درود،
من کاربر مزدک را مانند شما از اینترنت میشناسم، اما شوربختانه سواد و دانش من به پای ایشان نمیرسد.
درباره نزدیکی شیوه نگارش (که شما چندمین کسی هستید که این را میگوید)،
من فکر میکنم این بیشتر از روی نبود واژگان نزدیک و مترادف (+ نداشتن تسلط من به آنها)
باشد که شیوه نگارش مرا به ایشان و دیگر پارسی نویسان نزدیک کرده است.
اگرچه، من شیوه نگارش خود را مانند ایشان نمیبینم، ولی فکر میکنم
برای کسی که با نوشتههای من و ایشان ریز آشنا نباشد، نزدیکی بسیار دیده شود.
به همچنین گرامی
برای همین نیز من از کاربر کوروش در آغاز همین جُستار خواستم «منطق»ای که در ذهن
دارند را روشن کنند، اگر نه برداشت هر کس از منطق میتواند بسیار گوناگون و متفاوت باشد.
در اینجا، آنچه شما «عقل مسلم» نامیدهاید به نگر من خود بیرون از «منطق» (در چَم راستین آن) نخواهد بود.
اصولا من «منطق» را تنها ابزار برای شناسایی واقعیت میدانم بدین چَم که هر
چیزی را، تنها میتوان از راه بررسی منطقی به درستی یا نادرستیش پی برد.
نمونه بسیار بجایی را نام بردید، اما اگر همین مثال را اندکی واژگون کنیم چه؟
برای نمونه، اگر ما از کسی بشنویم که با جدیت تمام بگوید: «جهانی که در آن زندگی میکنیم پشت لاکِ لاکپشت قرار دارد».
آیا شما این را از روی آنکه تنها یک انگاشت است درست و شایسته گفتگو میدانید؟
اگر نگر مرا دریافته باشد، هر «انگاشت» اینچنینی که ما میآوریم، در واقع
مانند این است که یک جهان دیگر آفریده باشیم که این دو ویژگی را دارا باشد:
- جهانی که همه چیز آن با جهان ما یکی است. (به بیانی، همه چیز را به ارث میبرد)
- جهانی که در آن جهان، انگاشت ما واقعیت دارد.
پس هر انگاشت اینچنینی، همواره روی این پیشانگاشت استوار است که با چیزهایی که ما آنها را در
«جهان راستین» ثابت شده میدانیم در تناقض و تضاد نباشد، اگر نه نامنطقی شمرده شده و ارزش بحث نخواهد داشت.
اکنون سخن درباره «آفرینش» و یا «پدیدن آمدن چیز از هیچ» نیز همینگونه است، ما جهانی را میانگاریم که در آن:
- همه چیز با جهان ما یکی است
- در جهان ما از هیچ، چیزی پدید نمیآید.
- جهانی که آن جهان، از هیچ پدید آمده است.
چنانکه میتوان دید، جهان انگاشت شده در پیشانگاشت ضمنی
خود با تضاد روبرو خواهد بود و پدید آمدن چیز از هیچ منطقی نخواهد بود.