• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 3 از 24 نخستیننخستین 12345678910111213141516171819202122 ... واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 21 به 30 از 233

    جُستار: اخلاق چیست؟

    1. #21
      سرنویسنده سوم
      Points: 50,772, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      Agnostic آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2011
      نوشته ها
      2,538
      جُستارها
      67
      امتیازها
      50,772
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      2,650
      از ایشان 3,328 بار در 1,555 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Agnostic نمایش پست ها
      از نظر من دو ویژگی منحصر به انسان است:

      1) عقل

      2) عواطف و احساسات متعالی

      باید متن فوق را اصلاح کنم لازمه رشد انسانیت عقل و احساسات متعالی است. میزان عقل و احساسات متعالی در انسان اورا از دیگر حیوانات متمایز میکند.

    2. یک کاربر برای این پست سودمند از Agnostic گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-15-2011)

    3. #22
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      هدف ما از زندگی چیزی بیشتر از برآوردن نیازهای جسمی/ذهنی نیست. نیازهای ما هم از ژن‌های ما سرچشمه
      می‌گیرند، از همینرو شاید در ظاهر با یکدیگر پیوندی نداشته باشند، ولی در واقعیت همیشه هر دو به یک سر می‌رسند.

      البته اینکه آیا ایندو می‌توانند جدا از یکدیگر باشند برای من بسیار جالب است.

      نمونه خودکشی ارگانیسم اما با بقای ژن تداخل ندارد و من هر چه نگاه می‌کنم مورد دیگری
      پیدا نمی‌کنم که رفتار آدمی بر پاد خواسته‌ ژنتکیش باشد. اگر نمونه دیگری در ذهن داری بگو.




      در ادامه بالا، هدف ژن تولید مثل موفق و پایداری است و این هیچ تضادی با از میان رفتن ارگانیسم ندارد.
      همانگونه که یاخته‌های بدن زمانی که "احساس" کنند نیازی به هستی‌اشان نمی‌رود دست به خودکشی می‌زنند، آدم‌ها نیز در یک تراز بالاتر، زمانی که احساس کنند در زندگی بی‌هدف بوده و هستی‌اشان سودمند نیست انگیزه خودکشی‌اشان زیاد می‌شود. (یکی از فرنود‌های مهادین)

      در واقع با خودکشی ارگانیسم بقای ژن به خطر نمی‌افتاد، بلکه "تقویت" می‌شود.
      من شک دارم که هدف انسان و ژن همواره یکی باشند.هوش با اینکه بوسیله تکامل بوجود آمده ولی میتواند مثلاً با افتادن بمب اتم دست که مسلمان نتیجه تکامل به کل حیات و تکامل روی زمین خاتمه دهد،همینطور که تمدنهای بزرگ میتوانند سقوط کنند تکامل هم میتواند خود را نابود کند.مساله اینجاست که انسانها برایشان آسایش و خوشبختی بسیار بیشتر از تولید مثل موفق و پایدار مهم است.میتوانند حتی خودشان و یکسری دیگر را برای رسیدن به زندگی ابدی منفجر کنند.حتی این تفاوت میتواند اخلاقی هم باشد مانند مثالی که از نابود کردن خود سلول آوردید و حتی پیری،که بر خلاف تلاش انسان برای عمر طولانی تر است که میخواهد فرایند پیری را متوقف کند.
      مثلاً یک انسان در شرایط سختی که امید به زنده ماندن ندارد و میداند احتمالاً رنج زیادی خواهد کشید خود را میکشد،در حالی که از دید تکاملی احتمال ناچیزی همواره هست که از آن وضعیت نجات پیدا کند و به تولید مثل موفق و پایدار کمک کند.این تازه نوع آگاهانه آن است،برای بسیاری از فعالیتهای انسان برای رفاه خود نمیتوان کارکرد تکاملی دید و مواردی هم اصلاً کارکردشان حتی بر خلاف روند تکامل بنظر میرسد.بنظر میرسد که بسیاری از چیزهای عزیز برای ما کارکرد تکاملی نداشته باشند و از محصولات جانبی تکامل باشند.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    4. 3 کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-15-2011),nirvana (04-10-2013),sonixax (12-11-2011)

