Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 27
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 27 از 39 نخستیننخستین ... 89101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839 واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 261 به 270 از 390

    جُستار: ساختارشناسی زبان پارسیک

    1. #261
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      ٭٭٭٭٭ کارواژه[1] های آموده[2] (افعال ترکیبی یا مرکّب) آسیبی سخت بر زبان پارسی

      Mehrmad Kahzaei

      " کارواژه‌ها " در دستور زبان پارسی، واژگانی هستند که انجام یک کُنش را نشان می‌دهند. یک کارواژه مَهَندترین[3] بخش یک گزاره‌است. یک کارواژه خود به تنهایی می‌تواند همه داده‌های نیازین در یک گزاره را در بر داشته باشد.

      کارواژه‌ها واژگانی زایا هستند. کارواژه‌های هرزبان، چشمه‌های زاینده واژگان آن زبان هستند، زیرا از هر کارواژه چندین واژه همریشه می توان برگرفت که همگی به گونه‌ای[4] انجام آن " کُنش " را می رسانند. ببینید از کارواژه " ساختن "، چند واژه می توان بدست آورد: ساز، ساخت، سازنده، سازندگی، سازش، سازشکار، سازوکار، سازگار، سازمند، سازمان، سازمانده، سازماندهی، سازواره[5]، سازوار[6]، ناساز، همساز، سازوبرگ، سازه، سازیدن، ، ساختار، ساختگی، ساختمان، زیرساخت، آهنگساز، ساززن، برساخته[7] و...

      ناگوارترین آسیب زبان عربی در زبان پارسی نازاکردن دستگاه کارواژه‌های ساده زبان پارسی بوده‌است. برای نمونه به جای آموزاندن، تعلیـم دادن؛ به جای خوراندن، تغذیـه کردن؛ به جای کوشیـدن، سعی به عمل آوردن/سعی کردن؛ به جای گردیـدن، تغیـیـر کردن؛ به جای برآمدن، طلوع کردن، روایی یافت.

      با جایگزین شدن واژگان عربی با کارواژه‌های پارسی، برای رساندن پویایی و کنش در آن واژه، به ناچار این واژگان عربی با کارواژه‌های کردن، شدن، گردیـدن، و نمودن همراه می‌شدند. ولی این آسیب تنها به این .... محدود نماند. این شیوه کم کم کارواژه های پارسی را نیز در بر گرفت و آنها را از زایش باز داشت و سترون کرد. در این روند نخست از کارواژه‌های پارسی، نامواژه[8] ساخته شد و آنگاه نامواژه همراه با کردن، شدن، گردیـدن، و نمودن یک کارواژه آمیزه‌ای[9] نازا می سازد. مانند کوشش کردن به جای کوشیـدن؛ آموزش دادن، به جای آموزاندن؛ پرورش دادن، به جای پروریـدن؛ مالش دادن، به جای مالیـدن؛ کاوش کردن، به جای کاویـدن، شکیبایی کردن بجای شکیبیدن[10]، پالایش[11] کردن بجای پالاییدن، گسترش دادن بجای گسترانیدن، مانند بودن بجای مانستن، آزمایش کردن بجای آزمودن، اندیشه کردن بجای اندیشیدن و ...

      کارواژه‌های[1] آمیزه‌ای، نازا هستند و واژه دیگری از آنها نمی توان گرفت؛ حمام گرفتن، تجربه‌کردن، وابستگی داشتن، دل بریدن، طلاق دادن و تهمت زدن نمونه‌هایی از این گونه کارواژه‌ هاست.

      واژگان عربی، بسیاری از کارواژه‌های زاینده پارسی را میراندند و امروزه بسیاری از آنها به فراموشی سپرده شده اند. کارواژه های زیبایی مانند: سپوختن[12]، آجیدن، فساییدن[13] و افالیدن، فسوسیدن[14]، ویزیدن، آهنجیدن[15]، آزرمیدن[16]، آهیختن، انباردن[17]، همارستن[18]، اندمیدن[19]، هرویسپاندن[20]، اوباریدن[21]، اُستوانیدن[22]، هناییدن[23]، سُهیدن[24]، تَفسیدن[25]، هکانیدن[26]، افژولیدن[27]. آگاشتن[28]، پرماسیدن[29]، یوفانیدن[30] و...


      پس بیایید، از این پس بیشتر از کارواژه های ساده پارسی را بکار گیریم.



