
آغازگر جُستار



موضوع جذابیه. به نظر من جابجایی سریع بین فاصله های مکانی بسیار دور یک روزی به یک طریقی محقق میشه. اما جابجایی زمانی همون پارادوکس های همیشگی خودش رو داره. درسته که نظریه هایی مثل نظریه جهان های موازی و همزاد سعی میکنه توجیهش کنه ولی خوب هنوز اتفاقی نیوفتاده و عملی صورت نگرفته تا بخواهیم باهاش یک پله بعد رو ثابت کنیم.
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد

این FTL یا Faster than Light اگر نشدنی بود براستی یک خوردهای زندگی را خسته کننده میکند
درباره پارادکوسهایی که سفر به زمان درست میکند ولی نگرههای[1] زیادی است که چگونه شدنی باشد، بهترین آن همان جهانهای همراستاست که آلیس بالا گفت.
تا آنجاییکه من خواندهام (و چندان هم نبوده) نگرههای بسیار خوب و sound ای میزنند.
----
1. ^ Negare || نگره: فرضیه Ϣiki-En Theory
ویرایش از سوی Mehrbod : 03-28-2013 در ساعت 08:48 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد

برای آنکه اندکی شور داده باشیم به گفتمان این زمان-خدای!
در اینکه بدانیم سفر به زمان شدنی است یا نه، باید به پیوند تنگانگی که میان اِسپاش (space) و زمان است بپردازیم.
در نگرههای کنونی فیزیک زمان به دو ریخت کمابیش برابر میتواند پذیرفته شود:
A. در جایگاه پندارهای آهنجیده (abstracted concept): جنبش ماده بریخت گذر زمان سُهیده (حس) میشود و چیزی به نام زمان هستش ندارد.
B. در جایگاه یک گُسترای (dimension) چهارم که در کنار سه گسترای جهان باز میشود.
اگر B باشد، آنگاه اِسپاشزمان (spacetime) را میتوان به مانند یک تَنجِره (network, شبکه) چهار گسترایی از پیشپردازیده
(preprocessed) را انگاشت که از راه رفتن زمان در این تنجره، ساختار جهان به نِهشهای (position) های گوناگون میرود.
اگر A باشد، آنگاه ما چیزی نداریم به جز خُردگان (particles) جهان که با دگرش به نهشهای گوناگون رفته و سُهش گذر زمان پدید میاید.
اسپاش نیز میتواند به دو ریخت باشد:
پیوسته
گسسته: پُرگرایند (با احتمال بالا)
چرایی گسستگی آن:
تفکر فازی - فلسفه و منطق - هم میهن
نباید فراموشید که اسپاش با گِرایند اندکی میتواند پیوسته هم باشد. گویا در مَزداهیک (ریاضیات) میتوان دربارهنوشته اصلی از سوی Mehrbod
پیمایش دوراهای بیکران (بینهایت) در بیکران زمان سخن گفت و شاید با پیشرفتهتر شدن دانشمان این را بتوانیم دربیاوریم.
هر آینه، بیشتر آزمایشها و پدیدههایی که ما به آنها برمیخوریم سخن از گسستگی اسپاش میدهند. برای نمونه، آب اگر چه هوتادینی (کیفیتی)
آبگون و پیوستهسان از خود نشان میدهد، ولی ما میدانیم که این هوتاد برآمده از برآیند اندرکنش (interaction) میان مولکولهای گسسته آب است.
اکنون اگر اسپاش گسسته باشد چیزی به نام "همگاهش - synchronization" در جایگاه دشواری میتواند به میان آید.
اگر اسپاش گسسته باشد و بگوییم در زمان پلانک (کوتاهترین بازهزمانی) هر خُرده بخواهد نهش
خود را در سامانه بروزرسانی کند، یک دشواری همگاهش میان این خردگان خواهد بود.
از دیدگاه ما، جهان اینگونه مینماید که با یک ساعت همهگیر (global clock) آنرا میهمگاهد (synchronizes)،
بگوییم در یک پلانکزمان همه خردگان جهان خود را همزمان (simultaneously) همگاهسازی میکنند.
چنین چیزی به دو ریخت شدنی است، یا پیشتر همه نهشها همچنان که بالا گفتیم در یک تَنجره پیشپردازش شدهاند و تنها با زمان
ما از نهشی به نهش دیگر میرویم، یا اینکه باید خردهها خودشان را در هر پلانکزمان بروزرسانند بگونهای که فرایند همگاه (synchronized) باشد:
1. همگاهش با یک ساعت همهگیر (global clock): در هر دمک همه خردهها نهش نویناشان را داده پردازی میکنند.
2. همگاهش بِسان یک افزار تورینگ: در هر دمک تنها یک خرده بروزرسانی میشود، ولی فرایند همچنان همگاه میشود.
دیدگاه دوم در ماتیکان (کتاب) A New Kind of Science اینگونه نگرهپردازی شده:
پهنا: خردگان جهان
درازا: گذر زمان
نکتهای که در این دیدگاه ناساز (متناقض) میاید این است که، از دیدگاه یک نِپاهشگر (observer) جای جای
جهان همزمان میهمگاهد و دور از باور است که خردههای جهان بخواهند یک به یک همگاهسازی شوند!
در اینجا میتوان به این نِمارید (اشاره کرد) که نگرش به یک سامانه از درون و برون میتواند دگرسان باشد. از دیدگاه نپاهشگری
که درون سیستم است، دریافت اینکه چیزها یک به یک میهمگاهند شدنی نیست، چرا که خود از همان
خردهها ساخته شده و برای دریافت گذر زمان نیاز به همگاهسازی یاختههای مغزی خود جاندار میرود!
به گفته دیگر نمیتوان از درون سیستم دیدگاهی برآختی (objective) داشت و نگرش ما خواه ناخواه درآختیست.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد

مهربد با دیدگاههای «لی سمولین» پیرامون مفهوم زمان آشنایی دارید؟
او با نظریهی ریسمان به شدت مخالف است و رویکرد درآمیختن فیزیک کوانتوم و نسبیت عام را یکسر باطل میداند. به باور او ما در وضعیتی قرار داریم که همهی آنچه واقعیست در اکنون واقعیست و گذشته و آینده به معنای حقیقی کلمه «وجود» ندارند. سمولین به شدت با این باور که زمان واقعی نیست و همچنین هر گونهای از «وجود» خارج از زمان مخالفت میکند .. او مدلی را پیشنهاد میکند که در آن «زمان» و «مکان» به عنوان بنیان جهان پیشفرض گرفته نمیشوند. بطور کلی شخصیت جالبیست، یکسری گفتگوهای او با لئونارد ساسکیند نظریهپرداز تئوری ِ ریسمان و کرمودینامیک کوانتومی را میتوانید اینجا بخوانید.
زنده باد زندگی!

نه چیزی نخواندهام.
اینکه همه چیزی که داریم همینی است که میبینیم تا آنجاییکه من میدانم پیشانگاشت کنونی فیزیک است. در کنار آن ولی نگرههای
ریسمانها و M theory و .. میکوشند پدیدههای کوانتومی را بزَندند (توضیح دهند) و در این ریخت گاه نیاز به جهانهای همراستا یا زاینده و .. پیش میاید.
درباره او میخوانم، دیگر دوستان چه نگری دارند؟
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد

آهنجیدن = to abstract
شما همان جنبش ماده را زمان میبینی دیگر، چرا ندارد.
مانند این است که بپرسید چرا شیدِ (نور = šid) خورشید که به تن میخورد گرممان میشود، مگر نه اینکه شید برساخته از فوتونهای انرژی است؟
چرا ما برای نمونه درنمیابیم که یک میلیارد فوتون پرانرژی به تنمان خوردهاند و بجایش ُسهش گرمی یا سردی میکنیم؟
به این میگویند زاب هوتادین (qualitative). ما آدمها در جایگاه پردازشگرهای
مادی دادههای چنتادین (quantitative) را بریخت هوتادین دریافت میکنیم:
جنبش ماده -> سُهِش زمان
برخورد فوتونهای خورشیدی به تن -> سُهش گرما / سرما
برخورد مولکولهای ریز به دست -> سُهش نرمی/سختی/...
...
برای همین پافشاری در کاربرد واژه پارسی «آهنجیدن» بجای برابر بیخود "انتزاعی" میکنم.
آهنجیدن از "برگرفتن، بیرون کشیدن" میاید. شما یک پندارهای را از بافتار (context) آن بیرون
کشیده و به آن یک نام میدهید میشود پنداره آهنج = abstract concept
انتزاعی هیچ چَمی به یاد نمیاورد.
گستره (Range) ≠ گُسترا (Dimension)
برای دریافت سادهی گسترا میتوانید آنرا راهی ببینید که در اِسپاش (space) وا میشود.
اگر یک چیز میتواند چپ و راست برود، در گسترای پهنا یک راه برای آن وا است.
اگر یک چیز توانست پایین و بالا برود، در گسترای درازا یک راه دیگر برای آن وا است.
زمان هم در این نگاه یک گسترای دیگر در کنار سه گسترای پهنا، درازا و گُنجاست که وا میشود و پس میتوان در آن پیش رفت.
هر آینه، گفتیم این یک دیدگاهی است که گاه برای آسانی به کار میبرند و به گمان بسیار بالاتر زمان همان
پندارهای آهنج از جنبش ماده است و گستراتاد (dimensionality) ندارد: نمیتوان روی بُردار زمان پس و پیش رفت.
یک چهارگـُستراکـاب (tesseract) در جهان 4گسترایی:
.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Alice(01-05-2013),sonixax (01-05-2013),undead_knight (01-05-2013)

برای روشنگری بیشتر ؛ گاهی گفته می شود که ما زمان را می سُهیم ! پس چگونه زمان
هستی راستین ندارد ؟
می دانیم که باشندگان جهان به دو دسته ی کلان باشندگان بیرونی و باشندگان درونی بخش می شوند !
باشندگان درونی خود چند دسته اند :
1- باشندگان ویری راستین
2- باشندگان ویری برکشیده
3- باشندگان ویری کلان
4- باشندگان ویری بی همتا
زمان هم یک باشنده ی درونی است و در دسته ی دوم جامی گیرد ؛ چراکه این پنداره
در فربود (در واقع) هستی ندارد و زمان در بیخ همان جنبش است !
باشندگان ویری برکشیده نیز هستی راستین ندارند ؛ ولی زابی هستند که در بیرون یافت
می شوند مانند رج و تیل و پرهون و ... ! یعنی ما با نپاهش جهان راستین ، این زاب ها را
که برای نمونه از گردی ماه و ... دیده ایم به ریخت باشندگان برکشیده (انتزاعی) درآوردیم !
زمان هم چیزی نیست که هستی داشته باشد ؛ چراکه ما آن را از جنبش دریافت کرده ایم
و برای آسانش بیشتر (به نادرست) آن را هستومند می دانیم ! پس براستی زمان را همان
جنبش ها پدید می آورند ؛
برای همین هم برگشت به گذشته شاینده نیست و همیشه یک ستیز انگیزشی (تناقض علّی)
را همراه خود دارد !
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)