چند نکته:
1- قرآن سند معتبری راجع به ابراهیم بهشمار نمیآید. تنها کتابِ معتبری که در آن از ابراهیم یاد شده، تورات هست.
2- قرآن نیز صریحاً تورات را یک کتابِ الهی خوانده است که نور و هدایت است و آن را کتابی دانسته که کسی نمیتواند هدایتکنندهتر از آن را پدید آورد. پس، بر مبنای شهادتِ صریح قرآن، آنچه تورات راجع به ابراهیم میگوید، بایستی برای هر قرآنباور حقیقییی حجت باشد.
3- تورات بههیچعنوان رفتن ابراهیم، به همراه پسرش اسمائیل، به مکّه و ساختِ کعبه را تأیید نکرده است. اتفاقاً، تورات تصریح دارد که اسمائیل به دلیل اذیت کردن اسحاق، به سفارش ساره (= همسر ابراهیم)، و به امر خداوند، از خاندان ابراهیم طرد گردید و عهد خدا تنها و تنها به اسحاق میرسد.
برای توصیحاتِ بیشتر میتوانید به این نوشتار سری بزنید: کدام نسل ابراهیم – نسل وعده یا نسل مطرود؟!
کدام نسل ابراهیم – نسل وعده یا نسل مطرود؟! پژوهشهای شاهپور برنابا جوینده
4- از نکاتِ دوم و سوم بدون شک چنین نتیجه میشود که: اگر قرآن را قبول دارید، بایستی اینها را نیز بپذیرید چون قرآن خود را مصدِّق تورات (که آن را نزدِ اهلکتاب معاصر با اسلام موجود میداند) دانسته است.
(مصدِّق یعنی گواهیدهنده بر راستی و درستی چیزی/کسی/کتابی؛ مثلاً، به گواهی قرآن، یحیای نبی "مصدِّق" عیسای مسیح (که پیامبر بعد از وی بود) بوده است.)
5- کلاً، داستانهایی که در قرآن و برخی روایات راجع به مکّه آمدن ابراهیم و اسمائیل برساخته شدهاند، هیچگاه از سطح بهاصطلاح "قصههای مادربزرگ" فراتر نمیروند. ظاهراً، اعراب هم تا قبل از چیره شدن اسلام بر آنها، هیچگاه خود را اسمائیلی ندانستهاند. (دستِکم هیچ شاهدی مبنی بر این در دست نیست.)
6- در واقع، اگر حتّی به همین منابع اسلامی هم رجوع کنیم، هیچ سند قابلاعتنایی یافت نمیکنیم که پیامبر اسلام از نسل ابراهیم (از طریق اسمائیل) بوده است. ابنکثیر (که او را بعد از طبری بزرگترین سیرهنویس اسلام میدانند) بهصراحت بیان داشته که کسانی که شجرهنامههای مجمّد را "با قطعیت" به بیش از چهار نسل پیش از او بردهاند، دروغ گفتهاند. (یعنی، اجداد محمّد را تا تنها چهار نسل قبل از او میتوان آگاهانه نام برد. از این بیشتر، کسی از اجداد این پیامبر دروغین خبری ندارد.) هستند بسیاری از علمای اسلام که با این نظر درستِ ابنکثیر همنگر هستند.
7- همین مسأله بدون قطع ثابت میکند که اسلام، به گواه منابع اصلی و درونی خودش، نمیتواند دین حق و الهی باشد و قرآن را نیز نمیتوان کتابی الهی دانست. (آسمانی بودن لزوماً بهمعنای الهی بودن نیست.) پس، در بهترین حالت به نفع باور به ماوراءطبیعی بودنِ قرآن، میتوان محمّد را یک مجنون و دیوزده دانست که تحتِ تأثیر روحی خبیث خود را پیامبر خوانده است.