      رونوشت[31] از https://www.facebook.com/notes/%D8%A...22457734444909





      \----
      1. ^ آ ب kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
      2. ^ â{pišvand}+mudan::Âmudan || آمودن: ترکیب کردن to combine
      3. ^ meh+and::Mehand || مهند: مهم important; significant
      4. ^ Gen <— Gun || گن: جنس Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ genus; sex
      5. ^ Sâzvâre || سازواره: جاندار زنده; هر ساز و کاری که همانندیک موجود زنده با مجموعه ای از اجزا و دستگاههای دارای کنش متقابل با یکدیگر عمل می کند. organism
      6. ^ Sâzvâridan || سازواریدن: وقف یافتن; انطباق پیدا کردن Ϣiki-En to adapt
      7. ^ bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
      8. ^ nâm+vâže::Nâmvâže || نامواژه: اسم fa.wiktionary.org, Ϣiki-En, Ϣiki-De noun substantiv
      9. ^ Âmixtan || آمیختن: مخلوط کردن to mix mischen || آمیختن: یکی کردن to merge
      10. ^ Šakiftan <— Šakibidan || شکیفتن: شکیب کردن; صبر نمودن Dehxodâ to wait
      11. ^ Pâludan || None: تمیز کردن; پاک کردن Ϣiki-En, Ϣiki-En to refine; to clear
      12. ^ Sapuxtan <— Sopuxtan || سپوختن: چیزی رابجایی خلانیدن loghatnameh.com, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ to penetrate
      13. ^ Fesudan || فسودن: فسونگری کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to charm
      14. ^ Fosusidan || فسوسیدن: دریغ و تأسف و حسرت خوردن: رخش بر مه و خور فسوسد همی - پری خاک راهش ببوسد همی Dehxodâ to yearn
      15. ^ Âhanjidan || آهنجیدن: انتزاع کردن; بیرون کشیدن Ϣiki-En to abstract
      16. ^ Âzarmidan || آزرمیدن: احترام گذاردن Dehxodâ, Ϣiki-En to regard
      17. ^ Anbâštan <— Anbârdan
      18. ^ Hamârestan || همارستن: کاری را چندباره انجام دادن. تکرار کردن. این کارواژه در گویش گرکویه ای “هَمارستِمُن” آمده است که ریخت پارسی نوین آن «همارستن» می شود. Ϣiki-En to repeat
      19. ^ Andamidan || اندمیدن: آه کشیدن; دریغ خوردن; مرد همواره به اول کار خود می گردد و به آن می اندمد و از خوشی ها باز می خواهد… (طبقات الصوفیه، ۴۵). fa.wiktionary.org, Dehxodâ, Ϣiki-En to sigh || اندمیدن: دریغ خوردن to poignant
      20. ^ Harvispânidan <— Harvispândan || هرویسپانیدن: کامل کردن fa.wiktionary.org, Ϣiki-En to complete
      21. ^ u+bâštan::Ubâštan || اوباشتن: بلع کردن; بلعیدن; فروبردن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En to ingurgitate; to swallow; to devour
      22. ^ Ostovânidan <— Ostovândan || استوانیدن: اثبات کردن Ϣiki-En to prove || استوانیدن: ثابت کردن to fixate
      23. ^ Hanudan || هنودن: تأثیر کردن، اثر گزاردن; کارواژه ی کهن آن خشنویتن بوده = خشناتای = هشنودن - هنودن که در آغاز به چم اثر راضی کننده و کار قانع کننده بوده. -ariavand Ϣiki-En, Dehxodâ to effect
      24. ^ Sohidan || سهیدن: حس کردن MacKenzie to sense
      25. ^ Tafsidan || تفسیدن: گرم شدن: چو خورشید تابان ز گنبد بگشت - بکردار آهن بتفسید دشت Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En to toast; to warm up
      26. ^ Hakânidan || هکانیدن: تعیین کردن Ϣiki-En to determine
      27. ^ Afžulidan || افژولیدن: برانگیختن; برسر کار آوردن Dehxodâ, fa.wiktionary.org, Ϣiki-En to excite; to arouse
      28. ^ â{pišvand}+gâštan::Âgâštan || آگاشتن: ثبت کردن fa.wiktionary.org, Ϣiki-En to register
      29. ^ Basâvidan <— Parmâsidan || بساویدن: لمس کردن Ϣiki-En to touch
      30. ^ Yufânidan || یوفانیدن: مبادله کردن; دادوستد کردن Ϣiki-En, Ϣiki-En to interchange; to trade
      31. ^ ru+nevešt::Runevešt || رونوشت: کپی Dehxodâ, Ϣiki-En copy

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. #262
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      پرسش:آیا استفاده از نمونه هایی مثل "بدرنگ" به جای"درنگ کن" به ساده سازی بیش از حد زبان نمیانجامه و زیباییش رو کم نمیکنه؟
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    3. 2 کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (04-09-2013),sonixax (04-06-2013)

    4. #263
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      پرسش:آیا استفاده از نمونه هایی مثل "بدرنگ" به جای"درنگ کن" به ساده سازی بیش از حد زبان نمیانجامه و زیباییش رو کم نمیکنه؟
      نه, همین پیک بالاتر را بخوانی درباره‌یِ چرایی آسیب‌رسانی کارواژگان[1] آموده[2] نوشته آرش جان.

      کارواژه‌هایِ آموده مانند نوفه[3] هستند و کمابیش هر زبان‌شناسی که سرش به تنش بیارزد اینرا میگوید, بویژه در جاییکه "کردن/نمودن/شدن/گشتن/etc" باشد
      که سراسر بیخود هستند و میتوان بآسانی جای یکدیگر نشاند اشان بی آنکه چم[4] هتا اندکی بدگرد[5] (= نوفه): جور آوردن = جور کردن = جور نمودن = نوفه.

      به اینها کارواژه‌یِ سبک (همکرد[6]) میگویند که چنانکه از نام برمیاید آن میانها ول میچرخند/میگردند.


      در ادبسار[7] و چامه‌سرایی این همکرد‌ها کاربردشان بی آک[8] است, ولی در نوشتار و سخن روزانه بس ناخواستنی‌اند.



      ----
      1. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
      2. ^ â{pišvand}+mudan::Âmudan || آمودن: ترکیب کردن to combine
      3. ^ Nufe || نوفه: اختلال ⚕Heydari☉, Ϣiki-En noise
      4. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
      5. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
      6. ^ ham+kard::Hamkard || همکرد: فعل سبک Ϣiki-Pâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ light verb
      7. ^ adab+sâr{pasvand}::Adabsâr || ادبسار: ادبیات Ϣiki-En literature
      8. ^ Âk || آک: عیب Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ fault

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    5. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (04-06-2013),undead_knight (04-06-2013)

    6. #264
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Nâxodâ نمایش پست ها
      نه, همین پیک بالاتر را بخوانی درباره‌یِ چرایی آسیب‌رسانی کارواژگان[1] آموده[2] نوشته آرش جان.

      کارواژه‌هایِ آموده مانند نوفه[3] هستند و کمابیش هر زبان‌شناسی که سرش به تنش بیارزد اینرا میگوید, بویژه در جاییکه "کردن/نمودن/شدن/گشتن/etc" باشد
      که سراسر بیخود هستند و میتوان بآسانی جای یکدیگر نشاند اشان بی آنکه چم[4] هتا اندکی بدگرد[5] (= نوفه): جور آوردن = جور کردن = جور نمودن = نوفه.

      به اینها کارواژه‌یِ سبک (همکرد[6]) میگویند که چنانکه از نام برمیاید آن میانها ول میچرخند/میگردند.


      در ادبسار[7] و چامه‌سرایی این همکرد‌ها کاربردشان بی آک[8] است, ولی در نوشتار و سخن روزانه بس ناخواستنی‌اند.



      ----
      1. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
      2. ^ â{pišvand}+mudan::Âmudan || آمودن: ترکیب کردن to combine
      3. ^ Nufe || نوفه: اختلال ⚕Heydari☉, Ϣiki-En noise
      4. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
      5. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
      6. ^ ham+kard::Hamkard || همکرد: فعل سبک Ϣiki-Pâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ light verb
      7. ^ adab+sâr{pasvand}::Adabsâr || ادبسار: ادبیات Ϣiki-En literature
      8. ^ Âk || آک: عیب Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ fault
      مشکلی که من میدیم این بود که آیا آیا "درنگ"مثل "کش"، "کار" "سوز" و... هست که با اضافه کردن "ب" امری بشه؟!تا اونجایی که یادم میاد درنگ اسم بود:)اگر مطلبی در این باره نوشتی قبلا لینکشو بده بخونم.

