بخشیش که وکالت شیطان هست، ولی لازم نیست حتما به روایتهایِ غیر عقلانی متوسل شد. روایتی درستی از ماجرا وجود نداره.
حتی بعضی وقتها بعد از گذشت مدتها مشخص شده که دیوانهوارترین این سناریوها واقعیت داشتند. مثل همون Northwoods که کسری لینکش رو گذاشت.
چرا از یک نظر انسانی بودنش مهم هست اونهم اینه که توطئه همیشه در جریان هست و با تغییر روش ما میتونه تغییر کنه. ولی اساسا من فکر میکنم این رها کردن سناریوها تحت عنوان ابطال پذیری راحت کردن خیال هست. مثلا سناریوی controled demolition بودن برجها کجاش ابطال ناپذیر هست؟ اساس ایراد این هست که تئوریهایِ توطئه زیادی گنگ هستند وگرنه در این موارد فرق چندانی بین تئوریها نیست و تازه در مواردی که ابطال پذیر اندر ابطال پذیر بنظر میرسند هم اگر دقیق بیشیم میبینیم مقدار زیادی از تئوری Ad hoc هست.
اتفاقا این مثال خوبیست چرا که سوالات مربوط به علل و اتفاقاتی که در جنگهایِ جهانی افتاده هنوز باز هست و بر خلاف اونچه سعی میشه القا بشه و بازی قدرتی که برسر اونها وجود داره هنوز خیلی چیزها کاملا مخدوش هست. مثلا من بخشی از یک مستند رو میدیدم در مورد جنگ اول و چگونگی درگیر شدن آمریکا در اون و اینکه شواهدی پیدا شده بود که آمریکا خیلی قبلتر از اونکه فکرش میشد به فکر اون بوده و وارد عمل شده بوده. یا چمیدانم شما از همین تعداد قربانیان هلوکاست بگیر و اینکه در رابطهیِ شوروی و آلمان و آمریکا کی به کی نارو زد. سرکار اومدن حزب نازی هم با کودتا و اینها اونقدر مشکوک هست که واقعا سناریویی ممکن هست.