• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 2 از 4 نخستیننخستین 1234 واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 11 به 20 از 44

    جُستار: تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم»

    Hybrid View

    1. #1
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
      @folaani جستار سودمندی را به راه انداخته اید؛ ولی نیکو تر بود که ابتدا تعریفی دقیق از "قدرت"
      ارایه می کردید؛ هدف،سودمندی های اساسی و کاربردی آن را بیان داشته و سپس به تقسیم بندی آن
      می پرداختید.
      با تشکر.
      آخه افکار و بیان خودم هم همزمان با مطرح کردن موارد و نوشتن و خوندن و بحث با دیگران شکل میگیره و دقیق و مستحکم میشه. ایده ها و شکل و انسجام کلی و دقیق و شکل بیان اونها به مرور به ذهن خودم هم میان. بخصوص که بخواد طوری باشه که بشه از نظر منطق و ارائه و اثبات به دیگران کامل باشه. خودم قبلش بصورتی میدونم که تاحدی شخصی و تجربی و درونی خودم هست؛ مثل اینکه یه چیزی میدونی درسته، درک میکنی، دریافت درونی داری نسبت بهش، ولی اگر بخوای توی قالب رسمی منطق بصورت کامل و دقیق و برای ارائه و اثبات بیاریش نمیتونی هنوز (نه اینکه اصلا نشه ولی از ابتدا ناگهان بخوای از صفر تا 100 رو بری کار سختی میشه).
      بهرحال شاید فکر خودم هم کاملا در نهایت تکامل نبود، ولی بهش نزدیک بود در این زمینه.
      معمولا بنده همینطور عمل میکنم. یعنی موقعی که افکارم به درجه ای نزدیک به پختگی و کمال و انسجام و استحکام و اطمینان میرسن اونا رو بصورت عمومی ممکنه مطرح کنم و در این جریان خودم هم انگار دارم تحقیق و تحلیل و محک های نهایی رو انجام میدم. شاید یجورایی مثل الگوی توسعهء نرم افزارهای بازمتن میمونه که بنظر من واقعا روشی بهینه و عاقلانه است. یعنی یه چیزی رو هنوز 100% کامل و قطعی نکردی منتشر میکنی بصورت عمومی تا با همفکری و کمک عمومی بتونی اون رو بصورت بهینه با سرعت و راحتی و اطمینان بیشتری به شکل صحیح و نهایی ای که واقعا درسته برسونی.
      ویرایش از سوی folaani : 12-01-2013 در ساعت 10:51 AM

    2. #2
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      ورزش میکنم.
      اونقدر ورزش میکنم، چه ذهن چه جسم، که این کار برام راحت بشه.
      میخوام از مرزها عبور کنم.
      ارادهء خودم رو بر سرنوشت خودم حاکم کنم.
      همین الان هم دستاوردهای قابل توجهی در این زمینه ها داشتم.
      بیشتر در زمینهء قدرت ذهن و علم، ولی در زمینهء ورزش (بیشتر به سمت مقولهء رزمی) هم بد نبوده.
      الان مثلا 40 تا شنای اصولی و کامل میرم.
      و نرمشهای رزمی رو انجام میدم.
      خیلی ها میگن که از سنم چندین سال، حتی تا 10 سال، جوانتر بنظر میام.
      واقعیت هم اینه که احساس میکنم هنوز در هر دو وادی ذهن و جسم درحال پیشرفت هستم و در اوج قرار دارم، باوجود اینکه 33 سال سن دارم، احساس میکنم تازه به اوج جوانی و قدرت خودم رسیدم، درحالیکه خیلی افراد در این سن در حال افول هستن چه از نظر ذهنی و چه از نظر جسمی. من هنوز یک دانشجو هستم، و هنوز یک رهرو هنر رزم و زندگی در جهانی با قانون بنیادین خشونت و قدرت. و عطش من برای قدرت و آموختن و کاملتر شدن به اوج خودش رسیده.
      فکر میکنم هنوز حداقل 10 سال و شاید بیشتر جا برای پیشرفت دارم در هر دو زمینه ذهن و جسم.
      شاید چند ده سال.
      نمیدونم شاید تا آخر عمرم هم بتونم کارهایی بکنم و چیزهایی یاد بگیرم. بخصوص در زمینهء ذهنی.

      میبینم که بیشتر بقیهء افراد در این سن مدتهاست از این حال و هوا فاصله گرفتن. خانواده، زن، بچه، و کار و زندگی متداول. دیدگاه و هدفشون اغلب بیشتر کردن درآمد و دوران بازنشستگی و خریدن خونهء بهتر ماشین بهتر و وسایل زندگی بهتر و همین چیزهاست. ولی اینها در نظر من اونقدری مهم نیستن. بنظر من با مقدار کمتری از اینها هم میشه خوشبخت بود، به شرط اینکه قدرتهای درونی و اصیل خوبی داشت. و وقت و انرژی انسان بهتره که در بهینه ترین راهها برای خود واقعی، یعنی کسب قدرتهای اصیل و درونی صرف بشه.

