زمانیکه بنده در بیمارستان میلان شاغل بودم، یک بیماری رو آورده بودند به بخش ما که مشکوک به سرطان پروستات بود. داشتند ایشون رو می بردند اتاق عمل که بنده به پزشک معالج بیمار گفتم دست نگه داره و اصلاً نیازی به جراحی نیست. به همه گفتم صبر کنید تا من بیام. بنده بخاطر تربیت اسلامی ای که دیده بودم و آشنایی که با طب سنتی خودمون داشتم، پاشدم رفتم سریع وضو گرفتم، و به اندازه یک بند انگشت تربت کربلا گذاشتم روی انگشت اشاره ام و مقعد بیمار رو معاینه کردم. دیدم کوچکترین اثری از غده یا برجستگی دیده نمیشه. انگشت اشاره ام رو درآوردم و اینبار انگشت شصتم رو فرو کردم و باز هم چیزی رو تشخیص ندادم. یک نگاهی به بالا کردم و تو دلم با بغض گفتم یا سیدالشهدا، بنده خودت رو در میلان هم شفا دادی؟! [گریه حضار]
به پزشک طرف گفتم ایشون سالم هستند. یارو برگشت گفت غیر ممکنه! خودش دستکش دستش کرد و بیمار رو معاینه کرد و دید بله، حق با بنده است. خیلی این واقعه در انجمن های پزشکی ایتالیا سر و صدا کرد. حالا بیشتر بخاطر وضو بود یا تربت آقا اباعبدالله، نمی دونم! اما بیست سال بعد از اون ماجرا، هنوز که هنوزه رئیس بیمارستان میلان برام ایمیل میزنه که حسین آقا! یک محموله خاک کربلا بفرست.