داریوش جان فکر میکنم کسی این پرسش ها رو از شما نپرسیده.
1. چه مارک ساعتی دوست دارید؟
2. چهرنگی دوست دارید؟
3. خودروی مورد علاقتون؟
داریوش جان فکر میکنم کسی این پرسش ها رو از شما نپرسیده.
1. چه مارک ساعتی دوست دارید؟
2. چهرنگی دوست دارید؟
3. خودروی مورد علاقتون؟
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
خردگرایی و ایمان ستیزی
داریوش اگر درست چند لحظه قبل از مرگت بفهمی که باورهای اصلی زندگیت اشتباه بوده،چه حسی بهت دست میده؟
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
با درود به شما و هموندانِ گرامی؛ در خدمت شما هستیم (شبیه به نطق نمایندگان مجلس شد!)
این آواتار بر خلاف دیگر اواتارها، چیز خاصی پشتاش نیست جز همانی که در ظاهر میبینید و همان حالی که در مخاطب پدید میآورد! قابل شما را ندارد راسل جان، اگر به دنبال آواتار هستی و این چشمات را گرفته بگو تقدیم کنیم
در مورد اسرائیل همانطور که دیدید از مشروعیت و موجودیت آن دفاع میکنم. اما وقتی سخن از سیاستهای این کشور میشود موضوع پیچیده میشود. اسرائیل کشوریست دموکراتیک و دولتی دارد کاملا مشروع، اما آثار سیاستهای دولتی این کشور از دو جنبه مورد انتقاد جدی من است:
1- کنشهایی که به خود اسرائیل صدمه میزنند و به تندروها و به ویژه جمهوری اسلامی و حزبالله بهانه میدهد. اینکه یک روز در سال زیارت مسلمانان فلسطینی در بیتالمقدس را هی انگولک کنند هیچ سودی جز برای امثالِ حسن نصرالله ندارد؛
2-کنشهای غیرانسانی، یاغیگریهای بینالمللی و دهنکجی به سازمانهای جهانی. شوربختانه اسرائیل خود را بیمرز میبیند و برای ارزشهای اخلاقی و انسانی کمترین احترامی قائل نیست؛ در این مورد در جستارهای مربوطه بحث فراوان شده، اما برای نمونه، اسرائیل به عنوان مثال اشغالگریهای خویش را هرگز متوقف نمیکند و هنوز که هنوز است معلوم نیست که مرز کشور اسرائیل دقیقا کجاست و فردا اگر فلسطینیها بخواهند کشوری بسازند مرزشان کجاست؛ دولت اسرائیل به جای آنکه مسیر تشکیلِ کشور فلسطین توسط افراد میانهرو و معتبری چون محمود عباس را باز کند، با سنگ انداختن در برقراری صلح باعث محبوبیت تندروها میشود و وقتی که تندروها در غزه میداندار میشوند، دو میلیون انسان را در یک قوطی محاصره میکند و بمباران میکند و خندهدارتر اینکه مظلومنمائی جهانی نیز میکند! در موردی که اخیرا در جستار مربوطه در موردش بحث شد، ترور و خرابکاری در کشورهای دیگر به اسم نابود کردنِ خطر از سوی دشمناناش برایش مثلِ آب خوردن است...
اکنون کمتر کسیست که نداند اسرائیل چگونه از دشمنانِ ایدهئولوژیکِ کلهخرِ خویش تغذیه میکند. رغتانگیزترینِ آنها کاری بود که نتانیاهو سال گذشته در سازمانِ ملل با آن نمایش مضحکاش وقتی نمودار دسترسی ایران به سلاح اتمی را نشان میداد کرد! اسرائیل در تحریمهایی که علیه ایران وضع شدند نقشی بسزا داشت و هر جا که دولتی با ایران دشمنی داشته باشد، دوست و یار اسرائیل میشود و مهم نیست که این دوست امارات و عربستان باشد یا آذربایجان. اینها یعنی برایش کمترین اهمیتی ندارد که در دشمنی با دولت ایران چه بر سر مردم ایران و کشورشان بیاید.
من زمانی گیاهخواری میکردم و نظرم نسبت به آن مثبت بود. البته الان هم چندان منفی نیست و خودم هم بیشتر سعی میکنم غذاهایم از محصولات گیاهی باشند، اما هرگز نمیتوانم آن را به عنوانِ آلترناتیوی برای رژیم غذایی انسانِ همهچیزخوار درنظر بگیرم، چرا که فاقد هرگونه توضیح علمی برای بسنده بودنِ این رژیم برای تغذیه بدن انسان است و هر چه هست جز مشتی ادعاهای توخالی و پوچ نیست. اگر گیاهخواری را بخواهند با دوستدار طبیعیت بودن و فروکاستن از روحیهی وحشی و خشونتآلودِ انسان توجیه کنند، آنگاه دیگر باعث ریسه رفتنِ من میشوند!
راستاش من حیوانات را دوست میدارم و کلا به حیات وحش علاقهمندم. جنگلها و زیستبومهای وحشی جهانِ ما، گنجیههای حیات جهان ما هستند و تا آنجا که سود نوعِ بشر با آنها تضاد نداشته باشد، باید بکوشیم که از نابودیشان پرهیز کنیم، چرا که جهان پیچیده و چندبُعدیای که اکنون ما میراثدار آن هستیم در پی چند میلیارد سال پدید آمده و در این چند میلیارد سال همچون اعضای یک تن که به هم وابسته هستند و نقض در هر کدام باعث مختل شدنِ تمامِ تن میشود، تمامِ اجزای زمین نیز عمیقا بهم وابسته شده و هر گونه دستکاری نسنجیده در بخشی از آن معلوم نیست چه پیامدهایی در بر داشته باشد. با اینحال اما میدانیم که چه کالتها و مکاتبِ مسخره و خرفتآلودی در این مورد وجود دارد که خب مسلما با این توصیفاتی که کردم مشخص است که راهم از آنها جداست.
آه؛ بیبرو برگرد افلاطون معظم! من هرگز از تاثیراتِ افکار و به ویژه کلامِ او بیرون نیستم؛ هنوز هم که توصیفاش از لحظات آخر عمرِ سقراط و نوشیدنِ شوکران را میخوانم (البته جدیدا Audio book اش را گوش میدهم!) به وضوح قلیان احساس را در خویش حس میکنم. افلاطون، خردمند بزرگ همهی اعصار است. پس از او سقراط و امپداکلس. سقراط از آن جهت که اولین شهید راه مبارزه با عوامزدگی بود و امپدکلس هم که از دوستانِ من و نیچه است دیگر!
جنبش روشنگری در اروپا یک 1000 سالی دیر آمد(که البته اگر هزار سال زودتر میآمد دیگر «روشنگری» نبود، که امتدادِ همان خردگرایی یونانی بود). اغلبِ آنچه از اثارِ آن دوره باقی مانده چنان به چهارچوبِ زمانی و مکانی همان دوره وابسته است که اکنون بخش اعظمی از آنها سخنان تازهای به حساب نمیآیند. رنسانس، انقلاب صنعتی و سپس عصر روشنگری سه نقطهی عطف در تاریخ بشر هستند که به ترتیب یکدیگر را دربر میگیرند و هر کدام مولودِ قبلیست. من جنبش روشنگری در آلمان را بیشتر میپسندم به این خاطر که ابعادِ عوامزدگی در آن کمتر است، افراط و رادیکالیسمی که منجر به خرفتیهایی چون برگرداندنِ تاریخ میلادی شود کمسابقهتر است، بیشتر آثار برجای مانده از آن، همچون آثار کانت و گوته همچنان ناب و خواندنی هستند و حرکتِ آرام و خزندهای که در روحیهی آلمانی هست منجر به ماندگاری بیشتر آثار آن عصر در المان شد. در فرانسه، جنش روشنگری با رفتنِ ولتر و مونتوسکیو تقریبا خاموش شد، در آلمان اما پس از عصر روشنگری فلاسفهی بزرگی را میبینید که همگی میراثخوارانِ فلاسفهی عصر روشنگری بودند؛ از فوئرباخ و هگل گرفته تا ویتگنشتاین و نیچه و شوپنهاور.
در انقلابیگری و صداقت و دینستیزی، بیشک ولتر
در سیاست، لاک( البته فلسفهی سیاسی در آن عصر بسیار جوان و خام بود)
در فلسفه، کانت
در ادبیات هم که با وجودِ کسی چون گوته جای هیچ بحثی نیست.
ویرایش از سوی Dariush : 01-21-2014 در ساعت 04:00 PM
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
kourosh_bikhoda (01-21-2014),Mehrbod (01-22-2014),sonixax (01-21-2014),مزدك بامداد (01-21-2014)
درود و سپاس
به گمانم با رفتنِ بشار اسد وضعیتِ سوریه بسیار شبیه به عراق شود. تقریبا تمام کشورهای جهان در پدید آمدنِ چنین وضعی گناهکار هستند. به نظرم سوریه بزرگترین رسوایی قرن بیست و یکم برای بشریت است که در آن همهی جهان در نهایت سکوت و انفعال، نشست و فجیعترین جنایات را با خونسردی تماشا کرد!
البته این دادهی خودینه محسوب میشود ولی بله اسم حقیقیِ من داریوش است.
فهرست خیلی بلند بالاست! شوخی کردم...
راستاش گمان میکنم بهترین خصیصهی من پشتکار من است و ارادهای که برای رسیدن به چیزی معنای شکست را نمیفهمد.
راستاش همانطور که پیشترها گفتهام، من برای عدول از اصول خود، خودم را شدیدا تنبیه میکنم و این تنبیه میتواند انضباطی باشد و یا روانی!!! که خود همین متنفر بودن از خود یک نوع آزار روانی است. بیزاری از خود، بیشتر زمانی به من دست میدهد که خود را انکار میکنم و خواستهای یا اصلی از خودم را بنا به مصلحتی زیرپا میگذارم، به ویژه در معذوریتهای اجتماعی!
یکبار دو روز یکسره بیدار بودم و بعد نزدیک ساعت 5 صبح خوابیدم. ساعتِ تقریبا 9 صبح زنگ خانه را زدند و من گمان کردم که اهلِ خانهاند، به همین خاطر بی اینکه بدانم کیست که پشت در است، آن را گشودم؛ وقتی که به فاجعهی خلق شده پی بردم خیلی دیر شده بود و من در حال روبوسی با مهمانانی بودم که سالها بود همدیگر را ندیده بودیم. یکی از سختترین کارهایی که در عمرم کردم همین بود که کل روز را به پذیرایی و همراهی با آنها همراه با چرت زدن و بیحالی و سردرد و سنگینی شدید سر و ... بعد از دو روز کامل نخوابیدن گذراندم.
البته این بیشتر جنبهی خاطره تعریف کردن داشت اما خب واقعا کار بسیار سختی بود که کردم. توجه دارید که کار سخت با کار بزرگ یا تاثیرگذار و ماندگار متفاوت است!
خاکستری متمایل به سیاه.
دختری با تراز هوش بالاتر نسبت به دیگر دختران، مهربان، بازیگوش، پوستکلفت!
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Swatch به گمانم زیباترین ساعتهایی که دیدهام را زده.
فایل پیوست 3362
برای لباس، سرمهای، طوسی، مشکی، قهوهای
و در دیگر موارد آبی
پورشه کاین و کلا ماشینهای شاسی بلند به ویژه از مارک شورلت.
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
kourosh_bikhoda (01-21-2014),Russell (01-21-2014),sonixax (01-21-2014)
من امروز را کلا به این سوال فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که از اشتباه بودنِ افکارِ خودم نمیترسم، همهی ما میتوانیم تحتِ تاثیر عوامل گوناگون به ویژه اطلاعهای نادرست، مواضعی نادرست یا آگاهی اشتباه داشته باشیم اما آنچه برایم بسیار خوفانگیز است و نگاه کردن به آن منظره از روزنهای بسیار کوچک هم مرا میترساند، بیهودگی است! اگر شما برای آرمانی جنگیدهاید، از نگاهِ من چندان اهمیت ندارد که سالها بعد پی ببرید اندیشهتان به کلی اشتباه بوده، چرا که برای شما شهامت و صداقتی که به خرج دادهاید برجای مانده است و از میلیاردها آدمی که از ترسِ به راهِ بادیه رفتن، از پا نشستند جلوتر هستید.
اما در موردِ انسانی که همهی عمر خویش را بیهوده و برباد رفته مییابد چه میتوان گفت جز اینکه بگوییم بدبختترین و مفلوکترین بشر است؟ من اخیرا بحرانی شبیه به این را از سر گذراندم و اگر هنوز جوان نبودم، شاید به استقبال مرگ میرفتم...
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Russell (01-21-2014),sonixax (01-21-2014),undead_knight (01-22-2014)
Dariush (01-21-2014)
چندتا سوال دیگه :)
1- از زندگی امروز خودت راضی هستی؟ بنظرت چه چیزی کم داره؟ (منظورم اینه زندگی امروزت که با سلیقه و تفکرات خودت بوجود اومده)
2- اگر قرار باشه فقط یه نفر رو نجات بدی، اونی که خیلی دوستت داره یا اونی که خیلی دوستش داری رو نجات میدی؟
3- فرض کن سوار ماشین زمان شدی. دوس داری تجربه زندگی 2000 سال پیش رو داشته باشی یا 500 سال آینده؟
4- بنظرت علم میتونه ماشین زمان بسازه؟ سوار یک دستگاه بشیم و در اعماق تاریخ سفر کنیم...
5- بنظرت علم میتونه زمان رو متوقف کنه؟
6- فلسفه یا منطق؟
7- آخرین خبری که خوندی چی بوده؟ آخرین کتابی که خوندی چی بوده؟ آخرین سیگاری که کشیدی چی بوده؟ آخرین تصادفت چجوری بوده؟ آخرین دعوات؟ آخرین باری که سرت کلاه گذاشتن چجوری بود؟ :-)
فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن عروسی به خود دیده اند و
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!
سپاس بابت این سوال.
آن زمان که این را مینوشتم به آسیبها و ناهنجاریهای دولت مرکزی و اقتدار دولتی باور داشتم اما همچنان دولت را نهادی پایسته و مفید میدانستم. راستگرایی همانطور که گفتم معانی متفاوتی دارد، من هم بیشتر متمایل به ملیگرایی بودم. از نگرش من در موضوع سیاست آنتیکاپیتالیسم، سوسیالیسم و اندیویژوالیسم همچنان با من همراه هستند، اما گرایش من به آنارشیسم در بالاترین حد است. آنارشیسم را متعالیترین نوع زیستِ اجتماعی انسانها میدانم که در آن کرامت انسانی در بالاترین سطح ممکن است و علاوه بر اینکه فردگرایی در آن تضمین شده است، بالندگی جامعه نیز با آن تضادی ندارد. البته هنوز برای همهی آنارشیستها، آنارشیسم آرزوییست در دوردستها و من نیز آن را به این زودیها قابل دستیابی نمیبینم و هتا بیراه نیست اگر بگویم که بیسروری رویاییست که هرگز تعبیر نمیشود. اما آنارشیسم بیش از آنکه برای من یک سیستم یا ایدهئولوژی باشد، یک افق یا یک معیار است؛ کوشش من این خواهد بود که جامعه را هر جه بیشتر به آنسو سوق دهم. در واقع آنارشیسم امروز برایم یک معیار سنجش است که بر اساس آن به دولتها و جوامع امتیاز میدهم؛ هرچه به آرمانهای آنارشیستی نزدیکتر باشند امتیازشان بیشتر خواهد بود. در این راستا فعلا دولتی که بیش از همه به آنارشیسم نزدیک است Social Democracy است؛ سرمایهداری اگرچه فردیت را با خود دارد، اما همچنان شریست بزرگ که غالب ِ آسیبهای اجتماعی و اخلاقی جوامع از قبیل مصرفگرایی از آن نشات میگیرد، چرا که سرمایهدار تنها به فروش کالای خویش میاندیشد و هرطور که شده، هتا با دروغ و فریب باید مشتری خویش را متقاعد کند که به تولیداتِ او نیاز دارد؛ چنانکه امروز انواع رشتههای دانشگاهی تا مقطع دکترا هست برای اینکه چگونه مخاطب را متقاعد کنیم که به فلان کالا نیاز دارد. پیشرفت تکنولوژی در کاپیتالیسم منطبق بر نیازِ جامعه نیست، که منطبق بر گردش سرمایه است. سرمایهای که با خود قدرتهای پنهان و غیررسمی، فساد دولتی و مافیابازی و لابیگری میآورد که تمامِ اینها متمایل به منافع گروهی و شخصیست چنانکه کارخانههای اسلحهسازی در آمریکا برایشان هیچ اهمیتی ندارد که چقدر آدم در سال به سببِ نقل و نبات بودنِ اسلحه کشته میشوند، برای او بیش آنها بیش از هر چیز سودشان مهم است و دیدیم که چگونه قدرتشان به دولت و مجلس آمریکا هم چربید.
کمونیسم اما از آنسو اگرچه سرمایهداری را برمیچیند، اما خود یک دشواری عظیم دیگر میآفریند و آن دولتیست عظیم که تمامِ سرمایهها و منابع کشور از مجرای او میگذرند. در این باره پیشتر به تفصیل در جستارهای مربوطه بحث شده. لازم به ذکر است که من شر بودنِ سرمایهداری را آنقدر بدیهی میدانستم که پرداختن به آن برایم هیچ جذابیتی نداشت، اما نقدی متفاوت از نقدهای سنتیای که کمونیسم میشود هدفی بود که در نظر داشتم.
در این راستا فعلا بهترین سیستم حکومتداری به نظرم سوسیال دموکراسیست که سوسیالیسماش باعث تعدیل سرمایهداری و عدالتِ اجتماعیست و دموکراسیاش نیز نگهبانِ فردگرایی. پس بدیهیست که برای ایران سوسیال دموکراسی را هم میپسندم و هم باور دارم که امکانپذیر است. اما از آنجا که روحیهی وطندوستی و ملیگرایی در میانِ ایرانیان قویست، گمان میکنم دولتی ملی یا حکومتی شبیه حکومت مشروطه در آن امکانپذیرتر مینماید.
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Mehrbod (01-22-2014),sonixax (01-22-2014),undead_knight (01-22-2014)
هماکنون 2 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 2 مهمان)