوری نیست و در بیخدایی یک احساس شادی زیادی وجود داره درست مثل نشاط مصرف کنندگان مواد مخدر . خصوصا اوایلش که نئشه میشند .
پس با این حساب من از شما خیلی پیغمبرتر بودم. شاید یکی از دلیل هایی که به نتیجه ای که من رسیدم نرسیدی به همین خاطره.
خودخواه نبودن و به دیگران کمک کردن و پایبندی به اخلاقیات ربطی به باخدا یا بیخدا بودن نداره.
ارزش یک آدامس برای من از ارزش خدا هم بیشتره(تازه در صورت وجود. بر فرض محال)
پایبندی به اخلاقیات به تربیت خانوادگی و محیط و دوران کودکی برمیگرده. من هم به حقوق دیگران احترام میگذارم و در احترام به حقوقو مردم از 90% آدم های این کشور سر هستم ولی به خدا اعتقادی ندارم.
فکر میکنی. توهمه! چرا همچین فکری میکنی؟ خیلی هارو میشناسم که موفقیت مالی براشون پیش اومد و سفره پهن کردن و نذر ادا کردن و از این مدل کارها.
ولی همین موفقیت ها برای من بیخدا هم پیش اومده و هیچ نذری هم ندادم و خودمم پاره نکردم.
چرا فکر میکنی دستت رو گرفته؟ چرا من و بچه های دیگه فکر نمیکنیم که خدا دستمون رو گرفته؟ چندتا از نشونه هایی که باعث شده اینقدر به خدا ایمان داشته باشی بگو ما هم بدونیم.
لااقل به گفته ی خودت مطمئنم که من یکی در ایمان به خدا و این جفنگ بازی ها از تو خیلی جلوتر بودم.
چندتا از دلیل هاتو برامون بگو
بیخدایی به خودی خود هیچ کیفی نمیده. شهر بازی که نیست الکی کیف بده. یکی مثل من دهنش سرویس میشه تا خدا و مقدسات رو بذاره کنار. چیزی که از بچگی تو مخت کنن فکر میکنی به همین سادگی بره بیرون؟ فکر کردی بازیه؟ دلیلش چیه آدم این همه راه رو میره؟چرا؟راستش چند بار تصمیم گرفتم بطور سیتماتیک بیخدا بشم چون اینطوری ظاهرا بیشتر میشه کیف کرد .
چون همین مقدسات عامل عقب موندگی من و خیلی های دیگه هست.
وقتی این خیالات رو کنار بگذاری الفبای زندگی رو میفهمی.
خیلی ساده بخوام برات بگم بیدینی و بیخدایی مثل تصویر شفاف ماهواره اییه. دین و خدا حکم پارازیت روی این تصویر رو داره. پارازیت جز ضرر و اینکه نذاره تو اون تصویر اصلی رو ببینی هیچ کارکرد دیگری نداره. برای کسی که اون تصویر شفاف رو دیده دیگه حماقته که بخواد تلوزیون برفکی رو تماشا کنه و فکر کنه که برنامه ی تلوزیون همینه!
مطمئنم منطقی فکر نکردی. به کسی که این راه رو رفته دروغ نگو. منطق دشمن توهم و خرافات و دین و پیغمبر و امامه. به محض اینکه منطقی فکر کنی همه این ها برات یک علامت سوال گنده میشه!چون نخواستم خودم را گول بزنم سعی کردم با دلیل و منطق وارد بشم وهربار هم بیشتر خداباور شدم
این هایی که میگی رو من نمیشناسم. من خودم فکر کردم و خرافات رو کنار گذاشتم. یک گره هایی از اینترنت و دوستان گرفتم ولی در نهایت دودوتا چهارتای خودم بود. تا وقتی که خودت نخوای پشت پرده رو هم نشونت بدن و بگن که نگاه کن خدایی اینجا نیست تفکرت همینه که هست. همه ی این ها وسیله ستمثلا چند صفحه از کتاب پاینده را خواندم اما به نظرم اشکالات زیادی داشت یا دو ساعت از 6 ساعت سخنرانی نیکویی در رد قرآن را شنیدم اما به نظرم منطقی نبود .
من با آدم های خردگرا تو جامعه برخورد داشتم . تاحالا ندیدم کسی رو که دنبال راه بگرده مسخره کنن. حتی خود من همیشه راهنمایی میکنم. مسخره کردن چه دلیلی داره؟ این همه چیز برای خندیدن هست چرا باید شمایی رو که دنبال جوابی مسخره کرد؟با بیخدایان گفتگو منطقی کردم اما معمولا چیزی جز کنایه و احیانا تمسخر چیزی گیرم نیامد.
خانواده شما جزو نوادر خانواده هایی هست که اینقدر بیخدا زیاد داره. خانواده ی من بیچاره که همه باخدا از نوع مسلمون 6 سیلندر هستند. برو با همون ها صحبت کن ببین چطوری شد که اینطوری شدن. شاید تو هم سعادتمند شدی.راستش را بخواهی من بسیاری از افراد خانواده من بیخدا هستند که همگی بزرگتر از من هستند
به این میگن "کارپه دیم". یکجور فرقه ست. ربطی به ما ندارهبه نظرم فقط یکطور میشه بیخدا شد . فقط بیخیالی ! و هرچی شد شد . امروز رفقا جمعند آبجو میخورند خب بزن بریم فردا پارتی هست خب بزن بریم .
