جناب مهربد کاش مک لارن را با گاری با چهار پا مقایسه میکردید که حرفی برای گفتن داشتیم:)
جناب مهربد کاش مک لارن را با گاری با چهار پا مقایسه میکردید که حرفی برای گفتن داشتیم:)
خیر دوست گرامی.تنها این نیست گرچه همین مسئله که به قول شما بدیهیست در هیچ یک از ادیان ابراهیمی دیده نمی شود .
جهان بینی زرتشت,پویایی آفرینش,مسئله ی حقوق بشر,محیط زیست ,زمان و فضا تماما مسائلیست که تنها از زبان یک دانشمند و فیلسوف میتوانست بیان شود نه یک چوپان امی یا یک ز..زاده!!!
تمامی این مسائل وجه تمایز یست بین دین زرتشت با دیگر ادیان و حساب ان را از دیگران جدا میکند
کوتاه از فلسفه زرتشت: نقد زرتشت و زرتشتیان - صفحه 2
در دنباله همسنجی، در زرتشتیگری والاترین و پربهاترین چیز «زندگی» و «زیستن» است - بر پاد آموزههای دیگر دینهای بدردنخور (بویژه ابراهیمی) که والاترین چیز "عشق به خدا" و "عالم کبیر و صغیر" و پرت و پلاهای اینچنینی است - از همینرو نیز در زرتشتیگری آدمی میکوشد به جایگاه آفریدگار رسیده و به امُردادگی (نامیرایی) و خرد جاویدان دست یابد.
در کنار آن در فلسفه زرتشت بکوتاهی ما دو نیروی نیک و بد داریم. نیروی نیکی میکوشد آدمی را از بند مرگ رهانده و او را به جایگاه خدایی ببرد،
نیروی بدی همان بیماریها و مرگ و رنج و گرفتاریها هستند و رفتارهایی که در راستای آنها میروند: سُستی، ناراستی، تنبلی، ...
از همه اینها زیباتر، در زرتشتیگری برای رسیدن به نیکی یک راه بیشتر نیست و آنهم خردورزی است؛ که این کوچکترین دگرسانیای با فلسفه خردگرایی ندارد.
هر کس که خرد و اندیشه خود را به کار بیاندازد خود به خود سوی نیکی رهنمود میشود، آنکس که پیورزانه و نابخردانه بزیوَد (زندگی کند)، در سوی تاریکی پیش میرود.
اینها را اکنون بهمسنجید با ارث دختر نیمی از پسر و نمیدانم مرد چهار زن عقدی میتواند بگیرد و n صیغه و ...
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
به گمانم پربهاترین چیز در زرتشتیگری آتش است، یا شاید هم آب، که آلودن آن نمیدانم هزار، ده هزار یا چند صد هزار تازیانه مجارات دارد. اینها هم نباشد، «حقیقت» است که بیش از هرچیز مورد تاکید مزدیسناست نه «زندگی» و «زیستن». کل این مذهب حول محور این سه چیز است: دروغ نگوِ، آب و آتش را احترام بگذار و نیک باش! بناست ما ادیان را با هم مقایسه بکنیم و هر کدام بهتر بود را مورد ستایش قرار بدهیم یا منطق و دانش و عینیت را سنجه بگیریم و هرچه با آن هماهنگی نداشت را از زیر تیغ برندهی نقد عبور بدهیم؟ پیچیدگی ادیان سامی برآمده از پیچیدگیهای زندگی مردمانیست که آنرا پدید آوردهاند، هماکنون نیز میبینید که از آخوند و پاپ توقع میرود پیرامون همه چیز، از تلفن همراه تا کاندوم اظهار نظر بکنند و آنها را پوشش بدهند.
زنده باد زندگی!
Mehrbod (11-17-2012),Russell (11-16-2012),sonixax (11-17-2012),undead_knight (11-17-2012)
بنا به چیزی که نیست، ولی گفتیم در همسنجی میان زرتشت و اسلام بیمهری بسیاری میرود، اگرنه روشن است که هر دو دینی آسمانی (= پنداریک {تخیلی}) هستند، ولی این کجا و آن کجا!
پیچیدگی دین هم نمایانگر ناکارآمدی آن است. دین و آیینهای زندگی بایستی ساده و پراکنده باشند و خود زاینده رویکردهای دیگر.
در زرتشت برای نمونه گفته دروغ نگویید و هرگز وام نگیرید که شما را به دروغگویی بیشتر میوادارد. این دو قانون بسیار ساده از گونه نایشیک (منفی)
خود راهکار بسیاری از دشواری های آدمی میشوند.
یا اینکه در جای جای آن آدمی را به خردورزی میاندرزد و اینکه کاربرد اندیشه و خرد، چنانکه بالا هم گفتیم خود به خود به نیکی میانجامد؛ ما در فلسفه خردگرایی هم چیز دیگری نداریم.
در کنار همه اینها، رویکرد زرتشتیگری همواره بر افزودن به شادمانی است و فراخوانی آدمی به خوشی بردن از زندگی و ارزش دادن به آن.
این را میخواهید با مسیحیت بهمسنجیم که خدا در کالبد آدم به زمین میاید و به صلیب کشیده میشود تا گناهان مردم بخشوده شود!؟
یا با اسلام بهمسنجیم که یکبند مینالد خدا قهار و مکار و کینهتوز و .. است و در دوزخ بهمان بهمانتان میکند؟
آب و آتش و باد و خاک (چهار آخشیج) چیزی بیشتر از نمادهای سازنده زندگی نیستند.
درباره زرتشت و رسیدن به جاودانگی (مینوی و خاکی):
پروردگارا؛ دو بخشش «رسایی و جاودانگی» مردم را به فروغ مینوی و آگاهی درونی خواهد رسانید. در پرتوی نیروی خواست، منش پاک، راستی و پاکی، دوستی و باور به اهورامزدا، زندگانی پایدار و نیروی مینوی میافزاید. ای خداوند خرد، در پرتوی این فروزگان بر دشمنان فیروزی توان یافت.
(یسنا – هات ۳۴ بند ۱۱)
ای اهورامزدا بشود که با اندیشهی یک به تو نزدیک شوم و با پیروی از داته «اشا» به ارزشهای مادی و مینوی (معنوی) خود پی برم تا بدینراه دینداران را به سرای روشنی و خرمی و زندگی نیک هر دو جهان رهبری کنم.
یسنا ۲۸ بند ۲
«دانایی که آیین راستی را میگستراند و مردم را از پیام سپنتایی (مقدس) که آنها را به رسایی و جاویدانگی رهنمود است بیاگاهاند، از بهترین خوشبختی برخوردار خواهد شد.» گاتها- هات۳۱، بند۶٫
رونوشت:
در گاتها به شش نام نِماره شده و هریک از آنها نیز فروزه ای (صفتی) از اهورامزدا دانسته شده اند، چه این فروزه ها در آدمی وجود دارند و آدمیان با بهره گیری از این فروزه های اهورایی است که میتوانند تا به جایگاه خدایی و یکی شدن با خدا پیش روند.
شش فروزه این میباشند:
1. وَهیشتامَنَ، Vahištâ mana :
بچم برترین خرد و اندیشه میباشد؛ وهومن (خردنیک) را میتوان بازتابی از وهیشتامن دانست.
2. اَشَه وَهیشته، Aša vahišta :
در پارسی <اردیبهشت> شده است و بچم بهترین اشویی و راستی میباشد، بهترین اشا: اشایی که قانون و هنجار دگرگون ناپذیر گیتی میباشد و همان خواست اهورایی است.
3. خَشَترَ وَئیریَه، Xašatra vaee riya :
سومین فروزه ی اهورایی و بچم نیرو، توان و شهریاری خدایی میباشد، نیرویی سازنده و پیش برنده نه ویرانگر، این واژه در پارسی به گونه ی شهریور در آمده.
4. سِپَنته آرمَئیتی، Sepanta Âarmâiti :
این واژه بچم مهر، ایمان و آرامش افزاینده و پاک میباشد چه در نتیجه ی مهر، وفاداری دوستی، فروتنی و همدردی بدست می آید، این واژه در پارسی اسپند شده است.
5. هَاور وَتات، Hâur Vatât :
بچم پیشرفت و رسایی (تکامل) میباشد، چه در پی کاربرد فروزه های پیش از خود است که بدست می آید و نشانی است از خودشناسی؛ این واژه در پارسی به خورداد شده است.
6. ا َ مِرتات، Amertât:
این واپسین از شش فروزه ی اهورایی بچم نامیرایی و جاودانگی میباشد. چه بیشتر دو فروزه ی هورتات و امرتات با یکدیگر در اوستا آمده اند، که میتوان چنین دریافت که راه رسیدن به جاودانگی و بیمرگی همانا پیشرفت و رسیدن به رسایی است، همچنین امرتات پیامد کاربرد پنج فروزه ی دیگر میباشد؛ این واژه در پارسی اَمُرداد شده است و بنادرستی مُرداد هم گفته میشود، هنگامیکه چم مرداد میشود مرگ و نیستی!
این شش فروزه در یسنای <هفتَن یشت> بگونه ی <امشاسپندان> آمده اند و چم خود این واژه را دَهِشمندان جاوید دانسته اند و در اثر باورهای پیشا اشوزرتشت، به اینان سویهی نگاهبانی داده های اهورایی داده شده است، چونانچه:
وهومن: نگاهبان جانوران در گیتی ونگهدارندهی خرد نیک در جهان مینوی.
اشا: پاسدار آتش و همچنین تندرستی.
خَشَترا: نگهدار فلزها و نگهبان دارایی.
آرمَئیتی: پاسدار زمین، مهرافزای و راهنمای سُهشها (احساسها)
هَاور وَتات: پاسدار آب و راهنمای وژدان.
اَمِرتات: نگهبان گیاهان و پاسدار بهترین زندگی و نامیرایی.
همچنین سه فروزه ی وُهومَنَ، اشا و خَشَترا در دستور زبان گات ها خنثی و دیرتر نرینه شدهاند و سه فروزه ی آرمَئیتی، هَاوروَتات و اَمِرتات مادینه هستند و نشان دیگری است در برابری زن و مرد در باور ایرانیان، چه پیش از اشوزرتشت و چه پس از وی.
بجز این فروزه ها و امشاسپندان، در هنود (اثر) رخنه باورهای پیش از اشوزرتشت، آنهایی که پیش از وی از خدایگان بودند، در جایگاه ایزدان در کیش زرتشتی درآمدند، ایزدانی که پدید آمده ی اهورامزدا هستند، همچون میترا، آناهیتا، سروش و...
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
iranbanoo (11-17-2012),Ouroboros (11-18-2012),Russell (11-17-2012),sonixax (11-18-2012),undead_knight (11-17-2012)
درود
شكست ایران متمدن از عرب بیابان گرد . چراهائی را پیش روی ما می گذارد و سئوالاتی مطرح می شود كه :چرا در اغلب جنگها به ویژه جنگهای تن به تن عربها موفق بودند . در حالیكه همه می دانیم ایرانی از نطرقدرت بدنی از عرب برتر است . و این ادعا در مسابقات جهانی كشتی و ورزش های رزمی به اثبات رسیده .
چرا با كشته شدن فرمانده سپاه ایران شیرازه كار ازهم می گسلد و لشگر پای به فرار می گذارد . در حالیكه با كشته شدن فرمانده تازیان . فرددیگری جای او را می گیرد و پای می فشارد تا به پیروزی می رسد . چرا ایرانیان بصورت موضعی و انفعالی عمل می كنند . هر شهر جداگانه دفاع می كند ومنتظر می ماند . تادشمن از راه برسد . چنانكه شهرهای همدان . ری . قم . كاشان . استخر . كرمان و سیستان كردند .
چرا نظم و سازماندهی و امكان تداركاتی در دستگاه ساسانی نبود ؟ تا نیروهای كمكی را ازمنطقه ای به منطقه دیگر اعزام دارد ؟ آنگونه كه اعراب می داشتند . این پراکندگی ها را چگونه می توان توجیه کرد ؟ چرا بزرگان كشور اصل و نصب و نژاد و فره ایزدی را بر شایستگی و لیاقت مقدم می داشتند ؟ چرا بزرگان ایران دشمن را دست کم گرفته بودند ؟ وقبل از آنكه عربستان قدرت بگیرد . تدبیری در جهت دفع آن نیاندیشیدند .
چرا موبدان زردشتی كه در میان مردم و دربار نفوذ معنوی و قدرت مادی داشتند . مردم را از نظر روحی و ایمانی تقویت و بسیج نکردند ؟ چنان كه آئین مزدک و مانی را قلع و قمع كرده بودند .و چرا بودائیان وهندوان در مقابل اسلام پایداری كردند اما زردشتیان نتوانستند ؟ و چرا اسلام نتوانست بر چین و ژاپن غلبه كند ؟ چرا هم زمان با پیروزی بهمن جادویه . آشوب وفتنه در تیسفون بر پا می شود که او از تعقیب اعراب منصرف شده برای فرو نشاندن شورش داخلی به تیسفون بازگردد؟
مورخان دلایل متعددی برای شكست ایران درقادسیه ذكر كرده اند . كه می توان در دو بخش برشمرد . الف- عوامل درونی . ب- عوامل بیرونی . شاید عوامل داخل مهم تر باشد . كه اگریك نظام از درون پوسیده نباشد . از بیرون آسان شكسته نمی شود .