    3. یک کاربر برای این پست سودمند از folaani گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Rationalist (12-02-2013)

    4. #3
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      وقت و انرژی انسان بهتره که در بهینه ترین راهها برای خود واقعی، یعنی کسب قدرتهای اصیل و درونی صرف بشه.
      هدف اصلیتان از میل شدید به پیشرفت چیست؟
      همچنین؛ درست است که قدرت های درونی بسیار مهم تر هستند اما چرا شما صرفا به این دسته از قدرت ها تاکید دارید؟
      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    5. #4
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      جسم ما بزرگترین سرمایهء مادی ماست.
      مغز ما، مهمترین ابزار پردازشی و فرماندهء مسیر ماست.
      باید از اینها استفاده کرد.
      کامل و بدون وقفه.
      نه اینکه اونا رو فرسوده کنیم، بلکه قوی ترشون کنیم؛ ازشون بهره برداری بهینه کنیم.

      هیچ چیزی نمیتونه جای اینها رو برای انسان بگیره.
      حداقل نه تا این زمان.
      و گمان نمیره در کوتاه مدت و میان مدت هم این وضع تغییر بکنه.

      هیچ چیزی نمیتونه خوشبختی ای رو که میتونیم با پرورش هوشمندانهء این دو به خودمون بدیم، برامون فراهم کنه.
      گرچه در دریایی از ثروت و قدرت های برونی به سر ببریم.

      این خود واقعی ماست!
      خود واقعی ما، هرجا که بریم، هر ثروت و چیزهایی که دور خودمون جمع کرده باشیم، هر مقامی که بهمون داده باشن، با ماست و خود واقعی ماست.

      راستی واجب شد اینجا یادی از معنویت هم بکنم.
      من آدم مذهبی ای نیستم و در اصل مذاهب و خدا و صفاتش هم شک دارم، و پیرو کورکورانهء اونا نیستم، ولی، باید خاطرنشان کنم که بنظر من معنویت هم یکی از قدرتهای اصیل و درونی است که شاید حتی از انواع مرکزی و اساسی در بین اونها باشه. و منظورم از این معنویت، یک حد حداقلی و چیزی شبیه مشترکات میان ادیان است. اینکه دزدی نکنیم، قتل نکنیم، زنا نکنیم، ظلم نکنیم، خودکشی نکنیم، دروغ نگیم، حتی الامکان و خلاصه اینطور چیزها!
      من این مسئله رو یجورایی بصورت مستقیم و درونی و در تجربیات برونی خودم آزمودم و حس کردم، و نمیتونم سر این مسئله ریسک کنم.
      بنظر من باید سعی کرد یک حداقلی از معنویت و احتیاط رو در این باب حفظ کرد.
      حتی من خودم خیلی وقتها به خدای احتمالی و قوانین الهی جهان اتکا میکنم، وقتی که در پی بدست آوردن قدرتهای اصیل و درونی هستم، چون میدونم که حتی دست یافتن و حفظ کردن این قدرتها و بهره مند شدن از اونا هم مسئله ای نیست که در این جهان صرفا با قوانین مادی اعتباری بهش باشه.
      بهرحال من سعی خودم رو میکنم. چه با خدا و چه بی خدا. ولی امید به اینکه خدا و قوانینی، آنگونه که با وجدان و عقل و خواست واقعی من نیز تطابق داشته باشد، وجود دارند و از من حمایت میکنند، حداقل میتواند انگیزه و انرژی بیشتری در این راه به من بدهد، که بهرحال چیز بدی نیست و منفعتش بیشتر از ضررش است. چون این یک احتمال واقعی و احتیاطی عاقلانه است. همچون خیلی چیزهای دیگر. گفتم که تاحدی آنرا بصورت مستقیم هم حس میکنم و در تجربه های زندگی ام نشانه هایی از وجود چیزهایی ماوراء قوانین و دانسته های مادی ما را فکر میکنم که دیده ام. بهرحال من ترجیح میدهم به قوانین اساسی معنویت احترام بگذارم. حداقل تاحدی که میتوانم و برایم صرف میکند!! خدای من لزوما با خدای ادیان یکی نیست، اما شباهت هایی دارد.
      و من تاکید میکنم که پیرو ادیان نیستم، ولی از آنها هم درصورت لزوم بعنوان یک منبع از دانش و آزمون و احتمالات ممکن استفاده میکنم. هرچند بنظر بنده ادیان پر از مزخرفات نیز هستند، اما بخصوص در مشترکات حرفهای مهمی برای گفتن دارند، که شاید دلیل این باشد که چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم.
      برای من ادیان در کنار منابع دیگر هستند، نه برتر از آنها.