    5. #23
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Agnostic نمایش پست ها
      آنچه معمولا وجدان انسان نام نهاده میشود.نوع دوستی ، دگر دوستی ، ناراحت شدن از ناراحتی دیگران و ... قدیم فکر می کردند اینها از قلب است اما در حقیقت بر اثر کارکرد مغز است و شاید ژن ها و هرمونها هم در آن موثر باشند.
      همچنین هنرهایی نظیر شعر و موسیقی و نقاشی می تواند حاصل احساسات متعالی باشد.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Agnostic نمایش پست ها
      احتمالا در حیوانات هم به نوعی وجود دارد. مثلا دولفین ها بدون اینکه تربیت شده باشند به کنار قایق و کشتی میایند و با انسانها بازی میکنند که این نوعی دگر دوستی هم هست. حیوان میخواهد با موجودی دیگر ارتباط دوستانه برقرار کند. در راز بقا نشان میداد حیوانتی هستند که به کمک هم میآیند مثلا از بچه بی مادر شده حمایت میکنند و به او شیر میدهند برخی دیگر از حیوانات چنین نیستند. همانطور که گفتم این عواطف می تواند حاصل کارکرد ژن و هورمون و مغز است.
      در اینکه عواطف و احساسات حاصل کارکرد مغز و هورمون‌ها هستند شکی نیست. ولی در این نگاه تفاوت ما با جانوران رده‌پایین‌تر تنها در تراز هوشی و ادراکی مغزمان کوتاه می‌شود.

      به نگر من اینکه عواطف و احساسات را یک چیز تنها انسانی بدانیم نادرست است، تقریبا همه احساساتی که ما درباره آن‌ها
      سخن می‌گوییم در میان جانوران یافت می‌شود و این شامل احساسات بسیار پیچیده‌ای مانند عذاب وژدان، حسادت و انتقام هم هست.


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Agnostic
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد
      یک آدم بدوی که در جنگل زندگی می‌کند، آیا در گذر با یک شیر گرسنه زخمی، به آن کمک می‌کند که خوب شود؟
      ممکنه کمک کند. ممکن هم هست از شیر بترسد و فرار کند یا از ترسش او را بکشد و شاید برای کسب اعتبار و نشان شجاعت آن شیر را بکشد و به قبیله اش ببرد. اما انسان اخلاقی امروزی گروه حمایت از طبیعت تشکیل میدهد و با تفنگ بیهوش کننده شیر را بیهوش و مداوا میکند. کمک به شیر درنده زخمی تخصص هم میخواهد.
      نکته مورد نگر در این است که ما تنها این اخلاقیات ظاهرا برآمده از احساس را تنها جایی انجام می‌دهیم که بودن جانور به نبود آن را سودمند ببینیم. اگر شمار شیرها بیشتر از یک اندازه‌ای
      بود شک نکنید که این اخلاقیات ناگهان از میان رفته و همه در راستای سود شخصی و همگانی خود دست به کشتار آن‌‌ها می‌زنند. هر از چندی هم در اخبار می‌شنویم که فلان شیر کوهی در
      ایران کشته شد. این کشتار از نااخلاقی روستایی‌هایی که آن شیر را کشته‌اند نیست، تنها می‌گوید که برای یک آدم شهری که در زندگی خود کوچکترین تداخلی با شیر و جانور ندارد زنده
      نگه‌داشتن شیر و در قفس کردن آن سودمندتر از کشتن آن است، از همینرو به پندار خود اخلاقی رفتار می‌کند و می‌‌گوید بد کردند. برای کسی که اما در روستا زندگی می‌کند بودن شیر یک تداخل در زندگی‌اش
      به شمار می‌رود و زنده‌نگاه‌داشتن آنهم سود چندانی برایش ندارد (کسی دیگری آن را می‌‌برد، کسان دیگری باغ وحش می‌روند و دست آخر چیزی برای خود او نمی‌ماند) پس بسادگی شیر را می‌کشد.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    6. 3 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Agnostic (12-15-2011),Anarchy (12-15-2011),nirvana (04-10-2013)

    7. #24
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Russell نمایش پست ها
      من شک دارم که هدف انسان و ژن همواره یکی باشند.هوش با اینکه بوسیله تکامل بوجود آمده ولی میتواند مثلاً با افتادن بمب اتم دست که مسلمان نتیجه تکامل به کل حیات و تکامل روی زمین خاتمه دهد،همینطور که تمدنهای بزرگ میتوانند سقوط کنند تکامل هم میتواند خود را نابود کند.مساله اینجاست که انسانها برایشان آسایش و خوشبختی بسیار بیشتر از تولید مثل موفق و پایدار مهم است.میتوانند حتی خودشان و یکسری دیگر را برای رسیدن به زندگی ابدی منفجر کنند.حتی این تفاوت میتواند اخلاقی هم باشد مانند مثالی که از نابود کردن خود سلول آوردید و حتی پیری،که بر خلاف تلاش انسان برای عمر طولانی تر است که میخواهد فرایند پیری را متوقف کند.
      مثلاً یک انسان در شرایط سختی که امید به زنده ماندن ندارد و میداند احتمالاً رنج زیادی خواهد کشید خود را میکشد،در حالی که از دید تکاملی احتمال ناچیزی همواره هست که از آن وضعیت نجات پیدا کند و به تولید مثل موفق و پایدار کمک کند.این تازه نوع آگاهانه آن است،برای بسیاری از فعالیتهای انسان برای رفاه خود نمیتوان کارکرد تکاملی دید و مواردی هم اصلاً کارکردشان حتی بر خلاف روند تکامل بنظر میرسد.بنظر میرسد که بسیاری از چیزهای عزیز برای ما کارکرد تکاملی نداشته باشند و از محصولات جانبی تکامل باشند.
      اینکه چرا یک انسان در شرایط سختی که امیز به زنده ماندن ندارد دست به خودکشی می‌زند پس فرگشت در آن کنشی ندارد، مانند این است که بگوییم چرا فرگشت کامل و perfect نیست و چرا انگیزه زندگی در آدمی آن اندازه زیاد نیست که در شرایط بد و ناگوار زندگی را به خودکشی برتری بدهد و سپس، از آن هوده و نتیجه بگیریم که انگیزه‌ها می‌توانند از سرچشمه ناشناخته دیگری نیز ریشه گرفته باشند.

      هر انگیزه و غریزه‌ای که در آدم داریم از روی نیازهای پیرامون او درست شده‌اند و هیچ فرنودی بر اینکه بی‌عیب و نقص باشند نیست و به بیان دیگر، در هیچ کجا لازم نبوده که
      آدم آن اندازه انگیزه‌اش برای زندگی زیاد باشد که در بدترین شرایط و سخت‌ترین پیرامون‌ها هم زندگی کند. تنها ابزار فرگشت "گزینش طبیعی" است که خود مکانیسی پر از عیب و نقص است.

      از سوی دیگر در فرگشت انگیزه‌‌های گوناگون نیز همزمان ریخت می‌گیرند. رانش و انگیزه به زندگی تنها یکی از رانه‌های پایه‌ای و کهن‌ترین آن شاید باشد که ما از ریزترین تراز زندگی
      و تک‌یاخته‌ای به ارث برده‌ایم. در گذر زمان اما رانه‌ها و انگیزه‌های پیچیده‌تر دیگری نیز ریخت گرفته‌اند که تنها از برآیند همه این‌ها در کنار یکدیگر است که رفتار آدمی شکل و معنا می‌گیرد.

      برای نمونه ما رانه‌ای به نام "بالندگی" یا افتخار داریم که می‌تواند بنابگفته رانه‌های دیگر مانند میل به زندگی و .. را override و زیرپاگذاری کند و ارگانیسم برای برآوردن آن خود را حتی فدا کند.
      نمونه فداکاری هم که بسیار روشن و واضح است و ارگانیسم برای برآوردن نیاز‌های ژنتیکی کُد شده خود دست به فداکردنش در راستای سود همگانی می‌زند و حتی در جانداران تراز‌پایین‌تر از آدم هم دیده می‌شود.

      چنین نمونه‌های ظاهرا پارادوکسیکال در آدمی زیاد هستند که البته منطقی است، چراکه انگیزش و رانه‌های (drives) ژنتیکی در رقابت با یکدیگر به سر می‌برند و بسیاری از رانه‌ها می‌توانند دیگر رانه‌ها را زیرپا گذاشته و باطل کنند.

      اینرا اکنون می‌توان با اندکی چشم‌پوشی محصول جانبی فرگشت دانست. به نگر من همه این‌ها همچنان در رده محصولات اصلی و نه جانبی فرگشت
      جای می‌گیرند و رفتارهای ظاهرا متناقضی که ما در یک آدم می‌بینیم، از مکانیسم‌های متناقض زیرین خود و از کنش و واکنش مستقیم میان آنها برآمده‌اند.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    8. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-15-2011)

    9. #25
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      اینکه چرا یک انسان در شرایط سختی که امیز به زنده ماندن ندارد دست به خودکشی می‌زند پس فرگشت در آن کنشی ندارد، مانند این است که بگوییم چرا فرگشت کامل و perfect نیست و چرا انگیزه زندگی در آدمی آن اندازه زیاد نیست که در شرایط بد و ناگوار زندگی را به خودکشی برتری بدهد و سپس، از آن هوده و نتیجه بگیریم که انگیزه‌ها می‌توانند از سرچشمه ناشناخته دیگری نیز ریشه گرفته باشند.
      خیر مهربد گرامی،من نتیجه نگرفتم که فرگشت کنشی ندارد،من نتیجه میگیرم که انگیزه فرگشت (که همان بقا و تولید مثل موفق است) با انگیزش انسانها از دید روانشناسی در بسیاری موارد ناسازگار است.همین است که روانشناسی فرگشتی یکی از نگرشها به روانشانسیست.این سخن که انسان نیمه تکامل یافته است ولی درست است و از حالا نمیتوان گفت که این انگیزیشها نهایتن یکی نخواهند شد،ولی تصادف زیاد هم در جهش ژنتیکی و هم در طبیعت و انتخاب طبیعی در کنار سابقه چند میلیارد ساله فرگشت این انطابق را دور از ذهن میکند،مخصوصان با بوجود آمدن آگاهی که بنظر میرسد بجای مطیع کردن بیشتر موجودات در پیروی انگیزش فرگشت تا حدودی از آن با انواع انگیزش های دیگر دور شده و چه بسا پیروی از تولید مثل موفق را در موجودات کمتر تکامل یافته تر بیشتر از انسان بشود مشاهده کرد(حداقل در ظاهر)

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    10. 3 کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-29-2011),nirvana (04-10-2013),sonixax (12-28-2011)

    11. #26
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Russell نمایش پست ها
      ...آگاهی که بنظر میرسد بجای مطیع کردن بیشتر موجودات در پیروی انگیزش فرگشت تا حدودی از آن با انواع انگیزش های دیگر دور شده و چه بسا پیروی از تولید مثل موفق را در موجودات کمتر تکامل یافته تر بیشتر از انسان بشود مشاهده کرد(حداقل در ظاهر)
      راسل جان درباره این جمله اندکی روشنگری لازم است. آنچه از مطیع کردن جانوران در پیروی "انگیزش‌ فرگشت" می‌گویی دقیقا به چه چیزی اشاره دارد؟

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    12. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (01-02-2012)

    13. #27
      مدیر تالار
      Points: 220,665, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 5.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سر گیجه !!
       
      مهربون
       
      Anarchy آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      نا کجا آباد
      نوشته ها
      5,234
      جُستارها
      57
      امتیازها
      220,665
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      32,457
      از ایشان 11,792 بار در 4,917 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      86 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      تنها ویژگی‌هایی که یک زاب‌ژنتیکی نیاز دارد تا پایدار شود دو چیز هستند: زنده ماندن ارگانیسم و بچه‌دار شدن ارگانیسم.
      مهربد گرامی با این فرض افرادی که همجنسگرا هستن چطور توجیه میشن؟!چطور وقتی قادر به بچه دار شدن نبودن این زاب پایدار شده؟

    14. #28
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Havadar_e_Democracy نمایش پست ها
      مهربد گرامی با این فرض افرادی که همجنسگرا هستن چطور توجیه میشن؟!چطور وقتی قادر به بچه دار شدن نبودن این زاب پایدار شده؟

      همجنسگرایی به دو شیوه حاضر است:
      1. شمار بسیار اندکی که از روی جهش‌های ژنتیکی همجنس‌گرا به دنیا می‌آیند.
      2. شمار بسیار بیشتری که این زاب ژنتیکی را از نیاکان خود به ارث می‌برند.



      اما اینکه چگونه یک همجنس‌گرا ژن خود را انتقال داده است آن اندازه پیچیده نیست. یکی از مهمترین فرنود‌ها تلاش آدم در "جا شدن در اجتماع" است که امروز
      هم بسیار دیده می‌شود. همجنس‌گرایان زیادی هستند که در ظاهر ازدواج کرده و بچه‌دار می‌شوند ولی در درون به همجنس خود گرایش دارند. اکنون بچه‌های
      ایشان می‌توانند همجنسگرا بشوند و یا نشوند، ولی زاب نامبرده در ژن‌های فرد می‌تواند تا چند نسل پنهان مانده و بار دیگر خود را پدیدار و چرخه از نو خود را بازکرد و تکرار کند.

      دسته دیگر دوجنس‌گراها هستند که این دسته خود می‌تواند با گذر زمان، به سوی همجنس‌گرایی یا دگرجنس‌گرایی گرایش پیدا کند.

      با همه این‌ها همجنس‌گرایان کمتر از 10 درسد مردم را تشکیل می‌دهند و گویا ما نزدیک به 1 درسد هم بی‌جنس‌گرا
      یا Asexual داریم که به کل هیچگونه میل جنسی ندارند (و به همان دو شیوه بالا زاب ژنتیکی خود را انتقال می‌دهند).

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    15. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (01-03-2012),sonixax (01-02-2012)

    16. #29
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      نوشتارهای بایگانده شده از جستار "اخلاق، ژن، فلسفه":

      ***


      Mazdak
      ۲۲-خرداد-۸۵

      <130> اخلاق و مهندسی مغز


      Scientific American, Sep.2003
      ترجمه كاوه فیض الهی - شرق

      * نویسنده آرتور كاپلان (A.Caplan) استاد اخلاق زیستی و مدیر مركز اخلاق
      زیستی در دانشگاه پنسیلوانیا است. پیش از آن كه در سال 1994 به پنسیلوانیا
      منتقل شود در دانشگاه های مینه سوتا، پیتزبورگ و كلمبیا تدریس می كرد. او
      نویسنده یا ویراستار 25 عنوان كتاب است از جمله كتاب «حیات از آن كیست؟» كه
      در سال 2002 منتشر شد.

      انقلابی كه در توانایی انسان در شناسایی و دستكاری ژن رخ داد، انواع
      گوناگونی از بحث های اخلاقی را برانگیخت اما انقلابی دیگر، یعنی انقلاب در
      علوم مغز، كه به همان اندازه ژرف و بنیادی است، به طرز حیرت انگیزی مورد بی
      توجهی قرار گرفته است.
      پیشرفت های اخیر در بسیاری از حوزه های علوم اعصاب نه تنها نویدبخش آشكار
      شدن طرز كار كلی مغز است، بلكه امیدواریم تا به كمك آنها اطلاعاتی درباره
      خواست ها، اندیشه ها و احساسات ما و نیز اختلالات ذهنی كه بسیاری از ما را
      به ستوه آورده، فراهم آید. هم اكنون ابزارهای تصویربرداری پیچیده دانشمندان
      را قادر می سازد كه ببینند در هر لحظه چه بخش هایی از مغز فعال است و به
      این وسیله اثر داروها، ترس یا سایر محرك ها را مشاهده كنند.
      درست است كه پژوهشگران تا این لحظه صرفا درك محدودی از كاركرد مغز دارند، اما این وضع تغییر خواهد كرد.
      از آنجا كه ساختار و فعالیت های مغز ما خیلی مستقیم تر از ژن هایمان روی
      رفتار و سلامت ذهنی ما تأثیر می گذارد، بسیار محتمل است كه در آینده برای
      اهدافی نظیر معاینه و گزینش متقاضیان شغل، تشخیص و درمان بیماری، تعیین
      اینكه چه كسی، سزاوار استفاده از مزایای از كار افتادگی است و سرانجام
      تقویت مغز، توانایی «خواندن» مغز به اندازه دانش ژنتیك یا حتی بیشتر از آن
      مورد استفاده قرار گیرد.
      هم اكنون وكیلان در تلاشند كه برای اثبات بی گناهی موكل خود، به عنوان
      مدرك، اسكن مغز ارائه دهند. سازمان های دولتی برای اینكه ببینند چه كسی در
      شرایط تنش یا وسوسه، مستعد چه واكنشی است، به تدریج دارند می پذیرند كه از
      سر خلبانان نظامی، فضانوردان و مأموران اطلاعاتی اسكن تهیه كنند.
      پزشكان دستگاه هایی را مستقیما در مغز می كارند تا به بیماران كمك كنند كه
      از پس بیماری پاركینسون برآیند. صحبت از قرص هایی است كه در پاك كردن
      خاطرات تلخ جنگ به سربازان یاری می رساند و دستگاه هایی كه می توانند حافظه
      را تعمیر یا حتی تقویت كنند.
      گفته می شود كه بعضی از دانش آموزان دبیرستانی كه هیچ نوعی اختلال یادگیری
      آشكاری ندارند برای موفقیت در آزمون های كلاسی یا پایان ترم، ریتالین یا
      سایر داروهای روان گردان را می بلعند. این مسایل باید رادار اخلاقی ما را
      به سوی خود بچرخاند و توجه ما را به این نكات جلب كند كه چه كسی ممكن است
      در این میان آسیب ببیند و چگونه باید از این افراد محافظت كرد. در این لحظه
      تعداد پرسش ها خیلی بیشتر از پاسخ هاست، اما نخستین گام ضروری، شناسایی
      نكات اخلاقی كلیدی است.
      دشوار بتوان استدلال كرد كه سعی در تشخیص و بهبود بیماری های مغزی اساسا
      كاری نادرست است اما این پیشرفت ها به هر حال مشكلاتی جدی پدید خواهند آورد
      شبیه مسایلی كه در اثر توانایی انجام آزمون ژنتیكی و ژن درمانی مطرح شد.
      مسایلی از این دست كه چه كسی و بر چه اساسی تصمیم می گیرد كه كاری مخاطره
      آمیز در مورد فلان شخص مجاز است یا خیر؟ و آیا كسی حق دارد بدون توجه به
      پیامدهای آن روی زندگی دیگران، مانع از انجام آزمایش یا مداخله در مورد خود
      شود، مگر آنكه از پیش رضایت داده باشد؟
      حتی افرادی كه با تعمیر نقص های مغزی آشكار موافق هستند، وقتی بحث به آنجا
      می كشد كه آیا می توان مغز را برای آنكه بهتر از خوب باشد دستكاری كرد، ادا
      و اصول در می آورند.
      به ویژه آمریكایی ها معتقدند كه آدم باید به آنچه دارد بسنده كند. داشتن
      مغزی كه بتواند در نتیجه دارو یا تراشه یا یك ایمپلنت كارهای بیشتری انجام
      دهد مثل آن است كه چیزی برای هیچ به دست آورده باشد، چیزی بی فایده مثل
      درجازدن.
      اما آیا كاربرد تكنیك های مورد استفاده در درمان بیماری آلزایمر یا اختلال
      عدم تمركز در بهبود بخشیدن به حافظه معمولی واقعا تا این اندازه ترسناك
      است؟ بد است اگر یك نوآوری - مثلا كاشتن یك تراشه مغزی در هیپوكامپ - شخص
      را قادر سازد كه زبان فرانسه را ظرف چند دقیقه یاد بگیرد یا آنكه رمان ها
      را سریع تر بخواند؟ آیا باید از كارگذاشتن ابزاری كه تكوین مغز را در
      نوزادان تقویت می كند خودداری كنیم؟ اگر اصلاح مغز این امكان را فراهم سازد
      كه مغز عملكرد بهتری داشته باشد، اگر باعث شود كه ظرفیت آن نسبت به مغز
      والدین آن فرد افزایش یابد وتوانایی های بیشتری داشته باشد، آیا چنین
      اصلاحی اساسا غیر اخلاقی است؟
      من كه در تلاش برای تقویت و بهینه سازی مغز اشكالی نمی بینم. برای اینكه
      روشن كنم چرا این طور فكر می كنم، اجازه دهید چند اعتراض احتمالی را با هم
      در نظر بگیریم.
      یكی آنكه پیچاندن سلول های عصبی به منظور بهبود استعدادهای مغز، برابری
      انسان ها را تهدید می كند، زیرا آنكه مغزش تقویت شده، در اثر ممتاز شدن به
      امكانات بیشتری دست خواهد یافت واز احترام بیشتری برخوردار خواهد شد. اما
      حق برخورداری از احترام هرگز به همانندی زیستی یا هم سطح بودن رفتار بستگی
      نداشته است. همانطور كه افراد معلول یا بیمار هرگز نباید از حق كمتری برای
      برخورد عادلانه، شادی و فرصت های شغلی و غیره برخوردار باشند، آنهایی كه
      مغزشان تقویت نشده هم نباید به دیده تحقیر نگریسته شوند.
      بسیاری افراد معتقدند كه تقویت غیر اخلاقی است زیرا بعضی ها نخواهند توانست
      كه مغزی تقویت شده داشته باشند و بعضی خواهند توانست و این غیر منصفانه
      است. قطعا ممكن است - و در واقع محتمل نیز هست - كه اگر هیچ كاری برای
      تضمین دستیابی به تكنولوژی های تقویت كننده مغز انجام نشود، نابرابری ظهور
      كند. اما همانطور كه آزمایش كاپلان (Kaplan) در مورد مدارس خصوصی، اردوهای
      موسیقی و معلم ریاضی سرخانه به یادمان می آورد، دستیابی به امكاناتی كه ذهن
      را بهبود می بخشد هم اكنون نیز از توزیعی ناعادلانه برخوردار است.
      راه حل، فراهم ساختن دستیابی عادلانه است- خواه معلم خصوصی باشد خواه تراشه
      های قابل كاشت- نه رویگردان شدن از ایده تقویت مغز. اتفاقا پسر من هم
      خانواده اش آنقدر ثروتمند هست كه او را به مدرسه خصوصی بفرستد. اگر پیش
      بیاید كه با همسایه های فقیرترم درباره آموزش پسرم صحبت كنم، نخواهند گفت
      كه من به خاطر امتیازی كه به او داده ام باید از خودم خجالت بكشم و نیز
      ادعا نخواهند كرد كه آموزش بهتر غیراخلاقی است. بلكه خواهند گفت: «كاش من
      هم می توانستم برای فرزندم چنین كاری بكنم.»
      جدا از مسئله عدالت، حقیقتا مهندسی مغز غیرطبیعی نیست؟ چنانچه تقویت مغز
      آغاز شود ممكن است بتوانیم كارهای بیشتری انجام دهیم، اما آیا آن وقت هنوز
      هم می توان ما را انسان نامید؟ خطای اصلی این استدلال آن است كه از سوی
      جماعتی مطرح می شود كه عینك می زنند، انسولین تزریق می كنند، لگن مصنوعی
      دارند، دریچه های قلبشان با باتری بازوبسته می شود، اعضایشان پیوندی است،
      سوار هواپیما می شوند، موهایشان را رنگ می كنند، با تلفن حرف می زنند، زیر
      نور چراغ برق می نشینند و قرص ویتامین می خورند.
      پس واقعا از چه چیزی صحبت می كنند؟ آیا این كه ما برای رفتن به محل كار به
      جای پیاده روی از اتومبیل استفاده می كنیم از انسانیت مان می كاهد؟ ممكن
      است این كار به تندرستی ما آسیب بزند اما آیا تكیه بر تكنولوژی برای حمل
      ونقل سبب می شود كه دیگر به عنوان انسان قابل تشخیص نباشیم؟ آیا حدی طبیعی
      وجود دارد كه فراسوی آن طبیعت ما در اثر تغییر آشكارا فاسد شود؟ مطمئنا
      خیر، تلاش در جهت بهبود جهان و خود، ذات بشر است.
      و بالاخره آن كه بعضی ممكن است بگویند تقویت مغز نادرست است زیرا ناگزیر به
      استبداد خواهد انجامید، دولت یا شركت های تبلیغاتی به هر نحو ما را متقاعد
      خواهند كرد كه اگر بهترین مغز ممكن را نداشته باشیم، به تدریج از خانواده و
      جامعه خود دور خواهیم شد. گذشته از این شاید مردم احساس كنند كه به این
      وسیله تحت فشار قرار خواهند گرفت از این نظر كه در صورت عدم پذیرش تقویت،
      ممكن است در مسابقه یافتن فرصت های شغلی و موفقیت اجتماعی از دیگران عقب
      بمانند. اما راه حل در ممنوعیت تقویت نیست. نباید فراموش كرد كه تقویت
      همواره با خواست خود شخص انجام می شود، نه آن كه دیگران او را به این كار
      مجبور كنند.
      هرچند در واقع بعید به نظر می آید كه برای واداشتن مردم به بهینه سازی
      مغزشان نیازی به اعمال فشار باشد. در جوامعی كه متكی به اقتصاد بازار باشند
      تقویت مغز تشویق خواهد شد. فرهنگ های مذهبی و سكولار به یكسان كسانی را كه
      در جست و جوی بهبود باشند پاداش می دهند. تمام ادیان روی این سیاره،
      پیشرفت شخص و فرزندانش را یك وظیفه اخلاقی می دانند. در هر صورت انقلاب
      قریب الوقوع در شناخت ما از مغز ما را وادار به ایجاد مؤسسات قانونی و
      اجتماعی خواهد كرد كه از طریق آنها تمامی كسانی كه تصمیم به انجام كاری می
      گیرند كه

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    17. 3 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (04-07-2012),Russell (04-07-2012),sonixax (04-07-2012)

    18. #30
      مدیر تالار
      Points: 424,596, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      گاز نگیر!
       
      متعجب
       
      sonixax آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      کره ی زمین
      نوشته ها
      9,105
      جُستارها
      110
      امتیازها
      424,596
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      47,087
      از ایشان 15,109 بار در 7,094 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      89 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      نوشتارهای بایگانده شده از جستار "اخلاق، ژن، فلسفه":
      این جستار مال کجا بوده ؟
      همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
      دکتر ساسی

    19. یک کاربر برای این پست سودمند از sonixax گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (04-07-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •