بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
نمونهیِ خوب از «خشکاندیشی» یا «پیورزی» که اینجا ایرانبانو بدنبالش بودند: منطق متعصبان - برگه 6
من میگمانم این کاربر روانپریش براستی به چیزی که میگوید هم میباورد, یعنی میاندیشد که براستی "of" یک چیز دیگر میشود و در خودفریبی سخت به سر میبرد!
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (03-13-2013)
دوستان اینجا مردمسالاری (democracy) نداریم -تا اندازهیِ بالایی کاربرسالاری داریم هرچند (: - پس گردانندگان میتوانند تا یک مرزی به
فرایند گفتمانها سوگیری بدهند, بنمونه برخی جستارها را ببندند تا گفتمانهای ژیرا (active) به فرهشت دیگری کشانده شوند (e.g. تا دفترچه رونق بگیرد).
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (03-13-2013)
آرسنال چه خوشمزه حذف شد
زنده باد زندگی!
SAMKING کجا هست؟ کسی خبری ازش نداره؟ ظاهرا خیلی وقته آن نشده!! هر جا هستی خوش باشی بی معرفت...
خیلی جالبه داریوش جان. احتمالا نسبت به بیشتر کاربران دفترچه بیشتر به ایشان شباهت داشته باشم. ولی در این حد که شما گفتید خودم فکر نمیکنم شباهت داشته باشیم. مثلا من در حد ایشان توان خوب نوشتن ندارم.
من هم همسانی عجیبی بین SAMKING و یکی از دوستان صمیمی ام میبینم. مثلا اینکه یجورایی چندان آدم کمرویی نیست!! البته آن دوستم مسلمان هستند وگرنه شک جدی پیدا میکردم که همون دوستم باشند!
داستان جالبی میشد اگر دو دوستِ نزدیک در فضای مجازیِ اینچنینی بیاطلاع از دوستی هم ، باهم در تعامل باشند. اگر اینجا هم ، با یکدیگر دوست میشدند، آنگاه نشان از اوج تفاهم ایشان میبود.
من هم نخستین روزهایی که اینجا آمده بودم تنها یکی مهربُد را از دیگران بازمیشناختم و کموبیش همه
را باهم غاتی میکردم ؛
Ouroboros هم یادم است اوایل حس ِ رازناکی را به من منتقل میکرد ؛ چنانکه از ایشان میترسیدم ! :)
هماکنون 60 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 60 مهمان)