    6. #5
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      نه اینکه اونا رو فرسوده کنیم، بلکه قوی ترشون کنیم؛ ازشون بهره برداری بهینه کنیم.

      هیچ چیزی نمیتونه جای اینها رو برای انسان بگیره.
      حداقل نه تا این زمان.
      و گمان نمیره در کوتاه مدت و میان مدت هم این وضع تغییر بکنه.
      در آینده ای نه چندان دور می توان با خردگرایی برای همه ی اندام های جسمی بیولوژیکی، جایگزینی کارآمد تر یافت. در مورد مغز البته با دشواری ها(چالش های لذت بخش) فراوانی روبه رو ایم.
      ولی در مورد آن نیز می توان موفق شد.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      منظورم از این معنویت، یک حد حداقلی و چیزی شبیه مشترکات میان ادیان است. اینکه دزدی نکنیم، قتل نکنیم، زنا نکنیم، ظلم نکنیم، خودکشی نکنیم، دروغ نگیم، حتی الامکان و خلاصه اینطور چیزها!
      اگر به خرد خود بها دهی و به آن اجازه دهی رها و مستقل پیرامون مفاهیم برایت عمل سنجش را انجام دهد؛ آنگاه درخواهی یافت که مستقل از هر دین و آیینی می توانی ارزش های اخلاقی را دریابی و معنویات راستین را درک کنی.





      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      من این مسئله رو یجورایی بصورت مستقیم و درونی و در تجربیات برونی خودم آزمودم و حس کردم، و نمیتونم سر این مسئله ریسک کنم.
      بنظر من باید سعی کرد یک حداقلی از معنویت و احتیاط رو در این باب حفظ کرد.
      حتی من خودم خیلی وقتها به خدای احتمالی و قوانین الهی جهان اتکا میکنم، وقتی که در پی بدست آوردن قدرتهای اصیل و درونی هستم، چون میدونم که حتی دست یافتن و حفظ کردن این قدرتها و بهره مند شدن از اونا هم مسئله ای نیست که در این جهان صرفا با قوانین مادی اعتباری بهش باشه.
      بهرحال من سعی خودم رو میکنم. چه با خدا و چه بی خدا. ولی امید به اینکه خدا و قوانینی، آنگونه که با وجدان و عقل و خواست واقعی من نیز تطابق داشته باشد، وجود دارند و از من حمایت میکنند، حداقل میتواند انگیزه و انرژی بیشتری در این راه به من بدهد، که بهرحال چیز بدی نیست و منفعتش بیشتر از ضررش است. چون این یک احتمال واقعی و احتیاطی عاقلانه است. همچون خیلی چیزهای دیگر. گفتم که تاحدی آنرا بصورت مستقیم هم حس میکنم و در تجربه های زندگی ام نشانه هایی از وجود چیزهایی ماوراء قوانین و دانسته های مادی ما را فکر میکنم که دیده ام. بهرحال من ترجیح میدهم به قوانین اساسی معنویت احترام بگذارم. حداقل تاحدی که میتوانم و برایم صرف میکند!! خدای من لزوما با خدای ادیان یکی نیست، اما شباهت هایی دارد.
      آنچه به صورت تجربه درونی دریافته ای را، من چه طور می توانم دریابم؟
      به قوانین الهی جهان اتکا می کنی چون به قوانین مادی اعتباری نیست برای دست یافتن و حفظ قدرت های درونی؟!!! آگاهی از اینکه آیا اساسا قوانین الهی وجود دارند یا نه خودش یک قدرت درونی مهند می باشد و اکنون پرسشم اینجاست که چه اعتبار منطقی برای وجود قوانین الهی بیان می نمایی؟





