نوشته اصلی از سوی
Russell
دقیقا و من گمان نمیکنم اگر ما به جنگل برویم و در گروههایِ کوچک آنجا بنشینیم، این گزاره کمتر
از امروز صادق باشد.
تاریخ پیدایش آدم امروزین را نزدیک به دویست هزار سال برآورد میزنند, که از این دویست هزار
سال تنها ١٠ هزار سال آنرا در تمدن به سر برده است و صد و نود هزار سال آن را به شکارچی-گردآوری سپرانده است.
ازینرو, اگر دوستی هم از خود معنایی داشته باشد, در همین بافتار
بایستی بیشترین معنی را داشته باشد که در همان فرگشته باشد.
نوشته اصلی از سوی
Russell
بخشی از سخن من به شما (که بگمانم بد به شما رسید) همین بود. من گمان میکنم
اشتراک نظر ما در اینکه نمیخواهیم آدمی تبدیل به کامپیوتر یا حیوان خانگی شود بسیار
مهم است(چیزی که گویا در بین ترنسامانیستها چندان طرفدار ندارد)، چرا که طبیعت آدمی
مهم است. ولی من گمان میکنم تصور شما از طبیعت آدمی و آنچه در آن ارزش حفاظت و
محافظهکاری دارد اشتباه است.
در اینجا این پرسش که "طبیعت آدمی" چیست و یا سنت بهتر است
یا نوینگرایی, پرسشهایی بیراهه و کمتر در جُستار «چه باید کرد» میباشند.
پرسش اصلی اینجا این است:
در برابر تکنولوژی افسارگریخته چه میتوان کرد؟
و در برابر این پرسش و دورنمای تکنولوژی, هر پرسش و یا
دلنگرانی دیگری تا اندازهیِ بالایی بیهوده و بیراههروی است.
برای اینکه به تراز بیهودگی دیگر سخنان پی برده شود, این همانندی را میتوان نمود:
کسی دارد از خونریزی میمیرد; در این دم پرداختن به چه چیزی مهم* است:
١- پرداختن به سردردهایی که این کس همیشه میگیرد و روشهای درمان میگرن او؟
٢- پرداختن به احساس کوچک شدگی این کس و اینکه در جامعه به او در جایگاه یک مرد به اندازهیِ کافی احترام نمیگذارند؟
٣- پرداختن به اینکه او در کودکی از مادر خود به اندازهیِ کافی کتک نمیخورده,
چون روشهایِ مدرن کتک زدن را بد میدانستهاند و ازینرو ضعیف بار آمده است؟
٤- ...
--
تراهومنگرایان یا transhumanistها نیز بیشتر در رویابافی به سر میبرند و با واقعیت میانهای ندارند.
این رویابافی را در کسانیکه میخواهند به تکینگی تکنولوژیک / technological singularity دست یابند
نیز میتوان بخوبی نگریست. نکتهیِ این دسته این است که
براستی بخت بالایی برای تحقق بخشیدن به رویای خود — پدید آوردن ماشین
هوشمندی که بتواند خود خود را هوشمندتر بسازد — دارند, ولی بخت ِ تنها چند اپسیلون
بالاتری از صفر نیز برای راستادهی این ماشین هوشمند به گونهای که در سر دارند, دارند.
برخی از آنان خود به این امر تا اندازهای آگاهاند (نمونهوار Eliezer Yudkowsky) ولی بر پایهیِ این
استدلال که "اگر ما نکنیم, دیگران میکنند, پس چه بهتر ما کنیم که بخت اندک بالاتری داریم" همان راه را میروند.
* کشتی کودنان