به این میگن "مسلمون". من یک عمریه میخوام از دست همین ها فرار کنمپس فردا دم کارپرداز چند تا شرکت دولتی را ببین تا جنس بنجل ازت بخرن و خب طوری نیست همه همینطوریند . مشتری اطلاع چندانی نداره خب طوری نیست
نمیدونم من تا حالا مواد نکشیدم. من ورزشکارم. ولی میدونم مسلمون نبودن و توهمی به اسم خدا رو باور نداشتن برای من آرامش خاصی داره. فکرم رو متمرکز کرده. به زندگیم هم برنامه داده. عجیبه که صبرم هم بالا برده.و در بیخدایی یک احساس شادی زیادی وجود داره درست مثل نشاط مصرف کنندگان مواد مخدر . خصوصا اوایلش که نئشه میشند .
پارازیت هایی مثل دین و خدا و ایضا عشق! که بالا راجع بهش صحبت شد رو از زندگیم گذاشتم کنار و خیلی خوبه.
دنیارو همون جوری که هست میبینم و زندگی میکنم و راضیم. البته نه رضایتی که منو به روی یک پله ایستادن و پیشرفت نکردن راضی کنه.
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
sonixax (09-17-2011)
بله احتمالا شما پیغمبر تر باشید . اما اینکه چیزی نیست میگویند شیطان بعد از چند هزار سال عبادت کافر شد ! برای همین دعا برای عاقبت به خیری اهمیت خاصی دارد .
یک جاهایی که به نظر خیلیها هم میتواند فقط اتفاقی باشد
نه من حداقل قسمتهایی از اون کتابها را خواندم اما بطرز ابتدایی مشکل داشتند واینکه آدم خودش دو دو تا بکنه خوب هست اما میتواند پر اشتباه باشد .
حالا یک چیز جالب تر بگم .یکی از برادرهای بزرگم یک وقتی آنقدر مذهبی بود که یکبار وسط خواب بلند شده و نماز خوانده و بقیه همکلاسیهایش تعجب کردند و بهش گفتند ! حالا اون کاملا بی خدا هست . من چندین بار باهاش صحبت کردم . یک کمی سر به سرم میذاره و بعد هم سکوت میکنه !
یک بار یکی دیگه از برادرهام گفت تو از کجا مطمئنی که روز قیامت برپا میشه و ماها دوباره زنده میشیم . گفتم به سادگی ما تقریبا همیشه اینرا می بینیم اما چون تکرار میشه برامون عادی میشه . بعد گفتم فرض کن یک آدم در اول تیرماه بدنیا بیاد و تا آخر مرداد زنده بمونه ! آیا فکر میکنی باور میکنه که چند وقت دیگه این درختها همه ظاهری خشک پیدا میکنند و هیچ برگی ندارند .و حالا یکی در دیماه بدنیا بیاد و بهمن ماه هم بمیره باور میکنه همین درختها روزی برگ پیدا میکنند و سبز میشند ؟! ادامه دادم هستند حشراتی که عمر چند هفته ای دارند .خب اونها چطور به این موضوع فکر میکنند ؟! بعد گفتم خواب و بیداری ما خیلی شبیه مردن وزنده شدن هست فقط چون تکرار میشه برای ما عادی شده ! در یک تاپیک دیگر گفتم که علیرغم سعی در بیخدا شدن مسلمان تر میشم . همین موضوعات هست . ما برای خشک وسبز شدن بلافاصله بدنبال مکانیسمهای این اتفاق میریم و فکر میکنیم همه چیز را فهمیدیم در حالیکه وجود قیامت هم میتواند توسط مکانیسمهایی که بعضا بعدا شناخته میشند صورت بگیره . یک وقتی آخوندها میگفتند دو تا فرشته روی شانه ها هستند که تمام اعمال و افکار آدم را ثبت میکنند و حتما بیخداهای 50 سال پیش به اون میخندیدند اما حالا ثبت تمام افکار و رفتار یک آدم از تولد تا مرگ چیز عجیب و دور از ذهنی نیست !
در یکی از نوشته های آرش بیخدا توی وبلاگش یک تیکه کوچک آمده بود در باره همین موضوع . اون گفت حتی میتونه روز قیامت برپا باشه اما خدا وجود نداشته باشه ! من اون موقع وقت پرسش بیشتر را نداشتم اما برام جالب بود چون در واقع اون تلویحا اشاره کرده بود که برپایی قیامت هم با توجه به قوانین فیزیک دور از ذهن نیست .
اشکالی نداره .دوره دبیرستان را تصور کن . همیشه چند نفر لات والوات بودند که آخر کلاس بشینند و درس نخونند و در عین حال همیشه هم خوشحال باشند و به درس خوانها هم بگند بچه سوسول و بیخیال امتحان آخر سال . اتفاقا اونها هم اصلا وجود معلم و امتحان را نادیده میگیرند و یک چند صباحی آرامش فکری دارند .
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)