      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      بخصوص در مشترکات حرفهای مهمی برای گفتن دارند، که شاید دلیل این باشد که چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم.
      در چه چیزی؟ و چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم؟!
      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    7. #6
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      آخه افکار و بیان خودم هم همزمان با مطرح کردن موارد و نوشتن و خوندن و بحث با دیگران شکل میگیره و دقیق و مستحکم میشه. ایده ها و شکل و انسجام کلی و دقیق و شکل بیان اونها به مرور به ذهن خودم هم میان. بخصوص که بخواد طوری باشه که بشه از نظر منطق و ارائه و اثبات به دیگران کامل باشه. خودم قبلش بصورتی میدونم که تاحدی شخصی و تجربی و درونی خودم هست؛ مثل اینکه یه چیزی میدونی درسته، درک میکنی، دریافت درونی داری نسبت بهش، ولی اگر بخوای توی قالب رسمی منطق بصورت کامل و دقیق و برای ارائه و اثبات بیاریش نمیتونی هنوز (نه اینکه اصلا نشه ولی از ابتدا ناگهان بخوای از صفر تا 100 رو بری کار سختی میشه).
      بهرحال شاید فکر خودم هم کاملا در نهایت تکامل نبود، ولی بهش نزدیک بود در این زمینه.
      معمولا بنده همینطور عمل میکنم. یعنی موقعی که افکارم به درجه ای نزدیک به پختگی و کمال و انسجام و استحکام و اطمینان میرسن اونا رو بصورت عمومی ممکنه مطرح کنم و در این جریان خودم هم انگار دارم تحقیق و تحلیل و محک های نهایی رو انجام میدم. شاید یجورایی مثل الگوی توسعهء نرم افزارهای بازمتن میمونه که بنظر من واقعا روشی بهینه و عاقلانه است. یعنی یه چیزی رو هنوز 100% کامل و قطعی نکردی منتشر میکنی بصورت عمومی تا با همفکری و کمک عمومی بتونی اون رو بصورت بهینه با سرعت و راحتی و اطمینان بیشتری به شکل صحیح و نهایی ای که واقعا درسته برسونی.
      پیشنهاد من نیز مربوط به همان مراحل و روندی است که برای پرداختن به یک مساله طی می کنید. چه در خردورزی شخصی و چه در بحث و گفتمان.
      اگر مخالف نظرم هستید، فرنودتان چیست؟
      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    8. #7
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
      پیشنهاد من نیز مربوط به همان مراحل و روندی است که برای پرداختن به یک مساله طی می کنید. چه در خردورزی شخصی و چه در بحث و گفتمان.
      اگر مخالف نظرم هستید، فرنودتان چیست؟
      جان؟ متوجه نشدم.
      بطور کلی من دنبال ارائه و اثبات مطلبی به دیگران نیستم، مگر اینکه مجبور بشم یا منفعتی برای خودم درش باشه.
      وقتی چیزی رو آدم خودش میفهمه، که میتونه عقلانی باشه، تجربی باشه، دریافتهای درونی باشه، و غیره یا ترکیبی از همهء اینا، واسه خودش اثباتی هست و کاربرد داره، ولی وقتی میخواد بصورت رسمی و برونی ارائه و اثباتش کنه برای بقیه، اون خودش کار و سختی زیادی داره و بعضی وقتا اصلا شدنی نیست به اون صورت.
      منم هدفم این نبود که لزوما اثبات و ارائهء کامل و دقیقی ارائه بدم، و از طرفی یک هدفم تقریبا همیشه خودم هم هستم، اینکه محک بیشتری بزنم درستی و کارایی افکارم رو و مطمئن تر بشم، نقص و ضعفش رو ببینم و اینطور چیزا خلاصه. حالا ایده و اثبات بیشتری به ذهنم رسید در این اثنا و مطرح کردم چه بهتر.

      آیا شما کاملا بر ناخودآگاه خود(خصوصا غرایز) نیز کنترل و تسلط دارید؟!
      ناخودآگاه دقیقا یعنی چی مثلا؟
      غریزه ناخودآگاهه؟
      مثلا غریزهء جنسی؟
      من درمورد تعریف ناخودآگاه ابهام دارم و ازش استفاده نمیکنم.
      بجاش بیشتر میگم تسلط بر روان.
      این تسلط روانی مثلا کنترل تلقین هایی که دیگران و اجتماع بصورت مستقیم و غیرمستقیم، عمدی و غیرعمدی، و احساساتی که به ما وارد میکنن که میتونن ما رو رنج بدن و کارایی ما رو پایین بیارن هست.
      و غیره.
      بر این مسائل روانی و غرایز هم نه تسلط کامل بر همش ندارم، ولی همون جنبه هایی که بنظرم شدنی تر بودن و تونستم اگر نه کامل، ولی تاحد قابل توجهی یا خیلی بیشتر نسبت به قبل خودم بر اونا تسلط آگاهانه کسب کنم، از نتیجه راضی هستم و بنظرم موفقیت بزرگی بوده برام.
      خیلی وقتا ما خودمون خودمون رو رنج میدیم یا از پیشرفت باز میداریم بخاطر اینکه قادر به کنترل کافی احساسات و روان خودمون نیستیم. چرا باید این رنج بیهوده رو کشید؟ چرا باید به چیز دیگری جز پیشرفت نهایی و خودیت خویش فکر کرد؟ چرا باید اینقدر دیگران برای ما مهم باشن؟ چرا نظرشون؟ چرا دوستیشون؟ چرا تفکر و رفتارشون؟ ...

      آدم میتونه مثلا تنهایی رو هم به این شکل خیلی قابل تحمل تر و حتی لذت بخش و مایهء پیشرفت بکنه، بجای اینکه افسرده بشه و رنج بکشه و دچار سکون بشه.
      این به میزان قدرت کنترل بر روان خویش بستگی داره.
      بعضی آدمها در این زمینه خیلی ضعیف هستن و حتی ممکنه بخاطر این دست به خودکشی هم بزنن.

