بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
منم نگفتم که خوبه.
منظورم این بود که اینکه فکر کنیم با طراحی و سرکار آوردن یک نظام میشه مشکلات بشر رو بطور اساسی حل کرد، غیرواقعگرایانه است.
هر نظامی سرکار بیاد، بالاخره بخاطر این ماهیت و برآیند عمومی انسانها، دچار آفات و ناکارایی خواهد شد. اگر سرمایه داری یجور مشکل داره و جنایت میکنه، کمونیسم هم جور دیگه مشکل خواهد داشت و جنایت خواهد کرد، همچنان که بودند و کردند.
بشر نمیتونه با طراحی یک نظام و چیزی که خودش میسازه و کنترلش میکنه، جلوش خودش رو بگیره!!
مردمی هم که تحت نظام سرمایه داری زندگی میکنن، درواقع اکثریت اونا بقدر کافی علاقه و اعتقاد به سرمایه داری دارن، ولو اینکه خلافش رو اظهار کنن. بهرحال درکل اکثریت یا حداقل خیل عظیمی از اون اجتماع با نظام سرمایه داری بحد کافی سازگار هستن. وگرنه اگر آدمها ماهیتا طوری باشن که نظام سرمایه داری رو به هیچ وجه پذیرا نباشن، سرمایه داری هم نمیتونه درست و حسابی پابرجا بمونه. نمونش خود من که اینقدر جدیت دارم در این زمینه که هیچ نظام سرمایه داری و سرمایه داری نمیتونه به این راحتی از من کار زیاد بکشه و استثمارم کنه. چرا؟ چون مثلا حتی ازدواج هم نکردم و دنبال مادیات نیستم و نذاشتم نقطه ضعف و مایهء اجباری داشته باشم؛ بنابراین خیلی سخت تره نسبت به دیگران که بشه آدمی مثل من رو وادار به پیروی از سیستم و کار در شرایطی کرد که بهش راضی نیستم.
ولی مردم وقتی اکثریتشون عاشق و شیفتهء زندگی کلیشه ای و قدرتهای برونی و دست دوم هستن، وقتی دوست دارن خودشون داشته باشن و بیشتر داشته باشن، وقتی در اصل به اینکه چه بر سر دیگران میاد چندان اهمیتی نمیدن، یعنی خودشون رو ترجیح میدن، ...، در نتیجه این مردم درواقع نظام سرمایه داری رو میخوان یا پذیرا هستند.
این مردم حتی اگر تحت نظام کمونیسم هم برن بهرحال در ذات خودشون سرمایهدارمنش هستن، و این براحتی میتونه به شکلهای پنهان و پیچیده خودش رو در اجتماع و در ساختارهای حکومتی نفوذ بده. خودخواهی وجود داره، و هرجا و هروقت به شکلی که فرصتش رو داره بروز میکنه. حتی در نظامی گری، در فدا کردن امنیت و آزادی مردم، در اینکه اونا رو مجبور کنیم (مگه همین مزدک نگفت که تمام مردم در نظام کمونیستی باید سخت کار کنن و تنها شاید در آینده که وضع بهتر شد کارشون کمتر و تفریحاتشون بیشتر بشه؟)، در سیاست های غلط و غیرانسانی نسبت به کشورهای دیگر، و غیره و غیره.
بقول معروف همه یجورایی وسیله ها رو با بهانهء هدف توجیه میکنن.
اینکه شما آزادی و استقلال افراد رو در سطح وسیع ازشون بگیرید به بهانهء رقابت و پیشرفت و دشمن، و بجاش وعدهء بهتر شدن وضع در آینده رو بدید، آیا قابل قبوله؟
خب اگر شما آدمهای صادق و با فکر باز و بی طرف باشید شاید در شرایط خاص این حرفها تاحدی قابل پذیرش باشه، اما آیا واقعا اینطوره و شما اون آدمها هستید؟ منکه اساسا شک دارم.
مثلا شاید خیلی جاها سیاستمداران همون شوروی سابق هم آلترناتیوها و گزینه و راههای بهتری داشتن که با انسانیت بیشتر سازگار بود و به نفع عموم مردم خودشون در آینده هم میشد، اما بخاطر خودخواهی ها و غرور و منافع شخصی خودشون، اونا رو ندیدن یا کنار گذاشتن.
اگر نگیم همیشه، ولی حداقل خیلی وقتا انتخاب ها و گزینه های دیگری هم هست.
و کسی این گزینه ها رو شاید نمی بینه، یا همه یجورایی خودسانسوری و انکار میکنن، چون درواقع همه یا اکثریت شبیه هم هستن و یکسری خودخواهی ها و نگرشهای شخصی رو دارن؛ وگرنه هیچ چیزی در جهان اونقدرها بدیهی نیست. مثلا شاید شوری میتونست با آمریکا مصالحه های بیشتری هم بکنه، و شاید اگر این کار رو میکرد الان هنوز وجود داشت، گرچه ممکنه بود ساختار و رهبران و سیاستمدارن اون تغییر کرده باشن.
ویرایش از سوی folaani : 01-09-2014 در ساعت 06:37 AM
درحد شناخت و آسیب شناسی و مثلا مثل فروید این مسائل تحلیل و نظریه پردازی و راهکار بشن مشکلی نداره، ولی بقیش دیگه اراجیف صد من یک غازه و آدمهایی که خودشون از این جنس هستن میرن سراغ این حرفها رو زدن یا خوندن. من حتی نمیگم باید سانسور بشن، فقط میگم کس شعره و به درد آدمهای درست و حسابی نمیخوره.
دیگه اینکه طرف نوشته مثلا بخاطر سکس با یکی دیگه به اون یکی خیانت کرده آخه چه آماجی چه چیز ناشناخته و مفیدی توش داره. در این هیچ چیزی نیست جز همون واقعیت اراذل و اوباش و لذت طلبی صرف و بی اخلاقی محض که آدم بخاطر هوس و لذت بیشتر بیاد و هر غلطی دلش میخواد بکنه، خیانت بکنه، ظلم بکنه، بیماریها رو گسترش بده و غیره.
مثل اینکه بیاید داستان جانی ها و دزدها رو بذارید تعریف کنن و بخونید که بلکه چطوری بخاطر پول یا حتی تفریح سر آدمهایی رو بریدن و چطوری واسه چی دزدی کردن چطوری تجاوز کردن و غیره.
واقعا اینا چه محتوایی داره مثلا؟
همه میدونن که سکس هزار جور نوع دارن و آدم دوست داره همهء دیگران رو بکنه و همه جورش رو تجربه کنه!!
ولی واقعا این امکان بصورت مشروع و بدون زیر پا گذاشتن اخلاق آیا در دسترس همگان هست؟
این درسته من همسر یا دوست دختر دارم برم بخاطر هوس با یکی دیگه سکس کنم؟ یعنی یه مرد دیگه اینقدر اراده نداره و از صفت جوانمردی و وفاداری برخوردار نیست؟ ضمنا سلامتی همسر یا دوست دختر فعلی خودش رو هم اینطوری زیرپا میذاره؛ یعنی بحث لزوما فقط عاطفی نیست و میتونه صدمهء جسمی واقعی هم ببار بیاره.
چند نکته:همانا تحقق یک ابرانسان را برتر از بقای نسل میلیاردها انسان میدانم!
1-من از توده ها معمولا بیزار هستم.
2-از بعضی به اصطلاح نخبگان هم بیزار هستم.
بنابراین اینجا خیلی تعصبی روی توده ها یا نخبگان(در اینجا ابرانسان) ندارم،ببین نکته مهم این هست که انسان و انسان مفاهیمی هستند که در پرتو جمعیت شکل میگیرند،انسان به تنهایی هر قدر هم قدرت و دانش داشته باشه بدون جمعیت خیلی نمیتونه مجالی برای بروز"انسانیت" داشته باشه.
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
خب بهرحال بازم در عمل چه تفاوتی ایجاد میکنه؟
بنظر من بهتره معدودی ابرانسان و نسل موجودات برتری باقی بمونه در نهایت.
یا حتی معدودی موجود برتر ابدی بشن.
ولی حتی اگر تمام توده ها از بین برن و ابرانسان ها هم از بین برن، بازم برای من به شخصه مهم نیست؛ چون بهرحال ارزشی در صرف ماندن و بقای نسل نمیبینم از دید خودم و هیچ دید منطقی دیگری.
تنها نیرو و خواستی که در من هست و اون رو به صرف خودش ارزشمند می یابم، تعالی و خوشبختی است.
تعالی و خوشبختی دیگران هم به ما ربطی نداره.
یعنی چیزی از بابتش به ما نمیرسه.
من هیچ گرایشی به هیچ هدف دیگری ندارم.
حتی اگر توده ها و اجتماع برای پرورش من بکار برن و خودشون در نهایت نابود بشن.
برای من ماندن یا نماندن دیگران اهمیتی نداره.
چون دلیلی هم نداره که اهمیتی داشته باشه.
بنظر بنده در دیدگاه مادی دیدی جز دید شخصی وجود نداره.
همه چیز نهایت تنها از طریق ارتباطشون با خود ما معنادار میشن.
تنها خود فرد است که برای خودش معنا و ارزش ذاتی دارد.
جناب فلانی آیا فکر میکنید رابطه محسوسی بین کتاب چه باید کرد لنین و نظریه ابر انسان او با جدول مندلیوف و وجود عناصر کشف شده در آن و میل انسان به مسائل جنسی و پیشرفت انسان در حوزهٔ عرفان هست یا این فرضیه رو به کّل رد میکنید؟
یک مورد دیگه اینکه اگر بخواهیم از نظر ریاضیات به این قضیه بگریم و در این معادله X رو ابر انسان بدونیم آیا نتیجه ۳ اینجا درست هست و یا باید جور دیگری به این قضیه نگریست!
"A Land without a People for a People without a Land"
Alice(01-09-2014),kourosh_bikhoda (01-12-2014),sonixax (01-09-2014),undead_knight (01-10-2014)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)