نژادپرستی؟
ریشهیابی فرنودها[1] آب در هاون کوبیدن است, من به شما میگویم چرا شکست خوردیم: زیرا ویرانگری آسانتر از ساختن است.
در تاریخ بیشمار بار یک گروه کوچک بربر بر شهرمندیهایِ[2] بزرگ چیره گشتهاند, همانجور که یک ویروس کوچک HIV میتواند یک سازوارهیِ[3] ٤ تریلیون یاختهایِ که هومن[4] باشد را بآسانی ناکار کند.
----
1. ^ Farnud|| فرنود: استدلال; منطق; دلیل ϢEn Reason
2. ^ Šahrmandi|| شهرمندی: متمدن ( سیویلیزه) ، بر پاد بربر و بیابانی ϢEn Civilization
3. ^ Sâzvâre|| سازواره: جاندار زنده; هر ساز و کاری که همانندیک موجود زنده با مجموعه ای از اجزا و دستگاههای دارای کنش متقابل با یکدیگر عمل می کند. Organism
4. ^ Human|| هومن: آدم Human
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (03-19-2013)
ببینید برای دلایل شکست میتوان هزاران دلیل آورد ولی اگر کسی تاریخ را بخواند میفهمد که جنگ ۲۷ سالهی ایران و بیزانس مهمترین دلیل شکست هر دو تمدن از عربها بود. به گمانم خبر دارید بیشتر سرزمینهای بیزانس هم توسط عربهای صدر اسلام فتح شد و تنها به لطف دریا بود که کل تمدن بیزانس به دست عربها نیفتاد.
azadah (03-20-2013),Mehrbod (03-19-2013),Russell (03-19-2013),undead_knight (03-19-2013)
درود
دوست عزیز بیان یك امرحقیقی كه نژادپرستی نیست . این كه ایرانیان از نظر قدرت بدنی بر عربها پیشی می گیرند . از این جهت عرض كردم كه تیم كشتی آزاد و فرنگی ایران در دنیا صاحب نام است و هرسال در چند وزن مدال می آورد . و این را همه می دانند . حال از نظر قد و پهنا و جثه ممكن است عربها هیكل بزرگتری داشته باشند . و یا در رشته ای مثل فوتبال برتر باشند . به هرحال هدف كشف حقیقت است نه نژادپرستی و یا چیز دیگر . اما از جمله عوامل درونی و نقاط ضعفی كه ایرانیان در آن دوران داشتند . آنطور كه دوست و دشمن گفته اند . در 9 مورد خلاصه می شود .
1-افزایش فاصله طبقاتی و نابرابرای که انگیزه ظهور مزدک و مانی شده بود . و پس از کشتار فجیع مزدکیان همچنان ادامه داشت .
2- رجال دانا و توانا . و سرداران كارآزموده ایرانی در تصفیه های خونین خسرو پرویز از میان رفته بودند . اركان مملكت تضعیف شده . وكشور از مدیران لایق و افراد كارآمد تهی گردیده یود . به ویژه در ماجرای بهرام چوبین و جنگهای فرسایشی او طی سالهای متمادی با روم . ازآن جمله رفتار ناشایست خسروپرویز با بزرگمهر حكیم است . كه 13 سال در دربار انوشیروان خدمت كرده بود . خسرو پرویز او را به زندان افكند . و در نامه ای به او نوشت . بهره خردمندی و دانش تو این شد كه تو را كشتنی ساخت . و بزرگمهر در پاسخ نوشت . تا بخت یار من بود از خرد خود بهره بردم و اكنون كه نیست از شكیبائی خود بهره می گیرم . اگر نیكوكاری از دست رفته . از بدكاری هم آسوده ام . اگر مقام وزارت از من سلب شده رنج ستمكاری هم از من دست كشیده . پس مرا چه باك است . وقتی نامه به دست خسرو رسید فرمان داد . كه بینی و لبهای بزرگمهر را ببرند . وقتی بزرگمهر از اجرای فرمان آگاه شد . گفت .لبهای من به مجازاتی بیش از این سزاوار است . خسرو پرسید از چه رو ؟ بزرگمهر گفت . نزد خاص و عام تو را به صفائی ستودم كه دارای آن نبودی . خوبیها از تو پخش كردم كه در نهاد و طبیعت تو نبود . خسرو خشمگین شد . فرمان داد او را گردن زدند .
3- موریانه نفاق تار و پود وحدت را گسیخته بود . سپهبد فرخ زاد كه خود منتخب پوراندخت . شاه پیشین بود از حمایت همه مقامات برخوردار نبود . در تیسفون مبارزه بر سر تصاحب قدرت ادامه داشت و اتفاق نظر در تصمیم گیری ها وجود نداشت . كینه و عداوت به مرز خیانت رسیده بود . برخی چنان سرخورده و از دین و دولت و دربار بریده بودند كه آرزو می كردند نجات دهنده ای از غیب بیاید آنها را نجات دهد . چنان که امروز هم عده ای گمان می برند اگر آمریکا بیاید. از ستم تبعیض رهائی خواهند یافت . شاعری می گوید . نادری پیدا نخواهد شد دریغ . كاشكی اسكندری پیدا شود .
4- بی ثباتی و آشفتگی دربار چنان بود که در فاصله زمانی قتل خسرو پرویز (628)تا جلوس یزدگرد (634) در طی 6 سال یازده پادشاه بر تخت سلطنت نشستند .
5-دخالت موبدان زردشتی در بسیاری از امور و باورمندی به برتری نژاد شاهی .مانع از آن بود که فردی لایق زمام امور را به دست گیرد .
6- جوانی . خامی . بی تجربگی و بی تدبیری یزدگرد نیز عامل مهم بود . او كه كمتر از 20 سال سن داشت ارزیابی درستی از كم و كیف مهاجمان مسلمان نداشت . نقاط ضعف و قوت دشمن را نمی شناخت و میزان كارائی و قدرت رزمی آنان را نمی دانست . لذا در امر بسیج مردم و گسیل نیروی كارآمد و تدارك جنگ افزار كارائی چندانی بروز نداد . دوراندیشی و پیش بینی او آنقدر نبود كه فرمانده دوم و سومی برگزیند تا بعد از رستم اتحاد و انسجام سپاه را نگه دارد . او شخصا در جبهه جنگ حضور نیافت . تا به سپاهیان روحیه و قوت قلب بدهد . بلکه ترسان و لرزان ازمقابل سپاه دشمن ازشهری به شهر دیگر می گریخت .
7- اسپهبدان ایرانی درمیدان رزم . به انگیزه فخرفروشی ابزار فاخر و سلاح زرین باخود داشتند . تو گوئی در جشن عروسی حضوریافته اند . و این اشتباهی سهمگین بوده . چرا كه حرص و آز عرب گرسنه چشم را برمی انگیختند تا بكشد و غنیمت بگیرد .
8- بعضی ازفئودالها به طمع كسب قدرت منطقه ای و تجزیه طلبی . ترجیح دادند با فاتحان عرب باج و خراج بدهند . تا اراضی و حقوق فئودالی آنها محفوظ بماند .
9-باور به اوهام و خرافات و رمز و اسطرلاب و اختر بینی و اعتقاد ایرانیان به قضا و قدر و تقدیر گرائی نقش عمده ای درشكست آنان داشته . چنانكه از رستم فرخزاد می شنویم . بدانست رستم شمار سپهر / ستاره شمر بود و با داد و مهر بیآورد صلاب و اختر گرفت / به روز بلا دست بر سر گرفت همی گفت كاین رزم را روی نیست / ره آب شاهان بدین جوی نیست بیاورد صلاب و اختر گرفت / ز روز بلا دست بر سر گرفت
در نامه ای که رستم خطاب به برادرش نوشته از سرنوشت ساسانیان و شکست آتی ایران سخن میگوید :
یکی نامه سوی برادر به درد - نبشت و سخنها همه یاد کرد
زبهرام و زهره است ما را گزند - نشاید گذشتن زچرخ بلند
همان تیر و كیوان برابر شده است - عطارد به برج دوپیكر شده است
در همین روزها یک پدیده ماه گرفتگی هم رخ می دهد . که حادثه زمینی و آسمانی را بهم گره می زند و بر تشویش و نگرانی می افزاید . بنابراین ایرانیان در حالی به جنگ قادسیه می رفتند که نه در آسمان و نه در زمین بخت و اقبال یارشان نبوده و روحیه مناسبی نداشته اند . چنانكه گوئی در خلق این تراژدی همه عوامل دست به دست هم دادند . و همه احتمالات درجهت نامساعد شکل گرفتند تا شکست ایران را تضمین نمایند . شاید هم تقدیر چنین بوده باشد که ملتی بزرگ و متمدن زیر سلطه عرب بیابان گرد قرار گیرد . وآزادگان ایران برده تازیان شوند .
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)