      چند سال است که کونگ فو کار می کنید؟
      نزدیک یک سال رفتم، ولی بعدش بخاطر اینکه وقت و انرژی کافی برای دنبال کردن درستش رو نداشتم دیگه نرفتم.
      یک دلیل مهمش بخاطر اینکه در تخصص و رشتهء خودم و بعد بطور کلی علم و فنون مدرن میخواستم پیشرفت کنم و برام اولویت داشت بخصوص که در این مسائل مدتها پیش شروع کرده بودم و در درجه های خوبی قرار داشتم و عاقلانه تر این بود که اینها رو زودتر به نتیجه میرسوندم بجای اینکه بخش بزرگی از وقت و انرژی خودم رو در کانال دیگری جاری کنم و پیشرفت هردو کندتر باشه.
      البته هنوز هم بدن خودم رو همیشه آماده نگه میدارم و توی خونه هر روز یا یک روز درمیان و خلاصه هروقت که وقت بکنم بدنسازی و نرمش و فنون کنگفو رو در اون حد اولیه که یاد گرفتم تمرین میکنم.

      پس چرا در هنگام تمرین کونگ فو به جسم فرد آسیب می رسد؟
      کی گفته آسیب میرسه؟
      آسیب جدی ای نمیرسه.
      و اگر منظورت ریسک هست، خب زندگی بدون ریسک که نمیشه یا حداقل دستیابی به چیزهای فراعادی بدون ریسک نمیشه. زندگی همینطوریش هم کلی ریسک داره. فقط میشه سعی کرد این ریسک رو به حداقل رسوند و ارزش موردش رو داشته باشه.
      ضمنا میدونستی که آسیب های جسمی در فوتبال بیشتر از رشته های رزمی است؟

      چرا در سنین بالا قابل استفاده نیست؟
      کی گفته قابل استفاده نیست؟
      شروع کردنش خب بهتره از سن بالا نباشه.
      وگرنه لزوما محدودیتی نیست.
      و این فقط یک حدسه تاحدی که سن بالا نمیشه شروع کرد.

      چرا موفقیت در کونگ فو به نیروی فیزیکی بیشتر بستگی دارد؟
      همه چیز نیرو و قدرته.
      قدرت ذهن، جسم. چه فرقی میکنه؟
      فقط شاید این باشه که قدرت جسم یک مقدار محدودیت سن بیشتری داره تا قدرت ذهن.
      البته همون قدرت ذهن هم راحتتر و بهینه تره که از سنین پایینتر شروع بشه طبیعتا. غیر از اینه؟
      حداقلش وقت بیشتری داره طرف که یاد بگیره، قدرتش رو بالا ببره، و از نتایجش استفاده کنه.

      البته شاید شما معنای دیگری را برای کونگ فو در نگر دارید که آن را چنین توصیف می نمایید. پس مایلم بدانم قسمت سبز رنگ در گفتاورد را چگونه در کونگ فو تبیین می نمایید.
      خب ما نصفممون جسمه دیگه!
      و با ماده و پتانسیل رنج و خشونتی که در اون نهفته است سروکار داریم.
      پس هرچی قویتر و مقاوم تر از نظر جسمی، و از نظر ذهن و روان شجاع و کارای یک مبارز و سلحشور، برای ما بهتره. اینطور زندگی با کیفیت تری خواهیم داشت. با ترس ها و رنجها و خطرات کمتری مواجه خواهیم بود (البته به شرط داشتن خرد و سیاست و فکر کافی از طرف دیگر).
      حتی از خیابون هم که رد میشی، اگر یک رزمی کار واقعی باشه، با امنیت بیشتری عبور میکنی. چون ذهنت سریعتر کار میکنه، شرایط خطر و میزان ریسک و روش صحیح مواجهه با این کارزار رو بهتر تشخیص میده و براش آماده تره، سریعتر میتونی عکس العمل نشون بدی، قدرت و استحکام بیشتری داری.
      حتما شنیدی که میگن هرچی سنگه مال پای لنگه!

      هدف اصلیتان از میل شدید به پیشرفت چیست؟
      نجات و خوشبختی خودم.
      راه دیگری نیافتم.
      کار عاقلانه تری نیافتم.
      حداقل از اینکه کاری نکنم بهتر است بنظرم.
      نه؟
      بهرحال نتیجه هم داده تاحالا. بهم اثبات شده. کیفیت زندگیم کلی بالا رفته.
      پس چرا دنبالش نرم؟
      قبلش انسان ضعیف و بدبختی بودم.
      اونقدر که دیگه تحمل زندگی برام خیلی سخت شده بود.
      به تنگ آمدم.
      شورش کردم.
      انفجار خشم در وجودم صورت گرفت.
      گفتم آخر چرا باید اینطور باشد؟
      و چرا تلاش نکنم که این وضعیت را تغییر ندهم؟
      وجودم بصورت مستقیم اینها را دریافت.
      گفت که نه، نباید اینطور باشد، من، من واقعی تو، نمیخواهم.
      و دیگر هیچ.
      سکوت.
      همه چیز بی معنا بود.
      این وجودم بود که از من طلب خوشبختی و عدالت و رحمت میکرد.
      و آن همان من بودم.
      آنگاه، که انگار خدا میلیاردها سال بود که مرده بود.
      و وجودم از من خواست.
      گفت اگر خدا نیست، تو که هستی، تو که میفهمی، تو که حداقل میتوانی تلاش خودت را بکنی.

