نوشته اصلی از سوی
mosafer
چقدر میتونه کمک کنه به نوع پارسی نوشتن و گفتن؟
البته به نظرم چندان هم پارسی وار نیست
کمک که ١٠٠% خواهد کرد, برای گرفتن بنمایهیِ[1] بیشتر نیز: سرچشمه های پارسی نویسی/گویی
برای یادگیریِ پارسی به نگر من تنها چیزیکه باید آموخت اندکی آشنایی با ساختار زبان امان است, بویژه اینکه بُـنواژهها[2] چگونه کار میکنند.
زبان پارسی بسادگی از یک بنواژه مانند «کردن» دو بُـندیس[3] بیرون میکشد:
بن کنون = کُن
بن گذشته = کرد
اکنون ما با چسباندن و کاربردن این بُندیس به همراه دیگر واژگان و وندها (پیشوند, میانوند, پسوند, ...) واژههایِ نو میسازیم:
کرد+ار = کردار
کُن+اِش = کُنش
کُن+انده = کننده
...
برخی از وندها آن اندازه در زبان به کار رفتهاند که بریخت کالبد[4] درآمدهاند و همه ما پارسیزبانان در ساخت آنها میهمگراییم[5], بی آنکه نیاز به اجازه گرفتن از کسی هم برود:
بن کنون = پر
بن گذشته = پرید
پس شما با یادگیری یک بنواژه مانند "پریدن" بی آنکه نیاز به کار بیشتری باشد ناگهان سد و خردهای واژهیِ دیگر را نیز از روی این کالبدهایِ استاندارد آموختهاید بی آنکه هتا[6] نیاز به اندیشیدن به آنها داشته باشید.
یا یک نمونهیِ دیگر, اگر شما تنها یک بنواژهیِ «گـَهـولیدن[7]» به چم[8] "مبادله کردن" را بیاموزید, آنگاه بی نیاز بیشتر به هیچ چیزی دیگر میدانید که:
گهول+ش = گهولش = کنش مبادله کردن
گهول+ش+گر =
گهولشگر[9] = صراف
گهول+انده =
گهولنده[10] = مبدل = exchanger
گهول+ش+گاه = گهولشگاه = صرافخانه
...
یا با آموختن «آمودن[11]» به چم «ترکیب کردن»:
بن گذشته = آمود (مانندِ آزمودن —> آزمود)
بن کنون = آمای
میتوانید بآسانی دریابید که:
آمایش[12] = ترکیب
آموده = مرکب
آمایشگر = ترکیبگر
و بیشمار واژهیِ دیگر که هنوز به آنها چمی نبستهایم و دستمان باز است:
آمودار = ؟
آماینده = ؟
آمایال = ؟
...
یکی از کارواژگان[13] بسیار پرکاربرد پارسیک[14] نمونهوار «نمودن» است که ببینید چه اندازه واژه از آن بیرون کشیدهایم:
نِمودار
نِماینده
نِمایار[15] = آواتار
نمایان
نمود
بازنمود
رهنمود
راهنما
...
با افزودن یک پیشوند به بنواژهیِ[2] بالا ما ناگهان همهیِ واژگان بالا را 2x کردهایم: وا+نمودن —> وانمودن
وانمودگر = نقش بازی کننده
وانمودن = نقش بازی کردن
..
پس با فراگیری کمتر از ١٠٠٠ بنواژه شما ناگهان چمِ ١٥,٠٠٠ واژه و بسیار بیشتر را خواهید دانست! (:
----
1. ^ bon+mâye::Bonmâye || بنمایه: منبع Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ resource || بنمایه: منبع زیستی biological resource
2. ^ آ ب bon+vâže::Bonvâže || بنواژه: مصدر infinitiv
3. ^ bon+dis::Bondis || بندیس: گردآیهای از دیسهایِ شایندِ یک واژه Ϣiki-En lexeme
4. ^ Kâlbod || کالبد: قالب Dehxodâ, Ϣiki-En template || کالبد: تن جاندار Dehxodâ body körper
5. ^ ham+gerudan::Hamgerudan || همگرودن: گراییدن به یک نقطهیِ مشترک Ϣiki-En to converge
6. ^ Hattâ || هتا: حتی; این واژه پارسیکه و نیازی به نوشتن آن بریخت حتی نیست Ϣiki-En even
7. ^ Gahulidan || گهولیدن: بدل کردن; چیزی را با چیزی عوض کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to exchange
8. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
9. ^ gahul+eš{miyânvand}+gar::Gahulešgar || گهولشگر: صراف; ارزگهولشگر currency exchanger
10. ^ gahul+ande::Gahulande || گهولنده: مبدل Ϣiki-En exchanger
11. ^ â{pišvand}+mudan::Âmudan || آمودن: ترکیب کردن to combine
12. ^ âmây+eš{pasvand}::Âmâyeš || آمایش: ترکیب combination
13. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل verb
14. ^ pârs+ik::Pârsik || پارسیک: زبان پارسیِ نزدیکتر به پهلویک D4f persian persisch
15. ^ nemây+âr::Nemâyâr || نمایار: در سانسکریت به چم فرزند خداوند است که به جای او در روی زمین آمده ولی اکنون در جای باشنده و شناسه ای بکار میرود که نماینده ی یک آدم راستین در یک پیرامون پندارین است. برای نمونه، یک بازیکن در یک بازی همگانی کامپیوتری که نام و نشان و چهره ی او همان نام و نشان و چهره ی بازکین راستین در جهان راستین نیست ( یا نیاز نیست باشد) Dehxodâ, Ϣiki-En avatar