دخترم هم مثل من پیشونی نداره، یه دختر ترگل و ورگل بود که یه خرمن گیس توی پشتش خابیده بود و از لباش خون می چکید. اول صیغه ی عبدالخالق دلال شد - یه مرتیکه ی تریاکی گند دماغی بود که نگو - مرغ هر چی چاق تره کونش تنگ تره!
با وجودیکه پولش از پارو بالا می رفت از اونا بود که از آب روغن می گرفت. خب تا همچین نباشه که پول جمع نمیشه. از کلیه ی سحر مثل سگ سوزن خورده دنبال پول می دوید.
از هفته ی دوم دیدم یه صیغه ی دیگه هم آورده توی خونه ول کرده، با خودم شرط کردم پیسی به سرش بیارم که توی داستان ها بنویسند.
عاقبت طلاقش رو گرفتم، ولی دستم به جایی بند نبود. آخر حاضر شد مهریه ش رو با یک تومن مصالحه بکنه. من هزار جور کلفت بارش کردم گفتم این پول رو برو ماست بخر به سرت بمال مرتیکه ی بی حیا ! فقط می خاستی آب کمرتو توی دل دختر من خالی بکنی؟!