      آخر ندانستم که آیا خدایی هست یا نه. آیا روزگاری بوده است یا نه.
      و من امید دارم که از همین شورش و اراده، سرانجام به جایی برسم، حتی به همان خدایی که ما را به رستگاری فرا خوانده است.
      چراکه این شورش، این خواسته، را جز حق و حقیقت و صداقت محض نیافتم. این یک دریافت مستقیم بود. چرا باید در چه چیز آن شک کنم؟ در چه چیز دیگری میتوان اینقدر اطمینان یافت؟

      من در حق خودم وجدان کردم.
      نه بخاطر خودخواهی، بلکه بخاطر اینکه آنرا حق یافتم.
      حق و حقیقتی مستقیم و مسلم.
      فراتر از هر تفکر و دین.
      فراتر از هر مفهومی.
      بنیادین ترین حقیقت واقعی.
      آنچه که میتوان مستقیما لمس کرد و دید.
      و اصلا خودخواهی یعنی چه؟
      آیا لزوما ناحق است؟
      هرکس مسئول نجات و خوشبختی خویش است.
      اولویت اول با کیست؟ خود یا دیگران؟
      بهرحال ما نسبت به خود نزدیکی و دسترسی بیشتری هم داریم.
      کمک گسترده و اساسی به خود شدنی تر از کمک گسترده و اساسی به دیگران است.
      شاید ما آنقدر قوی نباشیم، شاید آنقدر منابع نداشته باشیم، که از نجات و خوشبختی خود بتوانیم فراتر رویم.
      و براستی هم اینچنین است. غیر از اینست؟
      اول باید خود را نجات دهیم. ببینیم شدنی است. یاد بگیریم، بفهمیم، که داستان چیست، روش چیست، نهایت چیست، شدنی است یا نیست، و آنگاه میتوان درمورد دیگران هم با اطمینان و قدرت بیشتری نظر داد و کمک کرد، اگر شدنی باشد.

      اینها را ادیان و دیگران به من یاد ندادند، و هیچگاه نگفتند، اما من خود دریافتم؛ بطور مستقیم.
      چیزی که بنظر بدیهی میاید، اما در این همه اوهام و القاها و سروصدا گویی گم شده است.

      همچنین؛ درست است که قدرت های درونی بسیار مهم تر هستند اما چرا شما صرفا به این دسته از قدرت ها تاکید دارید؟
      خب اینها اولویتشون بیشتره. در دسترس تر هم هستن.
      اولویت ها وجود دارن بالاخره.
      مثلا اول باید خرد داشته باشی.
      اگر خرد نداشته باشی اما قدرت مثلا زور، ثروت، مقام و غیره داشته باشی، خب خیلی راحت ممکنه خودت و/یا دیگران رو به فاک بدی!!
      پس میبینی که بدون قدرتهای اصیل و درونی، قدرتهای برونی و دست دوم میتونن حتی معکوس عمل کنن و بجای اینکه نفع داشته باشن ضرر داشته باشن و حتی زندگی انسان رو به کلی نابود کنن.
      قدرتهای درونی و اصیل خواص مناسبی دارن از نظر خرد.
      مثلا منابع اونا اکثرا محدود نیست. همهء مردم میتونن کنگفو تمرین کنن، همه میتونن دانشمند بشن، بدون اینکه لازم باشه سرش دعوا کنن و منابع اینا به مرور تحلیل بره. تازه منابع اینا با گذشت زمان و همکاری جمعی میتونه حتی خیلی زیادتر و راحتتر هم بشه.
      قدرتهای برونی و دست دوم اغلب این خواص عالی رو ندارن. مثلا منابع مادی کرهء زمین، ثروت، مقام و غیره خیلی محدودتر از این حرفا هستن و بخاطرشون باید با دیگران مبارزه و درگیری داشته باشی و خیلی وقتا نمیشه برد برد باشه، بلکه باید بازنده درکار باشه.
      خب این یکسری توضیحات. بیشتر از این هم میشه توضیح داد. ولی فکر نمیکنم لازم باشه. هست؟
      درکل قدرتهای اصیل و درونی پایه ای و دارای خواص عالی مهمی هستن و اولویت دارن بر قدرتهای برونی و دست دوم.
      البته بنده نگفتم قدرتهای برونی و دست دوم اصلا هیچی نیاز نیست و مفید یا حتی لازم نیستن، ولی چه بهتر که نیاز به اونا رو تاحدی که میتونیم به حداقل برسونیم و قدرتهای درونی و اصیل رو تاجایی که میتونیم جایگزین اونا کنیم. چون قدرتهای اصیل و درونی بهینه تر و ماندگارتر و ایمن تر هستند. شاید بخاطر اینکه با خود واقعی ما خیلی بیشتر نزدیک و یکپارچه میشن.
      بعدم بهرحال دربارهء اهمیت و کارایی و نیاز به قدرتهای برونی و دست دوم مردم بقدر کافی اطلاعات و علاقه و بعد عملی و تجربه دارن و نیازی نیست من بهش خیلی بپردازم. اما این تفکیک و توضیحات و آگاهی عمیق و گسترده و روش هوشمندانه درمورد تفاوت و کاربرد و اهمیت قدرتهای اصیل و درونی است که فکر میکنم خیلی کمتر اینطور مطرح و روشن شده است.
      ویرایش از سوی folaani : 12-03-2013 در ساعت 11:18 AM

    9. #8
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      جان؟ متوجه نشدم.
      بطور کلی من دنبال ارائه و اثبات مطلبی به دیگران نیستم، مگر اینکه مجبور بشم یا منفعتی برای خودم درش باشه.
      وقتی چیزی رو آدم خودش میفهمه، که میتونه عقلانی باشه، تجربی باشه، دریافتهای درونی باشه، و غیره یا ترکیبی از همهء اینا، واسه خودش اثباتی هست و کاربرد داره، ولی وقتی میخواد بصورت رسمی و برونی ارائه و اثباتش کنه برای بقیه، اون خودش کار و سختی زیادی داره و بعضی وقتا اصلا شدنی نیست به اون صورت.
      منم هدفم این نبود که لزوما اثبات و ارائهء کامل و دقیقی ارائه بدم، و از طرفی یک هدفم تقریبا همیشه خودم هم هستم، اینکه محک بیشتری بزنم درستی و کارایی افکارم رو و مطمئن تر بشم، نقص و ضعفش رو ببینم و اینطور چیزا خلاصه. حالا ایده و اثبات بیشتری به ذهنم رسید در این اثنا و مطرح کردم چه بهتر.
      بله؛ مشخصه که متوجه نشدی!
      منظورم مراحل و سلسله مراتبی بود که برای پژوهش در یک موضوع طی می کنیم.
      از تعیین دقیق موضوع گرفته تا نتیجه گیری نسبت به آن. به نظرت نباید مراحل منظمی در پژوهش
      در نظر بگیریم؟




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      ناخودآگاه دقیقا یعنی چی مثلا؟
      غریزه ناخودآگاهه؟
      مثلا غریزهء جنسی؟
      من درمورد تعریف ناخودآگاه ابهام دارم و ازش استفاده نمیکنم.
      تعریف من از ناخودآگاه: هر نوع کنش و واکنش ناآگاهانه و یا غیر ارادی در وجود ما.
      من مدت های مدیدی جهت انتخاب بهترین تعریف برای این واژه با خودکلنجار رفتم. اگر مشکلی در این تعریف می بینی؛ بیان کن.



      ولی تاحد قابل توجهی یا خیلی بیشتر نسبت به قبل خودم بر اونا تسلط آگاهانه کسب کنم، از نتیجه راضی هستم و بنظرم موفقیت بزرگی بوده برام.
      خوب تا چه اندازه بر غریزه جنسی و غریزه خواب تسلط داری؟
      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    10. #9
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
      منظورم مراحل و سلسله مراتبی بود که برای پژوهش در یک موضوع طی می کنیم.
      از تعیین دقیق موضوع گرفته تا نتیجه گیری نسبت به آن. به نظرت نباید مراحل منظمی در پژوهش
      در نظر بگیریم؟
      چیزی که مهمه نتیجه است.
      اگر بطور تجربی دریابی که چیزی نتیجهء کافی رو میده، پس کافیه.
      منم شاید خیلی وقتا بخشهایی رو گردن ناخودآگاه میندازم و وقتی اون کارش رو بقدر کافی خوب انجام میده، پس مشکلی نیست. البته شاید ناخوآگاه نباشه، شاید یکسری نیروهای درونی ناشناخته دیگری باشن. کلا نمیدونم، و برام مهم هم نیست، چون زندگی اینقدر وقت و انرژی بی حد به آدم نمیده و ایدئال نیست که بخوایم فرایند دقیق هرچیزی رو کاملا مشخص کنیم.

      البته نمیدونم منظورت این بود یا نه. بهرحال من بصورت حدودی و تاحدی که سوال/ایرادت رو متوجه شدم یک بابی باز کردم. میتونی ادامه بدی روش تا بفهمیم منظور همدیگر رو.

      تعریف من از ناخودآگاه: هر نوع کنش و واکنش ناآگاهانه و یا غیر ارادی در وجود ما.
      من مدت های مدیدی جهت انتخاب بهترین تعریف برای این واژه با خودکلنجار رفتم. اگر مشکلی در این تعریف می بینی؛ بیان کن.
      من اصلا نیازی نمیبینم به چیزی به اسم ناخوآگاه نیاز داشته باشیم یا اصلا وجود داشته باشه.
      شاید هم واقعا همچین چیزی به اون شکلی که ما فکر میکنیم وجود نداشته باشه.
      بهتره دست از سر واژه ها برداریم.
      بعدم فکر میکنم اصطلاح بیش از حد گسترده ای باشه حداقل.
      قرار نیست فقط بخاطر یک اصطلاح بیایم و چیزهایی رو که باید جدا بشن قاطی کنیم.

      خوب تا چه اندازه بر غریزه جنسی و غریزه خواب تسلط داری؟
      دقیقا نمیدونم.
      مگر حتما باید بر این دوتا تسلط پیدا کنم؟
      که چی بشه؟
      من دنبال این نیستم که همینطور کورکورانه برم دنبال یه کاری و تسلط بر همه چیز.
      حداقلش اینه که بر اساس دو پارامتر اهمیت بیشتر و شدنی بودن بیشتر، اولویت بندی میکنم.
      واقعا همه چیزهای مهمتر و شدنی تر رو انجام دادم و الان کار دیگه ندارم دیگه مثلا که برم دنبال تسلط بر خواب؟!
      حالا این تسلط بر خواب دقیقا یعنی چی و به چه دردی میخوره؟

      همینطور تسلط کامل بر غریزهء جنسی هم از دید بنده تقریبا نشدنی هست (یا شایدم کلا نشدنی)، و حداقلش با هزینه هایی که داره صرف نمیکنه (مثلا برم روزه و ریاضت بکشم و بدنم رو ضعیف کنم و همه کار و بار و قدرتهای دیگر رو رها کنم که نهایت به تسلط بر اینطور غرایز برسم!؟).

      تسلط کامل بر غریزهء جنسی خوبه و میخوام، ولی میدونم خیلی سخته یا شاید نشدنی باشه.
      فعلا در همین حد هم شاید از بیشتر افراد دیگر بیشتر تسلط داشتم که تونستم مجرد و عزب بمونم.
      و یک راهکار غیردلچسب ولی ضروری برای کاهش حداقلی فشار این غریزه، همانا خودارضایی میباشد.
      فعلا مجبوریم همینطوری سر کنیم. تا ببینیم در آینده بالاخره چیزی تغییری میکنه یا نه!

    11. #10
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      کی گفته آسیب میرسه؟
      آسیب جدی ای نمیرسه.
      من می گم!
      چنان که تاکنون کونگ فو را بررسی کرده ام، اگر بخواهی به طور جدی(کاربردی) به آن بپردازی،
      در تمرین های آن به بدنت آسیب می رسد. من تجربه برخورد با برخی از افرادی را داشته ام که ده ها سال به
      کونگ فو پرداخته بودند و خودشان استاد کونگ فو به حساب می آمدند؛ ولی سرانجام نزد ما آمده
      و در جویا شدن علتش از آنها، معایب کونگ فو را برایم شرح می دادند.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      کی گفته قابل استفاده نیست؟
      شروع کردنش خب بهتره از سن بالا نباشه.
      وگرنه لزوما محدودیتی نیست.
      و این فقط یک حدسه تاحدی که سن بالا نمیشه شروع کرد.
      چه طور یک فرد بالای شصت سال می تواند به آسودگی و به طور کاربردی از کونگ فو سود ببرد.
      حتی با فرض اینکه از گذشته بدان پرداخته باشد؟







      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      همه چیز نیرو و قدرته.
      قدرت ذهن، جسم. چه فرقی میکنه؟
      فقط شاید این باشه که قدرت جسم یک مقدار محدودیت سن بیشتری داره تا قدرت ذهن.
      البته همون قدرت ذهن هم راحتتر و بهینه تره که از سنین پایینتر شروع بشه طبیعتا. غیر از اینه؟
      حداقلش وقت بیشتری داره طرف که یاد بگیره، قدرتش رو بالا ببره، و از نتایجش استفاده کنه.
      در مورد قدرت فیزیکی حرف زدم! چرا بیخود بحث قدرت را گسترش می دهی؟
      اگر بحث به قدرت فیزیکی باشد، گوریل قدرتش از همه بیشتر است. اما در خردگرایی باید حتی هنگام
      درگیری فیزیکی نیز با قدرت روان، تکنیک و هدایت انرژی بر حریف غالب شد!
      Mehrbod این را پسندید.
      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 22
      واپسین پیک: 04-17-2014, 03:53 PM
    2. پاسخ: 6
      واپسین پیک: 11-15-2013, 10:04 AM
    3. فهرست جستارهای تالار سیاست و اقتصاد
      از سوی Anarchy در تالار سیاست و اقتصاد
      پاسخ: 0
      واپسین پیک: 08-09-2012, 10:01 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •