دوست گرامی، همانگونه که گفتم، بخشایش در زمانی برازنده است
و بر روی کسی که بخشوده میشود، هنایش هایسته مینهد که از
جایگاه چیرگی و پیروزی و بزرگی باشد. شما تنها زمانی میتوانید
دشمن خود را ببخشید که در دست شما باشد. تنها و تنها آنگاه
که او از شما بیم آسیب دارد، میتواند ارزش بخشایش را دریابد.
جز این، همانگونه که گفتم، سرشت آدم این است که شما را زبون
و ناتوان میپندارد. شما نباید دید بسیار آرمانی به آدمها داشته باشید.
آدم فرهیخته که شایسته ی نام هومن باشد کمینگان هستند و
بیشینگان همان هایی هستند که گفتید که زمانی کاری را نمیکنند
را نتوانند.در یک چنین جنگلی ، باید خود را با نورم و هنجار جنگل
همساز کنید و بکوشید که یک خورده بهتر باشید، نه بسیار! چرا که
رفتار هر کس مانند یک کـُد است که اگر شما در جایی سیگنال و کـُد
نادرست را بدهید، بزرگواری تان همچو سستی مینماید و خوبی تان
همچون بدی. من اگر در باختر زمین انگشت شستم را بالا بگیرم،
نشانه ی آرزوی کامیابی و تندرستی است و اگر همین کار را در ایران بکنم،
نشانه ی بیلاخ و دشنام !
درست است که ما همواره زورمان به ستمگران مان نمیرسد ولی بسته
به ابزار و راه هایی که در دست است باید دید که آیا میتوان جنبشی کرد یانه؟
من هم اگر در بازی شترنگ ببینم که شانسی برای بردن دارم، یا هماورد
من پاشنه ی آشیلی دارد، هنوز واگذار نمیکنم. هرچه باشد شما هم در آن
همبود، دوستان و خویشان و یاورانی دارید و راه و چاه و کـُد آن جارا بهتر
میشناسید و شترنگ باز باهوش هم هستید. ولی اگر سرنجام کاری هم
نتوان کرد، دستکم به خود میگویید که کوشش خود را کردید و نشد!
ما که نمیتوانیم برای انیکه دماغ سوختگی مان کمتر باشد برای خود بهانه
بتراشیم که چون من بزگوار بودم، یارو را بخشیدم!؟ چنین چیزی تا پایان
زندگی خوره ی روان است.
راه دیگر همچنان که گفتم، اگر بشود، گریز از چنین جاها و آغازی دوباره است.
و سرانجام یک راه دیگر هم هست و آن اینکه ببینید که یارو از آزار شما چه
آماجی دارد و چه خوشی میبرد . اینجا شما راه گشایش را پیدا کنید ،
یا با رفتاری دیگر، این خوشی را به او ندهید.
گاهی هم براستی هیچ کاری نمیشود کرد و باید سنگ زیرین آسیا بود
تا زمانی شاید کار به دست شما بیفتد.
•
پارسیگر