Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
بیخدا و ارزش های اخلاقی - برگ 2
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 2 از 22 نخستیننخستین 123456789101112131415161718192021 ... واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 11 به 20 از 338

    جُستار: بیخدا و ارزش های اخلاقی

    Hybrid View

    1. #1
      نویسنده سوم
      Points: 1,115, Level: 18
      Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
      Overall activity: 0%
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      حسین آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jul 2011
      نوشته ها
      138
      جُستارها
      1
      امتیازها
      1,115
      رنک
      18
      Post Thanks / Like
      سپاس
      26
      از ایشان 49 بار در 39 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      دنبال پاسخ برای پرسشی هستید که وجود ندارد. اخلاق مادی است و سراسر نسبی، و سد البته، اندازه‌پذیر.

      یک نمونه ساده، دزدی اخلاقی نیست، چرا که اگر هر کس بخواهد دزدی کند، آنگاه
      زندگی برای همه ما که در آن جامعه زندگی می‌کنیم، بسیار سخت و احمقانه می‌شود.

      ولی، همان دزدی اگر شرایط ایجاب کند، برای نمونه دولت دزد باشد (مانند دولت کنونی خودمان) و یا حق مردم را یک
      مشت آدم انگشت‌شماری در حال بالا کشیدن باشند، آنگاه دزدی (رابین‌هود گونه) کاری بسیار نیکو و اخلاقی خواهد بود.
      به عبارت ساده شما در جهان بینی مادی هیچ ناگزیری برای عمل اخلاقی ندارید ! اگر خوشتان آمد دزدی میکنید و اگر خوشتان نیامد دزدی نمیکنید ! آیا قبول دارید که در این جهانبینی تفاوتی بین آدلف هیتلر و لویی پاستور وجود ندارد ؟! هیتلر از کشور گشایی لذت میبرد و پاستور از اکتشاف درمان بیماریها و هرد دنبال لذت خود بودند و حالا هم هردو خاک شده اند بقول معروف "پیمانه چــو پر شودچه شیرین و چه تلخ"
      فعلا به نسبیت اخلاق نمیپردازم تا مطمئن شوم که در جهان بینی مادی هیچ اجباری برای نیکوکاری نیست !و اگر هم بد کردی و توانستی از خطر بگذری که بس زرنگ بوده ای !

    2. #2
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی حسین نمایش پست ها
      به عبارت ساده شما در جهان بینی مادی هیچ ناگزیری برای عمل اخلاقی ندارید ! اگر خوشتان آمد دزدی میکنید و اگر خوشتان نیامد دزدی نمیکنید ! آیا قبول دارید که در این جهانبینی تفاوتی بین آدلف هیتلر و لویی پاستور وجود ندارد ؟! هیتلر از کشور گشایی لذت میبرد و پاستور از اکتشاف درمان بیماریها و هرد دنبال لذت خود بودند و حالا هم هردو خاک شده اند بقول معروف "پیمانه چــو پر شودچه شیرین و چه تلخ"
      فعلا به نسبیت اخلاق نمیپردازم تا مطمئن شوم که در جهان بینی مادی هیچ اجباری برای نیکوکاری نیست !
      خیر شما و یا ما با جهان‌بینی مادی، هیچ اجباری در «خوب بودن» نداریم.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی حسین
      و اگر هم بد کردی و توانستی از خطر بگذری که بس زرنگ بوده ای !
      انجام هر کاری به یک سری عواقب می‌انجامد، که شما می‌توانید ببینید یا نمی‌توانید ببینید، ولی به هر روی هستند.

      برای نمونه، اگر شما دزد موفقی باشید، بایستی این احتمال را هم بپذیرید که از فرزند و مادر خودتان هم یک دزد دیگر دزدی کند.

      اگر پدر‌خوانده‌وار زندگی کنید، بایستی این احتمال را نیز هر-روزه پیش خودتان
      بدهید که یک پدرخوانده دیگر قصد کشتن شما و هموندان خانواده‌اتان را داشته باشد.



      پس اکنون، ما اجباری برای خوب بودن نداریم، چرا که یک خداباور هم اجباری برای خوب بودن ندارد،
      از آنرو که کسی وی را از دید «فیزیکی» مجبور نکرده است خوب باشد! فراموش نکنید، از دیدگاه دینی
      و بگوییم اسلامی، یک آدم خوب از خوب بودن خود پاداش می‌گیرد و از بد بودن خود پادافره و بس.

      اما همچنان، کسی این آدم را مجبور به گزینش خوب بودن نکرده است، تنها بد بودن برای وی یک دورنمای ترسناک (آتش دوزخ) دارد.


      از سوی دیگر، یک آدم خداناباور نیز اجباری برای خوب بودن ندارد، چرا
      که کسی او را هم از دید «فیزیکی» مجبور به خوب بودن نکرده است.

      اما برای همین آدم نیز، بد بودن دورنمای ترسناک و بدی (آینده‌ای که کردار وی هنجار شده باشد) را دارد.


      پس در هر دو حالت، نیک بودن تنها یک گزینش خردمندانه خواهد بود که
      فرد از گرفتن سود کوتاه‌زمان خود، برای جلوگیری از آسیب دراز‌زمان آن خودداری می‌کند.



      تنها دگرسانی آن میان خداباور و خداناباور این است که آدم خداناباور، برای چیزهای بی‌خود و بی‌فرنود مانند سکس خود
      را آزار روانی نمی‌دهد، ولی یک خداباور مذهبی، همواره در ترس‌های نابجا و در پندار «نااخلاقی بودن هستی خود» به سر می‌برد.
      ویرایش از سوی Mehrbod : 07-04-2011 در ساعت 02:45 PM

    3. 3 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      matmetal613 (08-09-2012),Russell (07-04-2011),sonixax (07-04-2011)

    4. #3
      نویسنده دوم
      Points: 10,679, Level: 68
      Level completed: 58%, Points required for next Level: 171
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      بهمنیار آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Mar 2011
      نوشته ها
      226
      جُستارها
      27
      امتیازها
      10,679
      رنک
      68
      Post Thanks / Like
      سپاس
      203
      از ایشان 604 بار در 207 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)


      برای دریافت بهتر من چند خطی از برگردان کتاب را می آورم :

      خدا و معنای زندگی

      1.1 معنی زندگی
      این جستار بیشتر زمان ها در اندیشه ها هست که اگر خدا نباشد، در نتیجه زندگی انسان ها یاوه[1] است. چندین روش برای تفسیر این ادعا، بسته به این که وی چگونه آن چه را به زندگی انسانی معنا می دهد، دریابد، هست. در یک تفسیر، برای داشتن معنا، باید هدفی از سوی هستی فراطبیعی برای زندگی انسان برنهاده شده باشد. در این حالت، زمانی یک زندگی معنا دارد، که بتوانیم بگوییم این زندگی معنایی فراطبیعی دارد. آن گونه که پیداست سقراط باور داشته زندگی وی دارای هدفی فراطبیعی است، و درباره ی آن هدفی که زندگی وی می تواند داشته باشد در دادرسی بلندآوازه خودش چنین می گوید:


      اگر من را بکشید، به آسانی دیگری را نخواهید یافت، کسی که . . . به دولت مانند یک خرمگس که به اسبی که خوب بالیده چون به دلیل اندازه خودش کند است، پس نیاز به برانگیخته شدن دارد، می چسبد، چسبیده است. در نگر من خدا، مرا مانند آن به دولت چسبانده، زیرا در هر گامی من با استواری برای برانگیختن، وادار نمودن و متهم نمودن هریک از شما در طول روزهای طولانی، شما را روشن کرده ام.
      بر طبق سنت ترسایی، زندگی عیسی معنایی فراطبیعی داشته: درمیان آماج های خودش، کفاره ی گناهان انسان ها بود. در واقع، برخی از شاخه های مسیحیت، زندگی هر انسانی را در یک هدف همگانی، مشترک می دانند: ستایش خدا و خشنود ساختن ابدی وی.

      در تفسیر دیگری برای این که زندگی انسان معنادار باشد ناچار به آوردن خوبی به جهان هست. در این حالت زمانی که یک زندگی معنا دارد، جهان جای بهتری است چون شدنی بود که این هستی، هست نشده باشد. ما می توانیم به این معنای بیرونی[2]بگوییم. دوباره بر طبق سنت مسیحی، زندگی عیسا، افزون بر اینکه معنای فراطبیعی داشته، معنای بیرونی هم داشته است. بر طبق همان سنت، جهانی که عیسی زندگی خویش را در آن گذارنده، بسیار بهتر از دنیایی است که چنین زندگی در آن زندگی نشده است.3
      طبق یک تفسیر سوم، برای آن که زندگی معنای داشته باشد، خوب بودن و داشتن کنشی ارزنده، برای کسی که آن زندگی را دارد، است. در این حالت زمانی زندگی معنا دارد که فرد در شرایط بهتری زندگی کند تا اینکه به هیچ رو زندگی نکرده باشد. افزون بر این، زندگی آن است که هدف ارزنده‌ای بدست آید. این زندگی است که نکته دارد. سفارش شده زندگی را مانند آن چه در این گفتارآشکار شده، بزی، "من می‌خواهم در زندگی خودم کاری کنم."می‌توانیم بگوییم زندگی از این دست معنای درونی[3] دارد. به نگر می رسد این مفهوم با معنای بیرونی همانند باشد، ولی آنها ناهمسان هستند. شدنی است که یک هستی معنای درونی داشته باشد ولی با این حال کمبود معنای بیرونی هم داشته باشد. بپندارید کسی در کنشی ارزنده که برای او خوشی به همراه دارد و به زندگی او معنای درونی می دهد، سرگرم شده است . هم چنین افزون بر این بپندارید آن چه به کنش وی ارزش می دهد، کامیاب شدن در شماری از اهداف معنادار می باشد. گمان کنید که اگر این نفر هرگز هستی نداشته باشد، کس دیگری در همان هدف ها کامیاب خواهد شد، کسی که به همان اندازه نفر نخست با کامیابی در این هدف ها خوشی خواهد نمود. در این راستا، زندگی وی دارای کمبود معنای بیرونی است، چون جهان هستی به همان خوبی که هرگز او نزیسته است، هست. ولی هستی وی معنای درونی دارد. چنین زندگی شاید از سوی کسی زیسته شود که از شادی خودش برای خشنودی دیگران گذشت و از خودگذشتگی نشان می دهد.
      [1]. meaningless

      [2]. external meaning

      [3]. internal meaning

    5. 2 کاربر برای این پست سودمند از بهمنیار گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (05-24-2011),sonixax (05-23-2011)

    6. #4
      نویسنده دوم
      Points: 10,679, Level: 68
      Level completed: 58%, Points required for next Level: 171
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      بهمنیار آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Mar 2011
      نوشته ها
      226
      جُستارها
      27
      امتیازها
      10,679
      رنک
      68
      Post Thanks / Like
      سپاس
      203
      از ایشان 604 بار در 207 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      ببینید به نگر نمی رسد که با دانش کنونی بتوانیم اثبات کنیم که همه ی آن چه اخلاقی به نگر می رسد بر بستر ژنتیک ساخته شده است، زیرا در نگاه نخست این پرسش پیش می آید که چه توضیحی برای این که میان جانوران اخلاق نیست، هست؟ به سخن دیگر اگر ما بپذیریم که اخلاق بر پایه ژنتیک باشد و هم چنین بپذیریم که ما فرگشت داشته ایم باید بررسی ها اثبات کنند که برای نمونه راست گویی میان دلفین ها یا میمون ها یا رده های پایین تر در ستون فرگشتی برای نمونه نرم تنان، نیز هست و یا نیست.

      از سوی دیگر هوش نیز تعریف درستی ندارد. ما نمی توانیم یک مورچه را بدون هیچگونه هوشی در نگر بگیریم.

      با در نگر داشتن این دو و با توجه به تئوری کارا

      Because it is so impractical to use the underlying physical laws to predict human behavior, we adopt what is called an effective theory.


      (هاوکینگ، کتاب طرح بزرگ، برگ 56 ) که از سوی هاوکینگ عنوان می شود ما می توانیم بپذیریم که ناگزیرهای اخلاقی هستند. خوبی این پذیرش از سوی ما این است که نخست خداپرستان نمی توانند به طور کامل بپذیرند که ناگزیری اخلاقی خالص و ناب هست. دو، ما متهم به بی ثباتی اخلاقی نمی شویم. چون خداپرستان نمی توانند بپذیرنند که خدا در حوزه کنش خدا باید در محدوده ی قوانین اخلاقی کنش داشته باشد، به خود خود خدا را از حوزه قادر متعال بودند بیرون می اندازد.

    7. 2 کاربر برای این پست سودمند از بهمنیار گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (05-28-2011),Russell (05-29-2011)

    8. #5
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی بهمنیار نمایش پست ها
      ببینید به نگر نمی رسد که با دانش کنونی بتوانیم اثبات کنیم که همه ی آن چه اخلاقی به نگر می رسد بر بستر ژنتیک ساخته شده است، زیرا در نگاه نخست این پرسش پیش می آید که چه توضیحی برای این که میان جانوران اخلاق نیست، هست؟
      با این توضیح که در واقع، در میان جانوران نیز اخلاق هست.

      پرسش درست این است که چگونه و چرا شما به این هوده رسیده‌اید که جانوران اخلاق ندارند؟

      سیستم‌های پیچیده‌تر نیاز به اخلاقیات پیچیده‌تر برای کارکرد خود دارند که در آدمی می‌بینیم، ولی در رده‌هایی
      پایین‌تر فرگشت نیز ما می‌توانیم به خوبی اخلاقیات را دنبال کنیم. برای نمونه، در آزمایش‌های گوناگونی، یک
      میمون را در یک قفس کرده‌اند و چند میمون را در قفس کناری که در گوشه‌ای از آن موز قرار گرفته جای داده‌اند.

      اکنون، هر زمان که یکی از این میمون‌ها در پی خوردن موز‌ها می‌رود، آزمایش‌کننده‌ها با دادن
      شوک الکتریکی به میمون تنها، حس درد می‌دهند و نیازی به گفتن نیست که میمون‌های دیگر،
      پس از دیدن پیوند میان موز خوردن خود و درد کشیدن آن میمون، به خود گرسنگی داده و دست به موز‌ها نمی‌زنند.

      این یک نمونه بسیار ساده از اخلاق است که میمون‌ها و جانداران بر پاد آنچه ممکن است شماری فکر
      کنند، هرگز و هیچ‌گاه تنها به سود کوتاه-زمان خود فکر نمی‌کنند -- چرا که در فرگشت اینگونه بوده است.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی بهمنیار نمایش پست ها
      به سخن دیگر اگر ما بپذیریم که اخلاق بر پایه ژنتیک باشد و هم چنین بپذیریم که ما فرگشت داشته ایم باید بررسی ها اثبات کنند که برای نمونه راست گویی میان دلفین ها یا میمون ها یا رده های پایین تر در ستون فرگشتی برای نمونه نرم تنان، نیز هست و یا نیست.
      که پیشتر ثابت شده است و می‌توان نمونه‌های بسیار دیگری را نیز برشمرد. شوربختانه
      اکنون من دسترسی به داده‌های کامیپوتر دیگرم ندارم، ولی می‌توانم در آینده برای
      شما نمونه‌‌های بیشتری را با ریفرنس بیاورم که نشان از اخلاقیات میان جانوران رده‌ پایین‌تر می‌دهند.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی بهمنیار نمایش پست ها
      از سوی دیگر هوش نیز تعریف درستی ندارد. ما نمی توانیم یک مورچه را بدون هیچگونه هوشی در نگر بگیریم.
      چرا تعریف درستی ندارد گرامی؟ هوش به توانایی پردازش داده‌ها گفته می‌شود. یک مورچه می‌تواند
      داده‌های بسیار بیشتری را در برابر یک کاکتوس پردازش کند، از همین‌رو هوش بیشتری از کاکتوس دارد.

      برای سنجش هوش در رده‌های بالاتر مانند آدمی، تنها دشواری در به حساب آوردن
      همه فاکتور‌های گوناگون هوش است که می‌تواند میان 20 تا 200 فاکتور و بیشتر باشد.

    9. 4 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      havachekhube (05-30-2011),Russell (05-30-2011),sonixax (05-30-2011),بهمنیار (05-31-2011)

    10. #6
      مدیر تالار
      Points: 424,596, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      گاز نگیر!
       
      متعجب
       
      sonixax آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      کره ی زمین
      نوشته ها
      9,105
      جُستارها
      110
      امتیازها
      424,596
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      47,087
      از ایشان 15,109 بار در 7,094 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      89 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      با این توضیح که در واقع، در میان جانوران نیز اخلاق هست. پرسش درست این است که چگونه و چرا شما به این هوده رسیده‌اید که جانوران اخلاق ندارند؟ سیستم‌های پیچیده‌تر نیاز به اخلاقیات پیچیده‌تر برای کارکرد خود دارند که در آدمی می‌بینیم، ولی در رده‌هایی پایین‌تر فرگشت نیز ما می‌توانیم به خوبی اخلاقیات را دنبال کنیم. برای نمونه، در آزمایش‌های گوناگونی، یک میمون را در یک قفس کرده‌اند و چند میمون را در قفس کناری که در گوشه‌ای از آن موز قرار گرفته جای داده‌اند. اکنون، هر زمان که یکی از این میمون‌ها در پی خوردن موز‌ها می‌رود، آزمایش‌کننده‌ها با دادن شوک الکتریکی به میمون تنها، حس درد می‌دهند و نیازی به گفتن نیست که میمون‌های دیگر، پس از دیدن پیوند میان موز خوردن خود و درد کشیدن آن میمون، به خود گرسنگی داده و دست به موز‌ها نمی‌زنند. این یک نمونه بسیار ساده از اخلاق است که میمون‌ها و جانداران بر پاد آنچه ممکن است شماری فکر کنند، هرگز و هیچ‌گاه تنها به سود کوتاه-زمان خود فکر نمی‌کنند -- چرا که در فرگشت اینگونه بوده است.
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      که پیشتر ثابت شده است و می‌توان نمونه‌های بسیار دیگری را نیز برشمرد. شوربختانه اکنون من دسترسی به داده‌های کامیپوتر دیگرم ندارم، ولی می‌توانم در آینده برای شما نمونه‌‌های بیشتری را با ریفرنس بیاورم که نشان از اخلاقیات میان جانوران رده‌ پایین‌تر می‌دهند.
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      چرا تعریف درستی ندارد گرامی؟ هوش به توانایی پردازش داده‌ها گفته می‌شود. یک مورچه می‌تواند داده‌های بسیار بیشتری را در برابر یک کاکتوس پردازش کند، از همین‌رو هوش بیشتری از کاکتوس دارد. برای سنجش هوش در رده‌های بالاتر مانند آدمی، تنها دشواری در به حساب آوردن همه فاکتور‌های گوناگون هوش است که می‌تواند میان 20 تا 200 فاکتور و بیشتر باشد.
      دقیقا ، موجودات زنده ای که بهره ای از هوش بردند یا به عبارت ساده تر توانایی پردازش داده را دارند و وابستگی مطلق به غریزه یا الگوریتم های از پیش تعیین شده ندارند (مغز دارند) چیزی به نام اخلاقیات هم دارند .
      هرچه هوش بیشتری وجود داشته باشد اخلاقیات پیچیده تری هم وجود دارد و همان طوری که گفتم در جنگل اخلاقیاتی وجود ندارد (البته جنگلی تنها و تنها متشکل از گیاهان و موجودات تک سلولی با فرض اینکه با دانش کنونی ما گیاهان و موجودات تک سلولی از داشتن هوش بی بهره هستند) .
      همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
      دکتر ساسی

    11. 4 کاربر برای این پست سودمند از sonixax گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      havachekhube (05-30-2011),Mehrbod (05-31-2011),Russell (05-30-2011),بهمنیار (05-31-2011)

    12. #7
      نویسنده دوم
      Points: 10,679, Level: 68
      Level completed: 58%, Points required for next Level: 171
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      بهمنیار آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Mar 2011
      نوشته ها
      226
      جُستارها
      27
      امتیازها
      10,679
      رنک
      68
      Post Thanks / Like
      سپاس
      203
      از ایشان 604 بار در 207 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      درود بر همگی

      خوب به طور کلی این کتاب کمکی در این زمینه نمی کند. پیش زمینه ی کتاب این است (البته از نگر من)که ما یک دسته از رفتار را به عنوان اخلاق در نگر بگیریم بدون این که به سرچشمه آن کار داشته باشیم و ببینیم آیا در زندگی بیخدا ارزش های اخلاق هست یا نیست؟
      به سخن دیگر، ما بیخدایان، اهدافی داریم. و برای این اهداف می جنگیم و تلاش می کنیم. ولی چه بسا انجام برخی کارها ما را به اهداف بسیار نزدیک می سازد بدون این که دشواری ویژه ای را بر خود هموار کنیم. برای نمونه، ما اگر بخواهیم یک زندگی جنسی پربار داشته باشیم و بهره ی جنسی از زن و مرد ببریم کوتاه ترین راه کار آخوند شدن است نمونه آن که در ایران بسیار زیاد است بارها این طرف و آن طرف شنیده اید که فلان آخوند 40 تا دختر را صیغه نموده و . . . . نمونه واقعی آن حسینی بود که درس اخلاق در خانواده وی از رادیو پخش می شد با همین کار به مجلس شورا راه پیدا کرد و آن قدر در زن بارگی پیش رفت که زن خودش وی را با اسید سوزاند. (https://greenway88.wordpress.com/200...%D9%87-%D8%B5/) اگر بخواهیم پول دار باشیم باز هم آخوند یا نوحه خوان شدن بهترین راه کار است. نیاز به سرمایه و ابزار غیر از زبان نداریم حرف می زنیم پول بهت می دهند منبری یک میلیون دو میلیون، چه کاری پر سودتر از این ؟

      ولی چرا چنین نمی کنیم؟

      چون به یک سری از ارزش ها باور داریم. باری بخشی از این ارزش ها، بی گمان ارزش های اخلاقی هستند. ولی در جبهه ی روبرو خداپرستان ما را به بی اخلاقی محکوم می کنند. آهنگ این کتاب نشان دادن این است که بدون خدا نیز ارزش ها و خوبی ها هستند.

      کتاب چهار استدلال می آورد که باورمندان برای هدف دار بودن زندگی می گویند (البته کوتاه شده)

      1 چهار استدلالی که می گوید زندگی، بدون خدا کمبود معنای درونی دارد
      یکی از روش هایی در دریافتن این ادعای که نبودن خدا مایه ی یاوه بودن زندگی انسان می شود، مانند این انگاره ی که اگر خدا نباشد زندگی انسان دارای معنای درونی نخواهد بود، هست. چه بسا دامنه ی گسترده ای از استدلال ها برای پشتیبانی این انگاره ارائه شود. نخستین آنها استدلال پیامد پایانی[1]می باشد. برای دریافت جان سخن این استدلال سخن های ویلیام لن کاریگ (2004)، در یک سخنرانی به نام "پوچی زندگی بدون خدا"[2] که در آموزشگاه اپولوژیست ترسایی برگزار شده، را ببینید:

      دانشمندان به ما می گویند، همه چیز در جهان هستی از هم دیگر دورتر و دورتر می شود. و هم چنان که این رخ می دهد، جهان سردتر و سردتر می گردد، و انرژی آن به گونه کامل به کارگرفته می شود. سرانجام همه ی ستارگان خواهند سوخت و همه ی مواد در یک ستاره ی مرده و سیاه چاله فرو خواهند ریخت، هیچ نوری به هیچ گونه ای نخواهد بود. هیچ گرمایی نخواهد بود. ..... اگر هیچ خدایی نباشد، هیچ چیز جاودانه ای نباشد، پیامدش چیست؟ یعنی زندگی ما سرانجام یاوه است. یعنی که زندگی ما بدون ارجمندی پایانی، بدون ارزش پایانی و بدون پایانی هدف دار می باشد

      گمان کنید ما زندگی کسی را هم چون شماری از رخدادها در نگر می گیریم. شماری از این رخدادها بدست خود فرد، و شماری دیگر از نیروهای بیرونی سرچشمه می گیرند. کمابیش، یک زندگی می تواند با جمع کل همه ی رخدادهایی که رویداده برای کسی در زمانی که زنده بودن وی، مشخص شود. ولی، با گسترش استدلال، ارزش شماری از رخدادها به طور کامل بستگی به آخرین حالت امور گوناگونی، که آن رخدادها از راه علت و معلولی همکاری داشته اند، دارد. اگر پیامد پایانی با ارزش باشد، پس رخدادهایی که برای آن زمینه را فراهم نموده و علت آن شده‌اند، دارای ارزش هستند. اگر که حالت پایانی امور تهی از ارزش باشد پس، به همان گونه، همه ی رخدادهای فراهم کننده ی زمینه، بدون ارزش می باشند.




      بدون خدا، هیچ گونه رستاخیزی نیز نیست. بنابراین زندگی انسان با ایست همیشگی کنش های مغزی و تجربه آگاهانه فرد (دست کم، کنش های دیدنی)، پایان می یابد. بدون خدا، زندگی هر انسان در گور پایان یافته و نابودی خودآگاهی انسان هست. آخرین گام که در آن سهم زندگی هر انسانی، جهانی یخ زده، استروپیکی[3]، بدون حیات، به طور کامل ایستا می باشد. از آن جایی که چنین پیامدی به گستردگی از ارزش تهی می باشد، پیش می رود( برطبق استدلال) همه ی زندگی انسان ها سراسر بدون ارزش بوده و از این روی معنای درونی ندارد. در جهانی بدون خدا که با زوزه‌ای پایان می یابد، هیچ گونه زندگی انسانی ارزش زیستن ندارد.
      رده دومی از دلیل آوری بر این پایه است که تنها اگر زندگی معنای فراطبیعی داشته باشد، معنای درونی دارد.گمان کنید زندگی شما بدون معنای فراطبیعی است، این شما را یک آقا (یا خانم) بدون هدف می سازد. ..... زندگی بدون اینکه از بیرون اهدافی دریافت نماید، نمی تواند معنای درونی داشته باشد. در جهان هستی بدون خدا، بدون یک هستی فراطبیعی از هر گونه، هیچ کسی شایستگی پذیرفته شده‌ای برای دادن هدفی به زندگی انسان ها ندارد. ما می توانیم این را استدلال هستی بی خود[4]بنامیم.5
      گونه سوم از استدلال ها در نوشته سوزان ولف[5] "معنای زندگی ها"[6] شرح داده شده است (و سرانجام رد می شود.) ولف نوشته:

      [یک] زندگی انسانی زمانی می تواند معنادار باشد اگر تنها آن زندگی بتواند معنی چیزی برای کسی داشته باشد، ولی نه برای آن انسان، و در واقع برای کسی با ارزش پایانی و ذاتی بیشتر از آن انسان . . . . اگر خدایی نباشد، پس زندگی انسان، زندگی همه ی انسان ها، باید آشکارا یاوه باشد، چون اگر خدا نباشد، هیچ هستی شایسته ای که برای او ما بتوانیم معنا داشته باشیم، نیست.6

      بنیاد مقدمه های این نوشته ی دلیل آور این است که یک زندگی معنای درونی دارد اگر تنها یک هستی ارزنده ی شایسته، دلبسته آن زندگی بوده یا خواسته ای را به آن زندگی بدهد. به گونه ای ویژه‌تر یک زندگی زمانی دارای معنای درونی دارد که یک هستی رحمان و رحیم، دانا، توانا مطلق درباره آن دلواپس باشد. اگر چنین هستی نبود، بنابراین به طور طبیعی چنین هستی نگران هیچ یک از زندگی ها نبوده، و بنابراین هیچ زندگی معنای درونی نداشت. ما می توانیم این را استدلال بدون دلواپسی از سوی هستی ارزنده‌[7] بنامیم.
      چهارمین استدلال و استدلال پایانی که باید آن را استدلال خدا چون سرچشمه ی اخلاق بنامم، بر پایه این اندیشه می باشد که خدا می بایستی سرچشمه ی اصلی همه ی خوبی ها و بدی ها و درستی ها و نادرستی در جهان هستی باشد. اگر خدا نباشد، بنابراین هیچ بد یا خوب یا درست و نادرستی نیست. گفتگو در باره ی این استدلال به بخش پس از این واگذار می شود؛ باقی مانده این بخش با سه استدلال نخست سرو کار داشته و شماری از اندیشه های که در بخش پس از این سودمند هستند را نشان می دهد.

      [1]. final outcome argument

      [2]. “The Absurdity of Life Without God”

      [3]. Extropic; extropy یعنی زندگی با انتروپی محدود نمی شود
      entropy

      [4]. pointless existence argument

      [5]. Susan Wolf

      [6]. “The Meanings of Lives”

      [7]. nobody of significance cares argument

    13. یک کاربر برای این پست سودمند از بهمنیار گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (05-31-2011)

    14. #8
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی بهمنیار نمایش پست ها
      درود بر همگی ...
      ولی چرا چنین نمی کنیم؟

      چون به یک سری از ارزش ها باور داریم. باری بخشی از این ارزش ها، بی گمان ارزش های اخلاقی هستند. ولی در جبهه ی روبرو خداپرستان ما را به بی اخلاقی محکوم می کنند. آهنگ این کتاب نشان دادن این است که بدون خدا نیز ارزش ها و خوبی ها هستند.
      درود،
      به نگر من اخلاقیات پایه بسیار منطقی‌ و استوار‌تری دارند که آن را یک دسته از باورها و ارزش‌های بدون تعریف و صرفا بدیهی تلقی کنیم.
      همچنان که در نمونه‌ها می‌توان دید، می‌توان با اندکی واکاوی تقریبا در همه موقعیت‌ها راه اخلاقی را از دیگر راه‌ها (منطقی) بازشناخت.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی بهمنیار نمایش پست ها
      کتاب چهار استدلال می آورد که باورمندان برای هدف دار بودن زندگی می گویند (البته کوتاه شده)

      1 چهار استدلالی که می گوید زندگی، بدون خدا کمبود معنای درونی دارد
      یکی از روش هایی در دریافتن این ادعای که نبودن خدا مایه ی یاوه بودن زندگی انسان می شود، مانند این انگاره ی که اگر خدا نباشد زندگی انسان دارای معنای درونی نخواهد بود، هست. چه بسا دامنه ی گسترده ای از استدلال ها برای پشتیبانی این انگاره ارائه شود. نخستین آنها استدلال پیامد پایانی[1]می باشد. برای دریافت جان سخن این استدلال سخن های ویلیام لن کاریگ (2004)، در یک سخنرانی به نام "پوچی زندگی بدون خدا"[2] که در آموزشگاه اپولوژیست ترسایی برگزار شده، را ببینید:

      دانشمندان به ما می گویند، همه چیز در جهان هستی از هم دیگر دورتر و دورتر می شود. و هم چنان که این رخ می دهد، جهان سردتر و سردتر می گردد، و انرژی آن به گونه کامل به کارگرفته می شود. سرانجام همه ی ستارگان خواهند سوخت و همه ی مواد در یک ستاره ی مرده و سیاه چاله فرو خواهند ریخت، هیچ نوری به هیچ گونه ای نخواهد بود. هیچ گرمایی نخواهد بود. ..... اگر هیچ خدایی نباشد، هیچ چیز جاودانه ای نباشد، پیامدش چیست؟ یعنی زندگی ما سرانجام یاوه است. یعنی که زندگی ما بدون ارجمندی پایانی، بدون ارزش پایانی و بدون پایانی هدف دار می باشد

      گمان کنید ما زندگی کسی را هم چون شماری از رخدادها در نگر می گیریم. شماری از این رخدادها بدست خود فرد، و شماری دیگر از نیروهای بیرونی سرچشمه می گیرند. کمابیش، یک زندگی می تواند با جمع کل همه ی رخدادهایی که رویداده برای کسی در زمانی که زنده بودن وی، مشخص شود. ولی، با گسترش استدلال، ارزش شماری از رخدادها به طور کامل بستگی به آخرین حالت امور گوناگونی، که آن رخدادها از راه علت و معلولی همکاری داشته اند، دارد. اگر پیامد پایانی با ارزش باشد، پس رخدادهایی که برای آن زمینه را فراهم نموده و علت آن شده‌اند، دارای ارزش هستند. اگر که حالت پایانی امور تهی از ارزش باشد پس، به همان گونه، همه ی رخدادهای فراهم کننده ی زمینه، بدون ارزش می باشند.




      بدون خدا، هیچ گونه رستاخیزی نیز نیست. بنابراین زندگی انسان با ایست همیشگی کنش های مغزی و تجربه آگاهانه فرد (دست کم، کنش های دیدنی)، پایان می یابد. بدون خدا، زندگی هر انسان در گور پایان یافته و نابودی خودآگاهی انسان هست. آخرین گام که در آن سهم زندگی هر انسانی، جهانی یخ زده، استروپیکی[3]، بدون حیات، به طور کامل ایستا می باشد. از آن جایی که چنین پیامدی به گستردگی از ارزش تهی می باشد، پیش می رود( برطبق استدلال) همه ی زندگی انسان ها سراسر بدون ارزش بوده و از این روی معنای درونی ندارد. در جهانی بدون خدا که با زوزه‌ای پایان می یابد، هیچ گونه زندگی انسانی ارزش زیستن ندارد.
      رده دومی از دلیل آوری بر این پایه است که تنها اگر زندگی معنای فراطبیعی داشته باشد، معنای درونی دارد.گمان کنید زندگی شما بدون معنای فراطبیعی است، این شما را یک آقا (یا خانم) بدون هدف می سازد. ..... زندگی بدون اینکه از بیرون اهدافی دریافت نماید، نمی تواند معنای درونی داشته باشد. در جهان هستی بدون خدا، بدون یک هستی فراطبیعی از هر گونه، هیچ کسی شایستگی پذیرفته شده‌ای برای دادن هدفی به زندگی انسان ها ندارد. ما می توانیم این را استدلال هستی بی خود[4]بنامیم.5
      گونه سوم از استدلال ها در نوشته سوزان ولف[5] "معنای زندگی ها"[6] شرح داده شده است (و سرانجام رد می شود.) ولف نوشته:

      [یک] زندگی انسانی زمانی می تواند معنادار باشد اگر تنها آن زندگی بتواند معنی چیزی برای کسی داشته باشد، ولی نه برای آن انسان، و در واقع برای کسی با ارزش پایانی و ذاتی بیشتر از آن انسان . . . . اگر خدایی نباشد، پس زندگی انسان، زندگی همه ی انسان ها، باید آشکارا یاوه باشد، چون اگر خدا نباشد، هیچ هستی شایسته ای که برای او ما بتوانیم معنا داشته باشیم، نیست.6

      بنیاد مقدمه های این نوشته ی دلیل آور این است که یک زندگی معنای درونی دارد اگر تنها یک هستی ارزنده ی شایسته، دلبسته آن زندگی بوده یا خواسته ای را به آن زندگی بدهد. به گونه ای ویژه‌تر یک زندگی زمانی دارای معنای درونی دارد که یک هستی رحمان و رحیم، دانا، توانا مطلق درباره آن دلواپس باشد. اگر چنین هستی نبود، بنابراین به طور طبیعی چنین هستی نگران هیچ یک از زندگی ها نبوده، و بنابراین هیچ زندگی معنای درونی نداشت. ما می توانیم این را استدلال بدون دلواپسی از سوی هستی ارزنده‌[7] بنامیم.
      چهارمین استدلال و استدلال پایانی که باید آن را استدلال خدا چون سرچشمه ی اخلاق بنامم، بر پایه این اندیشه می باشد که خدا می بایستی سرچشمه ی اصلی همه ی خوبی ها و بدی ها و درستی ها و نادرستی در جهان هستی باشد. اگر خدا نباشد، بنابراین هیچ بد یا خوب یا درست و نادرستی نیست. گفتگو در باره ی این استدلال به بخش پس از این واگذار می شود؛ باقی مانده این بخش با سه استدلال نخست سرو کار داشته و شماری از اندیشه های که در بخش پس از این سودمند هستند را نشان می دهد.

      [1]. final outcome argument

      [2]. “The Absurdity of Life Without God”

      [3]. Extropic; extropy یعنی زندگی با انتروپی محدود نمی شود
      entropy

      [4]. pointless existence argument

      [5]. Susan Wolf

      [6]. “The Meanings of Lives”

      [7]. nobody of significance cares argument

      هر چند استدلال‌های آورده شده درباره اخلاق کتاب چنگی به دل نزد، ولی دیگر استدلال‌ها
      بسیار جالب و خواندنی به نگر می‌آیند؛ به ویژه پیوند دادن آنتروپی و نگره‌های فیزیک و فلسفی آن.

      امیدوارم بازگردانی هر چه زودتر پایان یابد تا با قلم شیوای پارسی شما آن را بخوانیم

    15. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (05-31-2011),بهمنیار (05-31-2011)

    16. #9
      نویسنده دوم
      Points: 10,679, Level: 68
      Level completed: 58%, Points required for next Level: 171
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      بهمنیار آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Mar 2011
      نوشته ها
      226
      جُستارها
      27
      امتیازها
      10,679
      رنک
      68
      Post Thanks / Like
      سپاس
      203
      از ایشان 604 بار در 207 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      به نگر من اخلاقیات پایه بسیار منطقی‌ و استوار‌تری دارند که آن را یک دسته از باورها و ارزش‌های بدون تعریف و صرفا بدیهی تلقی کنیم.
      البته، نمی توان هر فرار از دردی را اخلاق دانست. (آن نمونه میمون ها)
      این چهار استدلالی است که ما (بیخدایان) را محکوم به داشتن زندگی بدون معنا می کند. و کسی که زندگی بدون معنای دارد سراسر زندگیش بیهوده بوده و از دیدگاه آن ها محکوم به دوزخ است.
      چون در درجه نخست آن ها می گویند که خدا سرچشمه ی خوبی و هم چنین باید ها و نبایدها (اخلاق) و بر همین پایه می گویند که ما از نگر اخلاقی بی ثبات هستیم و هر کاری بدون خدا مباح یا روا است. بنابراین نکته ای که هست این است که آن ها نمی توانند ارزش های اخلاقی را بالاتر از خدا بدانند در حالی که ما ارزش های اخلاقی را باور داریم. در هر صورت به زیان خداپرستان است.

    17. #10
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی بهمنیار نمایش پست ها
      البته، نمی توان هر فرار از دردی را اخلاق دانست. (آن نمونه میمون ها)
      فرار از درد خود را نه، ولی جلوی گرفتن سود خود را برای اینکه
      کس دیگری (در نمونه میمون تنها) درد نکشد را قطعا می‌توان اخلاقی دانست.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی بهمنیار نمایش پست ها
      این چهار استدلالی است که ما (بیخدایان) را محکوم به داشتن زندگی بدون معنا می کند. و کسی که زندگی بدون معنای دارد سراسر زندگیش بیهوده بوده و از دیدگاه آن ها محکوم به دوزخ است.
      چون در درجه نخست آن ها می گویند که خدا سرچشمه ی خوبی و هم چنین باید ها و نبایدها (اخلاق) و بر همین پایه می گویند که ما از نگر اخلاقی بی ثبات هستیم و هر کاری بدون خدا مباح یا روا است. بنابراین نکته ای که هست این است که آن ها نمی توانند ارزش های اخلاقی را بالاتر از خدا بدانند در حالی که ما ارزش های اخلاقی را باور داریم. در هر صورت به زیان خداپرستان است.


      هر کاری با خدا یا بدون خدا شدنی است، اخلاقی بودن/نبودن آن برمی‌گردد به اثر ناسرراست آن روی همبود و جامعه.

      تنها چیزی که یک خداپرست می‌تواند بگوید این است که از ترس خدا آن کار نااخلاقی را انجام
      نمی‌دهد، یک بی‌خدا به جای ترس، منطقی بوده و برای سودمند و پاکیزه نگه داشتن همبود و
      پیرامون زندگی خود آن کار نااخلاقی را انجام نمی‌دهد: فدا کردن سود کوتاه-زمان در برابر سود بلند-زمان

    18. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (05-31-2011),بهمنیار (06-13-2011)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •