ایرانبانو جان اگر به دادِ جستارتان نرسیده بودم، از لیستِ جستارهای داغ پریده بود. باور بکنید نمیخواستم سئوال بپرسم، اما دلم نیامد رهایش کنم که برود زیر جستارها خاک بخورد. علاوه بر این بالاخره شما حضوری فعال در جستارِ من داشتید و به رسم رفاقت هم که شده باید پاسخ دوستیهای شما را بدهم.
اینها را اگر حوصله داشتید پاسخ دهید:
1-چقدر توانِ بیخوابی را دارید؟
2-تجربه نزدیک به مرگ داشتهاید؟
3-آیندهی اسلام را در ایران چگونه میبینید؟
4-در مواقع زیر بیش از هرچیز از چه چیزی یاری میجویید؟
خستگی مفرط
افسردگی مزمن
تنهایی خردکننده
غمِ دوری و دلتنگی
یاس و ناامیدی
5-آیا تمایل دارید که مادر شوید؟
6-چه چیز را موجب سرافرازی یک ملت میدانید؟ شرایط سیاسی - تاریخی- اجتماعی،فرهنگی- دانشی،تکنولوژیک -اقتصادی-نظامی؟(البته بیشترِ اینها به هم بستگی دارند، اما آنچه از نظرِ شما برتر است کدام است؟)
7- آیا هرگز توانستهاید دوستیای را پیریزی کنید بدونِ آنکه به زن یا مرد بودنِ طرفِ مقابلِ خود توجهی داشته باشید؟ یعنی آیا شده فارغ از جنسیتِ شخصِ مقابل جذبِ اندیشهی برجسته یا شخصیتِ والای او یا چیزی شبیه به این شوید؟
8-چقدر احساس تنهایی میکنید؟
9-چقدر اهلِ دل به دریا زدن هستید؟
10-آیا برای علم و هنر رسالتی قائل هستید یا آنکه مدافع نظرِ هنر برای هنر هستید؟
11-از انجامِ چه کاری بیش از هرچیز متنفرید؟
12- از چه کتاب یا درسی در دورهی مدرسه یا دانشگاه بیش از همه بیزار بودید یا خوشتان میآمده؟
13-وقتی حالتان خیلی خوب باشد، دوست دارید چکار کنید؟
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
خواهر این آواتار شما ترویج تبرج است و با فرهنگ ایران ناب کوروش و داریوش در تضاد است:
چرا به فرهنگ ناب ایرانی روی نمی آوری و این آواتار شایسته را در سایت نمی زاری؟
یک سر به این سایت بزنی اهل عفاف میشی:
یـادداشت های یک دختر چادری
خانه ایرانی بسیجی خانه تبرج نیست خانه بسیجی ها خانه عفاف است.
یا حسن! شیخ حسن!
نرمش قهرمانانه حق مسلم ماست.
ترامپ با لغو برجام میخی بر تابوت آمریکا زد.
یالثارت الحسین
امروز حزب الله با سلاح منطق و گفتگو مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام و انقلاب می کوبد.
حزب الله! یا علی! تا آزادی قدس یک یا حسین بیش نیست!
با درود ایرانبانوی گرامی
نگرت درباره دید جنسی به بانوان چیست؟ خب ممکنه خیلی وقتا که مردها به یک زن نگاه میکنند، باهاش حرف میزنند یا هر جور ارتباط دیگه این حس رو به زن بده که اون مرد دوست داره باهاش سکس بکنه. یعنی تفکر و نگاه غالب مرد در مورد اون زن مثل یک وسیله ارضای جنسی باشه و بس. اصلا نمیدونم این نوع نگاه چقدر بده یا مقصر کدومه، ولی مطمئنم که این تجربه رو هر زنی بارها داشته. یک زن چه حسی داره وقتی فکر میکنه طرف مقابلش دوست داره باهاش سکس بکنه و نگاه جنسی بهش داره؟
+
نسبت به اون مرد چی فکر میکنه و چه حسی داره؟ نفرت، قدرت یا چی؟
خب من هم فکر میکردم میهن پرست هستی. یعنی منم که اینطور فکر میکنم یا میکردم دنبال منافع دیگری بوده ام؟ اگر میهن پرست نیستید پس چرا این نام کاربری را برای خود برگزیده اید و همه جا از فرهنگ زرتشتی و ایرانی در برابر اسلامگرایان دفاع میکنید؟ شاید هم تعریف متفاوتی از میهن پرستی داریم. لطفا قدری تشریح کنید.
دوستان صندلی داغ نزدیک به 20 روز شده،بدون ددلاین مثل اینکه انگیزه کمتر میشود.زودتر به سوالات پاسخ دهید از زیرش در نروید
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
قبل از هر چیز عذر خواهی بابت تاخیر در پاسخگویی.سرعت کند اینترنت در چندین روز قبل مانع بود.
میدانم داریوش جان و از لطف شما سپاسگزارم:))
امید است بتوانم در بازگشایی جستارتان جبران کنم
خیلی!
گرچه برای خوابم ارزش قائلم و سعی میکنم ریتم آن را به هم نریزم اما کم خوابم.
کلا عقیده دارم:آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی:))
نه به آن صورت که درمرز بین مرگ و زندگی قرار بگیرم.
پاسخ به این پرسش از نظر من بدون در نظر گرفتن روند تاریخی و استیلای هزار ساله ی حک.مت اسلام در کشورمان ناممکن است.میتوان گفت ما وام دار تاریخی عصبی هستیم که اثراتش در پیکره ی جامعه مان نفوذ کرده.
البته شاید در صد سال اخیر این سیستم ترک برداشته و ایران وارد مرحله ای جدید شده است.
با وجود روشنفکرانی همچون هدایت,کسروی و....که سعی در تابو شکنی و بر هم زدن ایدئولوژی دینی داشته اند و نسل های بعد از آنان نیز این راه را دنبال کرده اند در مجموع میتوان گفت مرحله ای که ما نیز جزوی از آن هستیم به سمت مثبت شدن پیش میرود .
گرچه با وجود تغییراتی که در جهان رخ میدهد این روند بسیار کند است اما با توجه به جامعه ای که در آن زندگی میکنیم و ریشه ای که اسلام در آن دوانده روند مثبتیست.
خصوصا هرچه جوانان هم نسل خود را میبینم که با نگاهی شکاکانه عملکرد اسلام را در مقایسه با جوامع دیگر مقایسه میکنند میتوان گفت جای امیدواری بسیار است و سرعت این روند نیز بیشتر میشود.
خستگی مفرط:احتمالا یک ماساژو یک خواب طولانی!
افسردگی مزمن:بستگی دارد علتش چه باشد.اگر نتیجه ی یک پیکار نافرجام باشد احتمالا یک سفر به تنهایی کمک زیادی در رفرش کردنم میکند.اما درکل به جمع دوستانم میروم و سعی میکنم با حضور در جمعی شاد برای بهبود حالم فضای مثبتی مهیا کنم.
تنهایی خرد کننده:دقیقا نمیدانم!
شاید خود را با مسائلی در گیر کنم تا حس خود مهم پنداریم بیدار شود و عدم حضور دیگران را در کنار خود حس نکنم!!
یا شاید هم از یک رابطه ی کما بیش عشقی کمک بگیرم!!!
غم دوری و دلتنگی:خوب کمی شخصیت بی تفاوتی دارم از این رو زیاد این حس بر من غلبه نمیکند.
نهایتا سعی میکنم یا فاصله را به طریقی کم کنم یا اگر نشد به طریقی فراموشی را پیشه کنم....
-یاس و نا امیدی:مسلما یک دستاورد (هر چند کوچک)که بتواند حس پیروزی به من دهد (هر چند بی ارتباط با موضوع باشد).بدون این معمولا در همان فاز باقی میمانم:))
نمیدانم منظورتان این است که سرپرستی کودکی را به عهده داشته باشم و یا اینکه خودم صاحب فرزندی شوم؟!
اگر بتوانم ریتم زندگیم را به دست بگیرم و در آن آرامشی در خور اعمال کنم تمایل دارم که کودکی را به سرپرستی خود داشته باشم و اتفاقا فکر هم میکنم مادر خوبی شوم
(گرچه این به این زودی ها محقق نخواهد شد)
اما اینکه خودم بچه دار شوم و بچه ی خودم را بزرگ کنم خیر.کلا از اینکه انسانی شبیه خودم با خصوصیات و ویژگی های خودم آنهم به وسیله ی خودم به دنیا بیاید کمی برایم رعب انگیز است.!!علتش را هم نمیدانم شاید به خاطر این است که یکبار تجربه ی بارداری داشته ام و چندان حس خوبی دریافت نکردم!
اینکه ساعت بیولوژیکی زن چنین است و چنان و یا اینکه فرزند خودت را در آغوش بکشی حسی متفاوت است هم قبول ندارم.
یک جامعه ی بالنده
این جامعه سیاستش,اقتصادش, دانش و تکنولوژیش همه و همه را به دست گرفته و آن را مدیریت میکند و به دیگران با افتخار نشان میدهد.گرچه در این گرینه ها ارتباطشان در اینکه یکدیگر را تغذیه کنند زیاد است اما تا زمانی که خواست جامعه نباشد دستگاه های دیگر هم توان کارکردی خود را از دست خواهند داد.
بله از قضا هم زیاد شده!
بهترین دوستان من شاید مردانی باشند که به هیچ روی نگاه جنسیتی به یکدیگر نداشته ایم و چیز های زیادی از آنان آموخته ام.از زنان هم همین طور دوستانی که شاید هیچ سنخیت سنی و ظاهری با یکدیگر نداشته ایم اما در مواقع مختلف از کسانی هستند که دوست دارم در کنارشان باشم.
یکی از دوستانی که بسیار برایم قابل احترام و در عین حال صمیمی هستیم یکی از همکارانم است که با وجود اینکه ارتباط های عاطفی خود را دارد اما زیاد با یکدیگر خلوت میکنیم.و همن طور یکی از اساتید زنم که با وجود اختلاف سنی ای که داریم یکی از بهترین اشخاصی است که با ایشان ارتباط دام.
خوب من تنهایی را حس بدی نمیدانم و اتفاقا از اینکه در مواقعی تنها باشم احساس قدرت هم میکنم!!
معمولا سعی میکنم ارتباطاتم کنترل شده باشد و با اطرافیانم به طور متعادل ارتباط برقرار میکنم.اما با این وجود مواقعی هم هست که احساس تنهایی بر من چیره شود و فکر میکنم چرا کسی دو رو ورم نیست!!
علی رغم اینکه فردی محتاط و محافظه کارم اما عقیده دارم کاری که باید بشود را باید انجام داد فارغ از اطمینان به نتیجه اش....
جز آن نقش ذاتی که میتوان به علم و هنر نسبت داد رسالتی خاص را نمیتوانم بر آنان در نظر بگیرم.
ارتباط هنر و علم را کمابیش در زندگی انسان به یکدیگر مرتبط میدانم.
نقش هنر «بر انگیختن» و «محرک خواستن» است و در مقابل,علم ناب وظیفه اش « یافتن و بازگو کردم حقایق جدید» است و فکر میکنم این دو آنقدر پویا هستند که در نبرد با زمانه ی خود هیچ گاه از پا نایستند.
(امیدوارم درست متوجه منظور سوال شده باشم)
تظاهر به آنچه که نیستیم
چه اینکه خود را والاتر از آنچه که هستیم نشان دهیم چه پست تر.
گاها خودم شده بنا بر مصلحتی چیزی غیر از آنچه که عقیده دارم و یا هستم نشان دهم و از انجامش به شدت نا راحت و ناراضی بودم.
این کلاس های اخلاق و معارف و نهج البلاغه چه در دبیرستان و چه در دانشگاه را با چه حالت تهوعی گذراندم.
همیشه برای اینکه تحریک نشوم و کاری دست خود ندهم هندزفری با خود میبردم تا مهملات اسلامیون را نشنوم.
(اخصوصا با وجود یک سری بی مغز مطیع که در کلاس ها حضور داشتند جهنمی میشد برایم)
در کل فکر نمیکنم بیش تر از دو جلسه ی اول(برای آشنایی) و آخر(برای اینکه بگویم زنده ام) در این کلاس ها حضور میداشتم!
از بین درس های محبوبم هم کلاس های فیزیک را با علاقه و تمایل میرفتم.خصوصا اگر استاد یا مدرسش را قبول میداشتم که محال ممکن بود حاضر نباشم:)
اطرافیانم کلی خوش به حالشان میشود!
چون معمولا حال خوبم را با دیگران تقسیم میکنم.چه مهمانی ای باشد و چه مسافرتی ای......
کلا از خود خوشحالی در وکنم:))
شراب اولی تر ...
Russell (06-17-2013),shirin (06-17-2013),Soheil (06-17-2013),sonixax (06-16-2013),undead_knight (06-20-2013)
درود بی باک عزیز
گرفتم
خوب فارغ از اینکه این نگاه چه قدر میتواند بد یا خوب باشد مسلما در هر جایی بازخورد مثبتی ندارد.به این فکر کنید با تمام احترام و علاقه به کسی نزدیک میشوید و تنها پاسخی که دریافت میکنید این است که برایش جذبه ی جنسی دارید!!!
این بسیار مایوس کننده و دل زننده است....
البته برای هر زنی میتواند این حس متفاوت باشد .بعضی زنان بسیار حساس اند و با این دست مسائل به کل از ارتباط با مردان مایوس میشوند و زنانی هم هستند که این مسائل را تحت کنترل خود دارند...!
ولی فکر نمیکنم حس نفرت یا قدرت به زنی دست دهد.احتمالا حسی از جنس نا امنی.....
برای من که بستگی دارد چه کسی چنین نظری داشته باشد و ممکن است حتی استقبال هم شود
نه دیگه بی باک جان!منظورم این بود در حین بحث با افرادی که به دنبال نتیجه گرفتن های خاص هستند(مثل پان ترک ها که کلا ادعاهای کیلویی میکنند)دیگران (از جمله شما)فکر میکنند که فردی که تا این حد دفاع میکند احتمالا یک میهن پرست است:)
مسلم است که مفهوم میهن پرستی و خاک و خون چیزی جداست از گرایش به میهن دوستی ....
چیزی که در میهن دوستی (دست کم برای من) معنا دارد نه بازگشت نوستالوژیکی به اصول زرتشتی گری,میترائیسم,هخامنش گرایی و درکل تاریخ گرایی است بلکه اندیشیدن به فلسفه ایست که بتوان با تکیه به مبانی تئوریک و نظری آن, از مسائل و مشکلاتی که یک ملت با آن گلاویز است گذر کرد.
از نظر من راه حل مشکلات و مسائلی که یک ملت با آن روبه روست نه توجه به فلسفه ی مغرب زمین و یا ایدئولوژی های دینی که برایمان نسخه پیچی میکنند بلکه همان فلسفه ایست که در طول هزار ها سال اندیشمندان و فیلسوفان همان ملت که با درد ها و مشکلات سرزمینشان آشنایی دارند است.سخت است در یک توضیح مختصر اصل منظورم را بیان کنم اما من فکر میکنم آنان که به کل منکر داشته های خود هستند و با بی تفاوتی فریاد میزنند که ما از اول هیچ نداشته ایم و هیچ نداریم و یا آنانکه کل هویت خود را در تاریخی بی سر و ته خلاصه میکنند در تشخیص و نظر خود دچار اشتباه شده اند و عمدا و یا سهوا بر بسیاری از جنبه های مثبت فرهنگ و فلسفه ای که اندیشمندان ما از خود به جای گذاشته اند چشم بسته اند.
.........
شراب اولی تر ...
با سپاس از تمامی دوستان این صندلی داغ هم به پایان رسید،عزیزان نظری اگر دارید در تاپیک گفتگو با هموندان مطرح کنید.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)