      درر مورد "ناخداباور"هم توضیحی که داید ابهام داشت؛آیا ساختار ناخداباور مثل ناجوانمرد هست؟خب اگر اینطوره از دید من خداناباور درست تره،چون به جای تاکید روی کل مفهوم خدا روی مفهوم "باور" تاکید میکنه.ذر واقع ناخداباور یا نادیوباور به "خداباوری" و "دیوباوری" شکلی فراتر از یک باور میده که به نظر من زیادیه.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    7. یک کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (04-09-2013)

    8. #265
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      مشکلی که من میدیم این بود که آیا آیا "درنگ"مثل "کش"، "کار" "سوز" و... هست که با اضافه کردن "ب" امری بشه؟!تا اونجایی که یادم میاد درنگ اسم بود:)اگر مطلبی در این باره نوشتی قبلا لینکشو بده بخونم.
      درنگیدن | لغت نامه دهخدا
      درنگیدن . [ دِ رَ دَ ] (مص ) درنگ کردن . ثبات و آرام ورزیدن . (برهان ). آرام گزیدن . ثبات ورزیدن . (آنندراج ). ثابت ماندن . (ناظم الاطباء). || تأخیر کردن . (برهان ). دیری کردن . (ناظم الاطباء). || توقف کردن . ماندن . متوقف شدن . (ناظم الاطباء). || آرامیدن . (ناظم الاطباء).
      در زبان پارسیک از هر چیزی کارواژه[1] می‌برسازند[2], چه زاب[3], چه نام و چه هتا بنواژنام[4]: برساختن کارواژه‌یِ ogrāyeŝnigistan از بنواژ‌نام ogrāyeŝn (گرایش)- دینکرد

      شیوه‌یِ کنونی که با همکرد‌هایِ[5] گشتن/کردن/نمودن/... کارواژه صرف میکنند از تازیک[6] آمده و ناکارآمد و نازیبا و درازگویانه است.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      درر مورد "ناخداباور"هم توضیحی که داید ابهام داشت؛آیا ساختار ناخداباور مثل ناجوانمرد هست؟خب اگر اینطوره از دید من خداناباور درست تره،چون به جای تاکید روی کل مفهوم خدا روی مفهوم "باور" تاکید میکنه.ذر واقع ناخداباور یا نادیوباور به "خداباوری" و "دیوباوری" شکلی فراتر از یک باور میده که به نظر من زیادیه.
      هر دو‌یِ «ناخداباور» و «خدا ناباور» درست هستند, ولی من "خداباور" را یک واژه‌ میگیرم (theist) و پس زیباتر اش (منطقی‌تر اش) اینه که آنرا نایی کنیم: ناخداباور.

      باید دید در گذر زمان کدام بهتر جا می‌افتد!




      ----
      1. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
      2. ^ bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
      3. ^ Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org attribute; adjective
      4. ^ bon+vâže+nâm::Bonvâženâm <— Bonvâžnâm || بنواژه‌نام: اسم مصدر; نام بنواژه Ϣiki-En gerund
      5. ^ ham+kard::Hamkard || همکرد: فعل سبک Ϣiki-Pâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ light verb
      6. ^ tâz+ik::Tâzik || تازیک: عربی Ϣiki-En, Dehxodâ, en.wiktionary.org arabic

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    9. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      undead_knight (04-08-2013)

    10. #266
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Nâxodâ نمایش پست ها
      درنگیدن | لغت نامه دهخدا


      در زبان پارسیک از هر چیزی کارواژه[1] می‌برسازند[2], چه زاب[3], چه نام و چه هتا بنواژنام[4]: برساختن کارواژه‌یِ ogrāyeŝnigistan از بنواژ‌نام ogrāyeŝn (گرایش)- دینکرد

      شیوه‌یِ کنونی که با همکرد‌هایِ[5] گشتن/کردن/نمودن/... کارواژه صرف میکنند از تازیک[6] آمده و ناکارآمد و نازیبا و درازگویانه است.






      هر دو‌یِ «ناخداباور» و «خدا ناباور» درست هستند, ولی من "خداباور" را یک واژه‌ میگیرم (theist) و پس زیباتر اش (منطقی‌تر اش) اینه که آنرا نایی کنیم: ناخداباور.

      باید دید در گذر زمان کدام بهتر جا می‌افتد!




      ----
      1. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
      2. ^ bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
      3. ^ Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org attribute; adjective
      4. ^ bon+vâže+nâm::Bonvâženâm <— Bonvâžnâm || بنواژه‌نام: اسم مصدر; نام بنواژه Ϣiki-En gerund
      5. ^ ham+kard::Hamkard || همکرد: فعل سبک Ϣiki-Pâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ light verb
      6. ^ tâz+ik::Tâzik || تازیک: عربی Ϣiki-En, Dehxodâ, en.wiktionary.org arabic
      thanks ;)

      دیدگاه من در این مورد به سم هریس نزدیک تره،میگه atheist برای توضیح باور ما درست نیست. ناخداباور به واژه انگلیسی نزدیک تره ولی از دید من خداناباور بودن تفاوت با وازه انگلیسی این هست که لیبل رو برمیداره و به صورت یک باور خاص جلوه نمیده.
      Although an atheist, Harris avoids using the term, arguing that the label is both unnecessary and a liability.[21] His position is that "atheism" is not in itself a worldview or a philosophy. He believes atheists "should not call ourselves anything.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    11. یک کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (04-08-2013)

    12. #267
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      thanks ;)

      دیدگاه من در این مورد به سم هریس نزدیک تره،میگه atheist برای توضیح باور ما درست نیست. ناخداباور به واژه انگلیسی نزدیک تره ولی از دید من خداناباور بودن تفاوت با وازه انگلیسی این هست که لیبل رو برمیداره و به صورت یک باور خاص جلوه نمیده.
      Although an atheist, Harris avoids using the term, arguing that the label is both unnecessary and a liability.[21] His position is that "atheism" is not in itself a worldview or a philosophy. He believes atheists "should not call ourselves anything.
      سخنت از دید فلسفی و هتا اندکی آوایی‌شناسیِ زیباییِ "خداناباور" دربرابر «ناخداباور» درسته.

      ولی به زبان باید مانند فرهنگ نگریست, اینکه ما امروز میاغازیم به ناییدنِ[1] واژه از میان یعنی باید در آینده چشمداشت دیدن واژگان همانند دیگری را نیز داشته باشیم که
      ریختار نایشیک آنها از میان و اندر باشد: چیزی مانند "میهنناپرست" بجای «نامیهنپرست», یا "خردنگرا" بجای "ناخردگرا".

      آشکاره که این راه به بیراهه میرود و روشنه که با ساییدگی اشان در آینده با واژگان شیرازه
      گسسته‌ای روبرو خواهیم بود که چهره‌یِ ناییِ[2] آنها یک چیز دگرسان[3] از بایی[4] اشان است, بی آنکه کسی دیگر بداند چرا!

      برای همین اندکی رنج «ناخداباور» بجای "خدا ناباور" گفتن را به خود دادن در بلند-زمان[5] ارزشش را دارد.

      همین را برای صرف کارواژگان[6] هم داریم, بگوییم ما یک کارواژه‌یِ «واکافتن[7]» داریم که میشود "تجزیه و تحلیل کردن", اکنون میتوانیم به چهره‌هایِ زیر آنرا صرف کنیم:

      وامی‌کاوم
      می‌واکاوم

      یکمی شاید از روی خوگیری[8] آسانتر باشد, ولی زبان را آشفته و پیچیده میکند و بسیار هم سیجناک[9]* است و
      همینجور راه را برای کاربرد پیشوندهای بیشتر میبندد, بگوییم میخواهیم یک پیشوند "باز" نیز به سر کارواژه ببندیم, اکنون چه باید بگوییم؟

      واباز‌میکاوم؟
      بازوا‌میکاوم؟
      ...

      در اینجا اگر راهِ درست را رفته باشیم که همان «می‌واکاوم» باشد, "باز" را نیز به آن چسبانیده و بآسانی میگوییم: «می‌بازواکاوم» که همسان با همتای انگلیسی خود reanalyze خواهد شد.



      * سیجناک زیرا زبان همخانواده‌یِ ما آلمانی این راه را پیشتر رفته و امروز آنچنان پیشوندهای گسسته و بی سروتهی یافته که Mark Twain در یک نوشتار آنرا ریشخندیده بود: 'The Awful German Language' by Mark Twain (1)


      The Germans have another kind of parenthesis, which they make by splitting a verb in two and putting half of it at the beginning of an exciting chapter and the other half at the end of it. Can any one conceive of anything more confusing than that? These things are called "separable verbs." The German grammar is blistered all over with separable verbs; and the wider the two portions of one of them are spread apart, the better the author of the crime is pleased with his performance. A favorite one is reiste ab — which means departed. Here is an example which I culled from a novel and reduced to English:

      "The trunks being now ready, he DE- after kissing his mother and sisters, and once more pressing to his bosom his adored Gretchen, who, dressed in simple white muslin, with a single tuberose in the ample folds of her rich brown hair, had tottered feebly down the stairs, still pale from the terror and excitement of the past evening, but longing to lay her poor aching head yet once again upon the breast of him whom she loved more dearly than life itself, PARTED."




      این همان راهی است که ما بنادرستی تا اینجا در آن گام نهاده‌ایم, نخست پیشوند‌ها را داریم می‌جداییم[10] و سپس میان آنها همی دورا[11] میاندازیم و بجای:

      این نوشته را دیرتر خواهم واکافت[7].

      میگوییم:

      این نوشته را دیرتر وا خواهم کافت.

      این دورا در گذر زمان اگر پیش رویش را نگیریم بیشتر و بیشتر میشود و چرا که نه, دور نیست روزیکه خواهیم گفت:

      این نوشت را وا دیرتر خواهم کافت


      اکنون بکوش پیشوند "باز" را در گزاره‌یِ بالا جادهی!

      پس هیچ ناباورپذیر نیست که با این روش‌هایِ نابخردانه زبانمان را به بی سروتهی آلمانی بنزدیکانیم (که هماکنون اش هم کَمکی شده).





      ----
      1. ^ Nâyidan || ناییدن: نایی کردن; منفی کردن ⚕Heydari☉, Ϣiki-En to negate
      2. ^ Nâyi || نایی: -; منفی negative
      3. ^ digar+sân::Digarsân <— Degarsân || دیگرسان: متفاوت Ϣiki-En different
      4. ^ Bâyi || بایی: +; مثبت positive
      5. ^ Boland-Zamân || بلند-زمان: مدت طولانی long-term
      6. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
      7. ^ آ ب{pišvand}+kâftan::Vâkâftan || واکافتن: تجزیه و تحلیل Ϣiki-En to analyze
      8. ^ Xugiri || خوگیری: عادت کردن Dehxodâ, Ϣiki-Pâ getting used to; accustoming
      9. ^ sij+nâk::Sijnâk || سیجناک: خطرناک Ϣiki-En dangerous
      10. ^ Jodâyidan || جداییدن: جدا کردن to separate
      11. ^ Durâ || دورا: فاصله Ϣiki-En distance

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    13. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      undead_knight (04-09-2013)

    14. #268
      سخنور یکم
      Points: 13,575, Level: 75
      Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      mosafer آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Sep 2012
      نوشته ها
      912
      جُستارها
      9
      امتیازها
      13,575
      رنک
      75
      Post Thanks / Like
      سپاس
      448
      از ایشان 1,533 بار در 771 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      10 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      آیا نرم افزار فرهنگ لغات پارسی وجود داره که قابلیت نصب بر روی موبایل رو داشته باشه؟

    15. #269
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      ٭٭٭٭٭ دستورمندی و توانایی شگرفِ زبان پارسیک در بازگوییِ باریکانه‌یِ سخن:


      Suxtan —> Suz



      Indicative - Past
      suxtand suxtid suxtim suxt suxti suxtam Simple
      misuxtand misuxtid misuxtim misuxt misuxti misuxtam Imperfect
      dâštand misuxtand dâštid misuxtid dâštim misuxtim dâšt misuxt dâšti misuxti dâštam misuxtam Progressive
      suxteand suxteid suxteim suxte suxtei suxteam Narrative
      misuxteand misuxteid misuxteim misuxte misuxtei misuxteam Narrative Imperfect
      dâšteand misuxteand dâšteid misuxteid dâšteim misuxteim dâšte misuxte dâštei misuxtei dâšteam misuxteam Narrative Progressive
      suxte budand suxte budid suxte budim suxte bud suxte budi suxte budam Precedent
      misuxte budand misuxte budid misuxte budim misuxte bud misuxte budi misuxte budam Precedent Imperfect
      dâštand misuxte budand dâštid misuxte budid dâštim misuxte budim dâšt misuxte bud dâšti misuxte budi dâštam misuxte budam Precedent Progressive
      suxte budeand suxte budeid suxte budeim suxte bude suxte budei suxte budeam Precedent Narrative
      misuxte budeand misuxte budeid misuxte budeim misuxte bude misuxte budei misuxte budeam Precedent Narrative Imperfect
      dâšteand misuxte budeand dâšteid misuxte budeid dâšteim misuxte budeim dâšte misuxte bude dâštei misuxte budei dâšteam misuxte budeam Precedent Narrative Progressive
      Indicative - Present
      suzand suzid suzim suzad suzi suzam Simple
      misuzand misuzid misuzim misuzad misuzi misuzam Imperfect
      dârand misuzand dârid misuzid dârim misuzim dârad misuzad dâri misuzi dâram misuzam Progressive
      Indicative - Future
      xavâhand suxt xavâhid suxt xavâhim suxt xavâhad suxt xavâhi suxt xavâham suxt Simple
      Subjunctive - Past
      suxte bâšand suxte bâšid suxte bâšim suxte bâšad suxte bâši suxte bâšam Narrative
      misuxte bâšand misuxte bâšid misuxte bâšim misuxte bâšad misuxte bâši misuxte bâšam Narrative Imperfect
      suxte bude bâšand suxte bude bâšid suxte bude bâšim suxte bude bâšad suxte bude bâši suxte bude bâšam Precedent Narrative
      misuxte bude bâšand misuxte bude bâšid misuxte bude bâšim misuxte bude bâšad misuxte bude bâši misuxte bude bâšam Precedent Narrative Imperfect
      Subjunctive - Present
      besuzand besuzid besuzim besuzad besuzi besuzam Simple
      Imperative - Past
      suxte bâšand suxte bâšid suxte bâšim suxte bâšad suxte bâš suxte bâšam Narrative
      Imperative - Present
      besuzand besuzid besuzim besuzad besuz besuzam Simple




      پ.ن.
      توانگرفته از Main page - Persian grammar lessons, phrasebook and verb conjugator

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    16. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Ouroboros (04-11-2013)

    17. #270
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      ٭٭٭٭ با خشت و کاهگل نمی‌توان آسمانخراش ساخت

      محمد حیدری ملایری
      نپاهشگاه[1] پاریس




      هدف از این یادداشت توضیح کوتاهی است درباره‌ی چرایی و چگونگی ساخت واژه‌های نپاهیدن و نپاهشگاه که «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» پیش نهاده است. گرچه توضیح‌های لازم در آن فرهنگ زیر درآیه‌ی observe آمده‌اند [ن.ک. این برگ]، چنین می‌نماید که برخی منتقدان رغبتی به خواندن آن توضیح‌ها ندارند. البته انتقاد لازم است و بحث سودمند. ولی انتقاد وقتی سازنده خواهد بود که انتقادگر به همه‌ی داده‌ها توجه کرده باشد. از سوی دیگر هستند کسانی که آن توضیح‌ها را دریافته‌اند و آن واژه‌های پیشنهادی[2] را به کار می‌برند.

      مسئله این است که ما در فارسی واژه‌‌ی فراگیری برای مفهوم observation نداریم. نخست این مفهوم را بازنماییم تا روشن باشد درباره‌ی چه بحث می‌کنیم. این مفهوم را می‌توان چنین تعریف کرد: «پاییدن، زیر نظر گرفتن، و توجه مرتب به منظوری خاص، بیشتر دانشی، بویژه از راه اندازه‌گیری». observation بنیادی‌ترین مفهوم دانش‌های آروینی[3] (تجربی) است. پایه‌ی دیگر این دانش‌ها theory (نگره[4]) است که در این مختصر به آن نمی‌پردازیم.

      حال که مفهوم را شناختیم پیش از هر چیز ببینیم واژه‌ی observe از کجا آمده است. واژه‌ی observe در حوالی سال ۱۳۸۶ م. از فرانسه به انگلیسی میانه راه یافته است. فرانسه خود آن را از لاتین observare گرفته است به معنای «نگاه کردن، نگاهداشتن، پاس دادن، مراقبت کردن»، از پیشوند -ob «بر، به» و servare «پاس داشتن، نگاهداری کردن». این واژه‌ی لاتین همریشه است با اوستایی -har «نگاهداشتن، پاس داشتن، توجه کردن»، haraiti «نگاه می‌دارد»، -harətar «نگاهدارنده، پاسدار»، -harəθra «نگاهداری، پاس، مراقبت». این واژه‌ی اوستایی ریشه‌ی واژه‌ی فارسی «زنهار[5]» است به معنای «پناه، امان». همچنین همریشه است با یونانی heros «نگاهدارنده، پهلوان، قهرمان[6]». ریشه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی -ser* «نگاهداری کردن».

      چنانکه گفتیم، در فارسی واژه‌ی عامّی برای این مفهوم نداریم. در اخترشناسی آن را «رصد» می‌گویند، ولی بیرون از اخترشناسی برای آن واژه‌های دیگری به کار می‌برند: «مشاهده، مشاهده‌گری، ملاحظه، نگرش، و دیگرها». این وضع زاینده‌ی دست کم سه مسئله است:

      ۱) این برابرهای دوم هر چه باشند مفهوم observation در فارسی دستخوش بُریدگی (dichotomy) است. واژه‌های نماینده‌ی این بریدگی (از یک سو «رصد» و از سوی دیگر «مشاهده، ملاحظه، نگرش») هیچ ربط واژگانی با هم ندارند. این نکته نشان می‌دهد که نحوه‌ی رویکرد فارسی‌زبانان به مفهومهای دانشی، روش‌شناسی دانشی، و شناخت‌شناسی[7] پیچیده و مسئله‌دار است.

      به سخنی دیگر، فارسی‌زبانان خودکارانه درنمی‌یابند که پایه‌ی آنچه اخترشناس می‌کند با آنچه زیست‌شناس، جانورشناس، یا مردم‌شناس می‌کند در اصل یکی است. این چنین بریدگی مانعی است در راه ساختن اندیشه‌ی روشمندانه و دانشی. و ای کاش این تنها مورد ِ سنگ بر سر راه خود انداختن و لقمه را دور سر گرداندن در زبانی می‌بود که به دقت نیازمند است.

      ۲) واژه‌ی «مشاهده» به معنای observation در فارسی سابقه‌ی چندانی ندارد و از اصالتی برخوردار نیست. برابری است که برخی مترجمان بی آنکه به امکانهای زبان فارسی توجه کرده باشند با سهل‌انگاری به کار برده‌اند. این واژه در مقایسه با واژه‌هایی چون خوردن، پریدن، خواندن، دویدن، دیدن معنای دقیقی ندارد.

      به فرهنگ‌ها روی آوریم: «ادراک با چشم و بینش و نگاه و نظر. معاینه کردن. نظارت. دیدار. یکدیگر را رویاروی دیدن.» مشاهده همچنین اصطلاحی است عرفانی: «نزد عرفا عبارت از حضور است». وجود این همه معنا برای «مشاهده» نشان می‌دهد که واژه‌ی دقیقی نیست. مشاهده در اصل واژه‌ای[8] است دوطرفه، مانند مجادله (با هم جدل کردن)، مقابله (با هم روبرو شدن)، معامله، مذاکره (با هم گفتگو کردن)، مکاتبه (براى هم نوشتن)، مشاهده: یکدیگر را دیدن. اما در observation تنها یک سو، یعنی انسان، است که نگاه می‌کند و خبری از «نگاه به همدیگر» نیست.

      افزون بر این کاستی‌ها، «مشاهده» واژه‌ای است چهارهجایی که فعل بسیط ندارد. بدین معنا که «مشاهده کردن» از پویایی، نرمش، و توانایی لازم برای ساختن جداشده‌ها برخوردار نیست. در زبان دانشی وجود همکردها[9] دشواری مهمی است. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به مقاله‌ى «بحثی درباره‌ی صرف فعل در زبان علمی فارسی» (از همین نگارنده به سال ۱۳۵۲ خ).

      چنین مفهوم بنیادینی در دانش به برابر ِ فارسی ِ استوار، سنجیده[10]، و دقیقی نیاز دارد. برای پدید آوردن راژمان[11] (سیستم) ِ زبانی توانایی که پاسخگوی نیازهای دانشی و فنی باشد باید از چنین سهل‌انگاری‌ها و بی‌دقتی‌ها دوری گزید. گزاره‌ی شماره‌ی ۲ در پیشگفتار «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» لازم می‌داند که مفهومهای بنیادی ِ دانشی برابر ِ فارسی ِ مناسب داشته باشند. و این وظیفه‌ی علاقه‌مندان به نگاهداشت و توانایی فارسی است که چنین برابری را بیافرینند، با یاری گرفتن از همه‌ی امکانها از جمله دستاوردهای زبانشناسی، بویژه زبانشناسی تاریخی و مقایسه‌ای.

      ۳) برابر ِ دیگر ِ observation واژه‌ی «رصد» است (در عربی به معنای «مواظبت، نگهبانی، مراقبت») که تنها در اخترشناسی به کار می‌رود. این واژه در پزشکی، روانشناسی، هواشناسی، جامعه‌شناسی، و دهها رشته‌ی دیگر که با observation سروکار دارند به کار نمی‌رود. مثلا گفته نمی‌شود «رصد گروههای اجتماعی»، «رصد بیمار»، «رصد رفتار جانوران». همچنین «رصدخانه» تنها در اخترشناسی کاربرد دارد و در فارسی با برابرهایی چون «رصدخانه‌ی بیماران»، «رصدخانه‌ی دانشهای انسانی و اجتماعی» و «رصدخانه‌ی حقوق بشر» روبرو نمی‌شویم مگر در کار کسانی که برای ترجمه تنها از نرم‌افزار استفاده می‌کنند.

      بر پایه‌ی این تجزیه و تحلیل و به پیروی از روش‌شناسی ِ دانشی و نیاز به روشن‌اندیشی و دقت، منطقی می‌نماید که برای مفهوم بنیادین observation واژه‌ی یگانه‌ای[12] در فارسی داشته باشیم. فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک وظیفه‌ی خود دانسته است که به این نیاز پاسخ گوید. برابر فراگیری که می‌توانست برای مفهوم observation به کار رود واژه‌ی «پاییدن» است که ابوریحان بیرونی گاه به جای «رصد» به کار برده است: «و بپای تا به دایره اندر آید» (التفهیم، ص ۶۴)، «و بپای ارتفاع آفتاب را» (التفهیم، ص ۳۱۳). شادروان جلال‌الدین همایی در واژه‌نامه‌ی «التفهیم» می‌گوید: «پاسیدن و پاییدن: رصد کردن و مراقبت کردن در احوال ستارگان».

      در اینجا برای روشنی باید به کالبدشکافی این واژه بپردازیم. پاییدن از فارسی میانه -pātan/pāy می‌آید به معنای «نگاهداری کردن، مراقبت کردن»، سغدی p’y «پاییدن، مراقبت کردن»، فارسی باستان -pā «مراقبت کردن»، -patā «نگاهداشته، مراقبت شده»؛ اوستایی -pā «نگاهداری کردن»، pati «نگاه می‌دارد»؛ -(nipā(y «پاسیدن، مراقبت کردن»، -nipātar «نگاهدارنده، مراقبت‌کننده»؛ -nipāθri «زن مراقبت‌کننده»؛ بسنجید[10] با سنسکریت -pā «نگاهداری کردن، مراقبت کردن»، tanū.pā «تن‌پا، محافظ بدن»، -paś.pā «چوپان»؛ یونانی poma «سرپوش، در، کلاهک»، poimen «چوپان»؛ لاتین pascere «چراندن»، pastor «چوپان»؛ ریشه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی -pā* «نگاهداری کردن، خوراندن». پاییدن در فارسی به چند دیسه‌ی دیگر به کار می‌رود: پاهیدن (گویش‌های لاری و گراشی)، پاسیدن، پاستن (گیلکی). تبدیل فونم‌های h و i و s به هم در زبانهای هند-و-اروپایی فراوان است (هیدروژن/ئیدروژن، سند/هند).

      اما به کار بردن پاییدن برای observe خالی از اشکال نیست، زیرا این واژه در فارسی معنای دیگری دارد که «ادامه داشتن، پایدار ماندن» است و در آن معنا بسیار به کار می‌رود: «... اما نور تنها یک لحظه پایید» (سیمین[13] دانشور، «جزیره‌ی سرگردانی»، ص ۵). همچنین پاییدن به این معنا در زبان دانشی ِ فارسی کاربرد بسیار دارد: پایا، دماپای، پایداری، پایندگی. وجود این معنای دوم، به احتمال، به سبب بر هم افتادن -pātan/pāy بر -pattutan/pattāy «استمرار داشتن» در فارسی میانه است.

      به این دلیل‌ها، برای توانا کردن زبان علمی فارسی، «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» نپاهیدن (nepāhidan) را برابر (observe (v پیش نهاده است. این واژه از دو بخش ساخته شده است: پاهیدن که همان پاییدن است، چنانکه در بالا آمد و پیشوند -ne. این پیشوند به معنای «پایین، به سوی پایین» در فارسی در واژه‌های «نگاه، نگر، نشستن، نهفتن، نفرین» وجود دارد. ریشه‌ی آن به اوستایی/فارسی باستان -ni «پایین، در» برمی‌گردد، و همریشه است با سنسکریت -ni «پایین»، یونانی neiothen «از پایین»؛ همچنین انگلیسی nether (برای نمونه در نام انگلیسی کشور هلند: Netherlands نام آن در فرانسه: Pays-Bas)، آلمانی nieder؛ ریشه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی *ni- «پایین، زیر».

      با پذیرفتن نپاهیدن برای observe منطقی است که همه‌ی جداشده‌های این مفهوم را با آن بیان کنیم: نپاهش[14]، نپاهیده، نپاهشگر، نپاهیدنی، و نپاهشگاه[1] برای رصدخانه.

      البته ممکن است کسانی این رویکرد را بیهوده بدانند و بپندارند به چنین کوشش‌هایی نیاز نیست. برای نمونه استاد ارجمند داریوش آشوری در پاسخ به پرسنده‌ای گفته‌اند: «باید بگویم که من هم مانند شما ضرورتی برای ساختن واژه‌ی جانشین برای رصدخانه و واژه‌هایی از این دست نمی‌بینم، آن هم با مایه‌های دوردست زبان‌های کهن ایرانی که جز گروهی کوچک از زباندانان و زبان‌شناسان با آنها آشنا نیستند.»

      این سخن ایشان بدین معناست که بحث‌های بالا زائدند، یعنی نیازی به این گونه تجزیه و تحلیل روش‌شناسانه و زبانشناسانه نیست، زیرا واژه‌های مشاهده و رصد و رصدخانه نیازهایمان را برآورده[15] می‌کنند. با توضیح‌هایی که در بالا آمدند داوری در این باره بر عهده‌ی خواننده است. در ضمن بد نیست اشاره شود که واژه‌های نپاهیدن و نپاهشگاه را کسی پیشنهاد[2] نکرده که با اخترشناسی و دانش دقیق بیگانه است، بلکه از سوی فیزیکدان، اخترفیزیکدان و اخترشناسی است که می‌کوشد در حیطه‌ی تخصصی‌اش دشواریهای پایه‌ای فارسی را در پدید آوردن راژمان[11] زبان علمی بشناسد و از میان بردارد. واژه‌ی نپاهیدن دستاورد چند دهه پژوهش در زبان فارسی، گویش‌های آن، پیشینیانش، ارج‌گذاری به میراث‌های کهن آن، و اعتقاد به توانایی ذاتی ِ پیوستار فارسی است که بسیاری از آنها ناآگاهند[16].

      بگذریم. با واژه‌های بی‌بندوبار نمی‌توان زبان دانشی داشت، و این گونه تجزیه و تحلیل که برای «نپاهیدن» آمد، بی‌شک لازم و سودمند است. این کار نقطه‌های ضعف اصطلاح‌های فارسی را آشکار می‌کند و سبب بهتر شناختن و فهمیدن مفهوم‌ها می‌شود. در فراروند این سبُک سنگین کردنها مفهوم زبان اروپایی (در اینجا observation) کالبدشکافی می‌شود. همچنین توضیح ِ روش ِ یافتن ِ برابر فارسی آگاهی‌های فراوان درباره‌ی جنبه‌های گوناگون زبان فارسی به خواننده می‌دهد و توانایی‌های ناشناخته‌ی زبان فارسی را از تاریکی به روشنایی می‌کشاند.

      اعتقاد به این که این بحث‌ها ضرورت ندارند به معنای محروم ساختن خود و فارسی‌زبانان از آموختن و شناختن و آموزشگری است. «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» برابرهایی را که پیش می‌نهد به همین روش تجزیه و تحلیل می‌کند تا خواننده با بیشترین داده‌ها درباره‌ی آنها داوری کند. این گونه هشدار درباره‌ی بی‌ضرورت بودن شامل حال واژه‌هایی چون شهرداری، شهربانی، دادگستری، واژه، و دهها نمونه‌ی دیگر هم می‌شده، که به جای بلدیه، نظمیه، عدلیه، لغت، و دیگرها نشسته‌اند. ولی نباید به هیچ روی از رها کردن این واژه‌ها تاسف خورد. فزون آنکه هر واژه‌ی نو با خود امکانهای تازه‌ای برای ساخت واژه‌های دیگر می‌آورد.

      روش مقابل عبارت است از پذیرفتن واژه‌های نامناسب یا معادلهای اروپایی آنها بی آنکه کوشش لازم برای یافتن برابر فارسی آنها بشود. برای روشن شدن مثالی بزنیم. فرض کنیم که با مفهومهای object و subject روبرو باشیم. چنانکه در بالا دیدیم جستجوی برابر فارسی برای این مفهومها بسیاری آگاهی‌ها درباره‌ی خاستگاه این واژه‌ها به دست می‌دهد. این کار همچنین انگیزه‌ای خواهد بود برای پژوهش درباره‌ی راههای تازه در حلّ دشواریهای واژگان دانشی فارسی. میرشمس‌الدین ادیب سلطانی در ترجمه‌ی «سنجش[17] خرد ناب» کانت واژه‌های «برون‌آخته» و «درون‌آخته» را برای آن مفهومها به کار می‌برد. فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک «برآخت[18]» و «درآخت[19]» را ترجیح داده است. برای آگاهی بیشتر درباره‌ی چرایی و چگونگی این واژه‌ها به آن اثر رجوع کنید.

      در مقابل، پذیرفتن واژه‌های فرانسه‌ی «ابژه» و «سوژه» آفرینندگی چندانی ندارد، از ابتکار تهی است، و هیچ کمکی به حل دشواریهای پیش روی اصطلاح‌شناسی فارسی نمی‌کند. همچنین اگر بخواهیم از استدلال «مانوس بودن» ِ واژه‌ها برای مردم استفاده کنیم (که این هم داستان دیگری است) باید گفت ایرانیانی که با فرانسه آشنایی دارند بسیار در اقلیت اند. همه در مدرسه انگلیسی یاد می‌گیرند، انگلیسی زبان بین‌المللی ِ چیره است، و بنابراین «آبجکت» و «سابجکت» برتری‌های خود را دارند و نباید آنها را دست کم گرفت.

      نکته‌ی دیگری که در گفته‌ی استاد آشوری نیاز به باز کردن دارد «مسئله»ی مایه‌های دوردستی است که گروه کوچکی آنها را می‌شناسند. در کجای نپاهیدن چنین چیزی هست؟ چنانکه آمد، نپاهیدن همان پاییدن، پاهیدن، پاسیدن است که در فارسی کنونی به کار می‌رود. پیشوند -ne هم چنانکه دیدیم در فارسی وجود دارد. کسی که نمی‌داند، به آسانی می‌تواند بیاموزد. در فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک توضیح‌ها آمده‌اند. البته این فرهنگ همچنین واژه‌هایی را پیش می‌نهد که ناشناسند. چرایی این در پیشگفتار آن اثر به گستردگی بازنموده شده است. این خرده‌گیری موقعی می‌توانست بجا باشد که آن واژه‌های نو توضیح و تشریح لازم را به همراه نمی‌داشتند. فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک به روشنی و به شیوه‌ای آموزشگرانه ناشناخته‌ها را بازنموده است.

      چرا باید اصل را بر نافهمی و ناتوانی مردم گذاشت و بدین وسیله دست و پا را بست و پیشرفت را مانع شد؟ چرا نباید اصل بر این باشد که فارسی‌زبان هوشمند است و توانایی فهمیدن دارد؟ جوانان تشنه‌ی آموختن اند، درمی‌یابند و دانسته‌ها را به دورتر می‌برند. کسی که می‌داند سزاست که آموزشگری کند و به دیگران آزادی گزینش دهد. این که ما برای دیگران تصمیم بگیریم که آنان نخواهند فهمید، و در نتیجه خود را سانسور کنیم، به داستان رقت‌انگیزی می‌ماند که بازنمودنش فرصت دیگری می‌خواهد.

      چیزی که محافظه‌کاران را می‌آزارد به کار گرفتن الگوهایی است که در محدوده‌ی سنتی نمی‌بینند. «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» به پیروی از ابراهیم پورداود، بهرام فره‌وشی، محمود حسابی، و میر شمس‌الدین ادیب سلطانی بر این باور است که امکانهای زبانی ما به فارسی دری کران‌مند نمی‌شوند و باید از همه‌ی منبع‌های پیشینه‌ی[20] فارسی و گویش‌های آن بهره گرفت. تنها از این راه است که می‌توان به فارسی توانایی لازم را برای بیان مفهومهای دانشی و فلسفی نوین داد. این تصور که تنها با فارسی ادبی پس از اسلام می‌توان از پس ِ نیازهای روزافزون اصطلاح‌شناسی امروزین برآمد سرابی بیش نیست. روش سنتی، که خود را به زیرمجموعه‌ی کوچکی از کل زبان فارسی مقید می‌کند، خرده‌کاری ساده‌انگارانه است. تنها با یاری گرفتن از زبانهای مادر فارسی دری و امکان‌هایی که گویش‌ها فرامی‌نهند می‌توان راژمان[11] واژگانی ِ دقیق و پویا پدید آورد.

      کار سنت‌گرایان را می‌توان به کوشش برای ساخت آسمانخراش با خشت و گل همانند کرد. این کار نشدنی است، همچنان که رفتن به ماه با نردبان. برای بر پا کردن آسمانخراش باید از تکنیک‌ها، روش‌ها و مصالحی استفاده کرد که معمار سنتی با آنها ناآشناست.





      ----
      1. ^ آ ب nepâh+eš{miyânvand}+gâh::Nepâhešgâh || نپاهشگاه: رصدخانه ⚕Heydari☉, Ϣiki-En, fa.wiktionary.org observatory
      2. ^ آ ب piš{pišvand}+nehâdan::Pišnehâdan || پیشنهادن: پیشنهاد کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to suggest
      3. ^ Ârvin || آروین: تجربه experience
      4. ^ negar+e::Negare || نگره: فرضیه Ϣiki-En theory
      5. ^ Zenhâr || زنهار: امنیت; محافظت MacKenzie, Ϣiki-En protection
      6. ^ kahr+mân::Kahrmân <— Qahrmân || کهرمان: قهرمان Ϣiki-En hero
      7. ^ Šenâxtšenâsi || شناختشناسی: شناخت خود شناخت! my fav. word of all time :) Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ epistemology
      8. ^ Vâžidan || واژیدن: سخن گفتن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En to speak; to tell; to say
      9. ^ ham+kard::Hamkard || همکرد: فعل سبک Ϣiki-Pâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ light verb
      10. ^ آ ب Sanjidan || سنجیدن: قیاس کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to infer; to conclude
      11. ^ آ ب پ Râžmân || راژمان: سیستم; سامانه; منظومه Ϣiki-En system
      12. ^ yeg+ân+e::Yegâne || یگانه: بی مانند; تنها unique
      13. ^ sim+in{pasvand}::Simin || سیمین: نقره‌ای Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ silvern; silvery
      14. ^ nepâh+eš{pasvand}::Nepâheš || نپاهش: مشاهده; دریافت; نگرش Ϣiki-En, ⚕Heydari☉ observation
      15. ^ bar+âvardan::Barâvardan || براوردن: تخمین زدن Ϣiki-En to estimate || براوردن: برطرف کردن to fullfill | || براوردن: بالا آوردن; بربردن Dehxodâ
      16. ^ Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن to be informed
      17. ^ sanj+eš{pasvand}::Sanješ || سنجش: قیاس Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ inference; conclusion
      18. ^ Barâxt || براخت: ابژه object
      19. ^ Darâxt || دراخت: سابجکت subject
      20. ^ piš{pišvand}+in{miyânvand}+e::Pišine || پیشینه: سابقه Ϣiki-En precident; record

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. جداییده: ساختارشناسی زبان پارسیک
      از سوی محمد در تالار ادبسار
      پاسخ: 34
      واپسین پیک: 08-11-2016, 08:11 PM
    2. پاسخ: 22
      واپسین پیک: 04-17-2014, 03:53 PM
    3. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    4. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •