سپاس، بانوی نازنین. من بد نیستم و زندگی را میگذرانم، جای شما خالی، در باغ میوههای بهاری و نیمه تابستانی، گویی زندگی دوبارهای یافتم. به امید روزی که آزاد شویم و همه شما دوستانِ فرهمند را به اینجا دعوت کنم و هلو و آلوچه و زردآلو و... بخوریم و از طبیعت سرشار شویم. تشکر فراوان از اینکه به یاد من بودید، نشان از مهرِ شما به من دارد و مایه مسرت است برایم
یک تغییراتی که بیشک اتفاق میافتد. مثلا همین الان دلار سیصد چهارصد تومان ارزان شد. اما اینکه این تغییرات چقدر باشند و ماندگار باشند یا نه، جای سوال اساسیست. مردم هم ، یاسی جان، در بد وضعی گرفتار هستند. هر کس یکجور تحلیل میکند و گاهی به این نتیجه میرسد که رای بدهد و یکی هم به این نتیجه میرسد که رای ندهد. جوانی که 16 سال درس خوانده، 2 سال سربازی رفته ، انواع گرفتاریها و بدبختیها را تحمل کرده، حق این را دارد که اگر تصور میکند با رای دادن فردا اوضاعش بهتر خواهد شد، برود رای بدهد. نمیتوان او را سرزنش کرد. اکثر کسانی که من دیدم برای رهایی از وضع موجود و اینکه راهی دیگر نمانده بوده، ناچارا رای میدادند. خودت شرکت نکردی؟