ویرایش از سوی Mehrbod : 10-31-2013 در ساعت 07:56 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
منبعی دیگر برای فاش کردن دروغ های فمنیست ها درباره ی خشونت خانگی.
FIFTY DOMESTIC VIOLENCE MYTHS
بخش های بررسی شده در این مطلب:
همین یک منبع کامل برای پاسخ دادن به هر گونه دروغ و دغل زنان درباره ی خشونت خانگی کافی است.Does Patriarchy Cause Domestic Violence?
1-Incidence and Nature of Domestic Violence
2-Causes of Domestic Violence
3-Consequences of Domestic Violence
4-Sexual Assault
5-Legal/Law Enforcement Response to Domestic Violence
6-The Workplace
7-Children and Custody
8-Twelve Strategies to Disguise the Truth
9-Nine of Ten Claims are False
10-Myths Don’t Help True Victims
من نیز قربانی هستم:))پ.ن:نکته مهمی که باعث می شود بچه بازی زنان نادیده گرفته شود این است که اکثر متجاوزان "مادران" هستند.دست کم میان هر چند مرد یکی تجربه ی sexual abuse از سوی آشنایان زن را داشته ،اما چون از دید جامعه سکس عملی یک سویه است و این مرد هست که می گاید هیچ گاه قربانی های این موضوع خود را در جایگاه یک قربانی نمی بینند.بساکه افتخار هم می کنند که زودتر از همه ی هم سن های خود دست زنی به معامله شان خورده و سینه ی زنی را توانسته اند لمس کنند.این بیشتر مایه ی نازش ایشان است تا چیز دیگری. شوربختانه باید بگویم من هم یکی از همین قربانیان بوده ام اما تا یک ده سالی شده بود بزرگترین افتخار زندگی من که سبب برتری من در نزد دوستان ام می شد.
پیش نکته:آماری برای بیشینه بودن مادران متجاوز دارییا دلیل خاصی به ذهنت میرسه؟
ببین الان ما چند تا نکته داریم:
1-ما دو نوع آزار(یا بهتره بگیم تجاوز) جنسی داریم؛ با خشونت و بدون خشونت.مواردی که با خشونت هست در همه محدوده های سنی رخ میده ولی در مواردی که خشونتی در کار نیست فقط رابطه بین بزرگ سال و کودک هست.
2-اینکه شخص خودش رو در موضع قربانی نمیبینه برای من کمی ابهام داره،یعنی شاید از دید قانونی یا اخلاقی عمل شخص نکوهش شدنی باشه ولی آیا کودکی که باهاش رابطه جنسی برقرار شده(و خشونتی در کار نبوده) هم باید احساس قربانی بودن داشته باشه؟یعنی آیا جامعه(یا هر گروه دیگه ای) نمیخواد به زور دیدگاه خودش رو به شخص تحمیل بکنه؟
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
نکته ی 1 روشن است.
اما در مورد نکته ی 2 من گفتم قربانی از آن جهت که طبعات این رویداد برای بچه بسیار هزینه آور و استرس زا است.اینکه یک خانمی بیاید آلت تناسلی بچه را لمس کند بدون شک برای بچه لذت بخش است و چنانکه می دانیم لذت بردن بچه از لمس آلت اش به پیش از دوران بلوغ و حتی گاهی اوقات در سنین 2،3 سالگی می رسد.اما در همان لینکی هم که گذاشتم طبعات این موضوع را مورد بررسی قرار داده:
حتی گاهی اوقات کودک به خاطر شرایط خاص فرهنگی،احساس نفرت و انزجار نسبت به چنین موضوعی دارد و به گمانم اکثر ما این تجربه ی احساس نفرت و انزجار را زمانی که برای نخستین بار پی به سکس داشتن پدر و مادر مان بردیم،داشته ایم.از سوی دیگر ترس از فاش شدن این موضوع در عین لذت بخش بودن برای بچه بسیار سنگین است.s. Rosencrans found among her study participants many of the
reactions shared by survivors of male-perpetrated abuse: depression,
anxiety, low self-esteem, and high rates of eating disorders and substance
abuse. She also found, when she asked her participants what they would want
the public to know about maternal incest, a nearly universal wish to tell
society that "this really happens."
شما اگر در اخلاقی بودن و یا نبودن ِ این عمل بحث دارید که خب آن جداست.اما اگر باور دارید که این کار نادرست است، باید بدانید که موضع دوگانه ی جامعه در قبال این موضوع باعث می شود که فرزند پسر(و یا دختر) نداند که چه بلایی بر سر اش می آید اما به دلایل فرهنگی تقریبا تمام خانواده ها از خطر تجاوز و اذیت و آزار جنسی ِ مردان علیه فرزندان شان آگاهند و بی شک مراقب اند و به خود فرزند هم آموزش می دهند که چگونه از قربانی شدن اجتناب کند.اما چون جامعه اصولا باور ندارد که متجاوز زن هم هست باعث می شود هم قربانی های پسر و هم دختر(!) که قربانی ِ متجاوزان زن شده اند ندانند که این موضوع اساسا چیست و آیا بد است،خوب است،اگر این اتفاق افتاد چه کار باید بکنند،به پدر و مادر خود بگویند و یا با توهم گاییدن ِ زن خوش باشند.این است که فرزندانی که قربانی ِ متجاوزان زن می شوند در خطر بسیار بزرگتری قرار دارند ولاپوشانی ِ آمار و ارقام راستین در این مورد تنها به ضرر قربانیان است و خانواده ها هم اساسا هیچ توجهی به آن ندارند.
یک نگاهی به این آمار بیاندازید:پ.ن:آنزمان یک مطلب بسیار جالب در مورد مادران متجاوز یافته بودم که اکنون هرچه میگردم پیدایش نمی کنم.تا زمانی که آن مطلب را بیابم سخنم را در مورد اینکه "اکثر متجاوزان مادران هستند"،پس می گیرم و پوزش می خواهم.آن مطلب شرح این مقاله بود:Only 16% of men with documented histories of sexual abuse (by social service agencies, which means it was very serious) considered themselves to have been sexually abused, compared to 64% of women with documented histories in the same study.7
Mother-son sexual abuse: rare or underreported? A critique of the research.
Lawson C.
Source
Department of Child Development and Family Studies, Purdue University, West Lafayette, IN 47907.
sonixax (11-04-2013),undead_knight (11-05-2013)
در واقع من فقط در مورد پسرها حرف نمیزنم ببین من دارم میگم از دید خود شخص وقتی احساس قربانی بودن نداره آیا باید این حسش رو تغییر بده؟اما در مورد نکته ی 2 من گفتم قربانی از آن جهت که طبعات این رویداد برای بچه بسیار هزینه آور و استرس زا است.اینکه یک خانمی بیاید آلت تناسلی بچه را لمس کند بدون شک برای بچه لذت بخش است و چنانکه می دانیم لذت بردن بچه از لمس آلت اش به پیش از دوران بلوغ و حتی گاهی اوقات در سنین 2،3 سالگی می رسد.اما در همان لینکی هم که گذاشتم طبعات این موضوع را مورد بررسی قرار داده:
خب ما میدونیم که آدم ها میتونند به اشتباه حس قربانی بودن داشته باشند ولی برعکس برای من یکم هضمش مشکله.البته چیزی که ما این وسط داریم و البته به حق هم میشه بهش استناد کرد نداشتن توانایی ادراک و استدلال یک شخص بالغه.
نکته دیگه این هست که همونطور که گفتم داوری اخلاقی یا قانونی ربطی به حس خود شخص نداره، یعنی از دید من اگر خود شخص احساس قربانی بودن نداره نباید وادارش کرد حس قربانی بودن داشته باشه.
تازه یک چیزی که برای من هنوز مشخص نیست اینه که در موارد کودک آزاری که منجر به اختلالات حاد برای کودک میشه،آیا خشونت تاثیر خاصی داشته یا نه و اینکه تاثیر محیط چقدر بوده؟
مثلا در یک محیط مذهبی رابطه داشتن دو انسان بالغ هم میتونه استرس زا و دارای تبعات باشه .
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
درست است که برخی از این طبعات بواسطه ی محیط اجتماعی و خانوادگی است اما قربانی بودن ِ این بچه ها محرز است و این طبعات بسیار بیش از آن است که گمان می کنیم.نگاهی کنید به این مقاله ی مفصل در این مورد:
Therapists working with men who were sexually abused in childhood have conducted clinical case studies and consistently reported findings on long-term problems including:
- Guilt and self-blame
Lew, 1988; Myers, 1989; Hunter, 1990.- Low self-esteem and negative self-image
Lew, 1988; Myers, 1989.- Problems with intimacy
Bruckner & Johnson, 1987; Dimock, 1988; Lew, 1988; Krug, 1989; Hunter, 1990.- Sexual problems, compulsions, or dysfunctions
Bruckner & Johnson, 1987; Johnson & Shrier, 1987; Dimock, 1988; Lew, 1988; Myers, 1989; Hunter, 1990.- Substance abuse and depression
Krug, 1989.- Symptoms of Post-Traumatic Stress Disorder
Myers, 1989.
Some of the long-term effects of sexual abuse are related to the development of gender identity. A number of clinicians' case studies indicate that male survivors of childhood sexual abuse may experience:
- Attempts to "prove" their masculinity by having multiple female sexual partners, sexually victimizing others, and/or engaging in dangerous or violent behaviors
Bruckner & Johnson, 1987; Lew 1988.- Confusion over their gender and sexual identities
Nasjleti, 1980; Bruckner & Johnson, 1987; Johnson & Shrier, 1987; Dimock, 1988; Lew, 1988; Myers, 1989; Gilgun & Reiser, 1990.- Sense of being inadequate as men
Dimock, 1988; Lew, 1988; Myers, 1989; Pierce & Pierce, 1985.- Sense of lost power, control, and confidence in their manhood
Myers, 1989.
Finally, some clinicians have noted that sexually abused males often experience confusion and distress about their sexuality:
- Confusion about their own sexual orientation
Nasjleti, 1980; Dimock, 1988; Lew, 1988; Myers, 1989; Gilgun & Reiser, 1990.- Fear that the sexual abuse has caused or will cause them to become homosexual
Nasjleti, 1980; Finkelhor, 1984; Dimock, 1988; Gilgun & Reiser, 1990; Lew, 1988; Myers, 1989.- Homophobia, an irrational fear or intolerance of homosexuality
Gilgun & Reiser, 1990; Lew, 1988; Myers, 1989.
ُSexual Abuse of Males
sonixax (11-08-2013)
Anarchy (11-09-2013),Mehrbod (11-08-2013),sonixax (11-08-2013),undead_knight (12-05-2013)
ببینید چه بلایی بر سر پسران این مملکت می آورند:
YouTube - این هم یکی دیگه از مشکلات جنس مذکر !!!
sonixax (12-20-2013)
هماکنون 7 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 7 مهمان)