درست است, اینکه رشتهای میان تکیاختگان تا هومنی و فرای آن یک چیز روشن و
خودگواه میباشد, ولی نکتهای که ما به آن پرداختیم این بود که پیوستگی این رشته هیچ
بایدی در خود ندارد و اینگونه نیست که گسستنی نباشد و همیشه همینجور بماند.
نکتهیِ دیگر, در سخنان شما پیوسته سخن از "ما" میاید, ولی این "ما" یک چیز پندارین میباشد. برای نمونه, شما میگویدی
ما تاکنون دلواره (قلب مصنوعی) را با الکترون و آهن میساختهایم تا کمکم در کار ورزیده باشیم و بتوانیم در آینده با دستکاری
ژنتیکی و stem cell therapy گونهیِ بهتر و یاختهپذیر آنرا بسازیم, هنگامیکه در واقعیت سخن فرا از این نبوده که تا
امروز, ساخت دلواره با آهن و الکترون آسانتر بوده و پس اینگونه ساخته
شده است, فرداروز هم اگر ساخت دلواره از یاختگان بُنیادین آسانتر بود با آن ساخته خواهد شد.
نکته در اینجا این میباشد که کسی یا مایی آن بیرون در کار نبوده که بنشیند هوشمندانه بگوید "ما (کدام ما, او؟ دوستان او؟ بشریت؟)"
اکنون از این راه میرویم, فردا از آن راه, بساکه تنها همان راهی که آسانتر و هموارتر بوده است پیموده شده است.
به دیگر زبان, اینجا یک فاکتور آبجکتیو فرمانروا بوده است, نه خرد و دوراندیشی آدمی.
در دست دیگر, سخن شما هنوز اگر و شاید فراوانی در خود دارد, بایستی پرسید شما
از کجا میدانید که همگان یاختههایِ زیوند و طبیعی خودشان را به سازههای فرساخته
و الکتروننهاد برمیگزینند؟ من اینجا یک آزمایش اندیشیک ساده پیش میآورم:
بیاندیشید بهتان میگویند که میتوانید همهیِ اندام درون و برون خود را با برابرهایِ آهنین و
الکترونین بهترشان جایگزین نمایید, آنهم بی آنکه دچار کوچکترین کم و کاستیای در کار و زندگی بشوید.
بافزای اینکه با این جایگزینی, درازای زندگانی شما ١٠ برابر نیز خواهد شد و ١% امروز بیمار خواهید گشت; چه میکنید؟
گزینش چه کنیم در بالا برای هر خردپذیری در پذیرش میباشد, زیرا سود یاختگان تن ما, گرچه
همان یاختگان ما را ساختهاند برابر با سود خود ما نیست و تا زمانیکه هستی و تندرستی ما
دستنخورده بماند, برای ما کوچکترین اهمیتی ندارد که این یاختگان بمیرند یا جایگزین بشوند.
--
سخن از آنتروپی و سرد شدن جهان به بازههایِ فراتر از چند میلیارد سال بازمیگردد. روشنه, اگر ما بگذاریم تکنولوژی
با روند کنونی همهیِ بُنمایههایِ طبیعی را از میان ببرد سخن به چند هزار سال هم شاید نکشد, ولی رویکرد گزیدهیِ
ما اینجا نابودی ابرسازوارهیِ فندین, زمان دادن به طبیعت برای بازسازی و بازگشت به جهان پیشاشهرمندی میباشد.
یکبار دیگر, این گزینش ازینرو نیست که من در اینجا برتری ویژهای به زندگی پیشاشهرمندی میدهم, بساکه
سخن از این میباشد که با تکنولوژی و روند کنونی چیزها هیچ آیندهای برای بشریت و هیچ آزادیای برای
آدمی در کار نخواهد ماند و این گزینه, گزینهیِ بازگشت به طبیعت, تنها گزینهیِ در دست و کارپذیر میباشد.
پس در اینجا بر ما نیست که از هماکنون به اندیشهیِ چند میلیارد سال دیگر باشیم,
بویژه اینکه گرفتاری بزرگ هماکنون تکنولوژی میباشد, نه سرد شدن جهان و آنتروپی.
--
سخن از اینکه در سامانهیِ فندین, برخی بهرهکش بمب اتم میسازند و دیگران را بیم میدهند, چهرهیِ
دیگری از همان سخن است که تکنولوژی یک ابزار است و هرکس میتواند از آن به خوبی یا به بدی, بهره بگیرد.
این سخن, اگرچه در رویه و برون درست به نگر میاید, ولی شیوهای نیست که در واقعیت کارها پیش میروند.
در جهان واقعی, اینکه تکنولوژی یک ابزار است یا نه, تفاوتی در اینکه از آن خواه ناخواه به هر شیوهای که
شدنی باشد برخی به هر روی از آن بهره یا "کژبهره" خواهند جُست نمیدهد و پس در کنش, ما نمیتوانیم
اینجا تنها در برابر این برخی نابکار و بهرهکش؟ سر تکانده و به بازی سرزنش "گناهکار اینجا کیست" روی بیاوریم.
به دیگر سخن, این چشمداشت که تکنولوژی درست همانگونه که برخی میخواهند بکارگرفته بشود,
تنها زمانی شدنیست که تنها همان برخی در جهان زندگی بکنند. در این جهان بجز برخی,
دیگرانی نیز میباشند و این دیگران هرکدام ایدهها, رفتارها و اندیشههایِ خودشان را دارند.
بدرستی نیز از همینرو, "آزادی فردی" بزرگترین دشمن سیستم فندین میباشد, زیرا
مایهیِ پیدایش ناهمگونی و ناپیشبینیپذیری در کارها میباشد. درست همانگونه که
در تن یک جاندار زنده آزادی یاختهها برابر با آشوب و مرگ خود جاندار است, در
سامانهیِ فندین نیز آزادی هومنان برابر با آشوب و مرگ سامانهیِ فندین میباشد.
در این راستا سیستم تاکنون به شیوهیِ راههایِ نرم و نیمهنرم, که همان پروپاگاندا, جاانداختن و نهادینهساختن
ارزشهایِ سیستم و همانند باشند با این آزادیها ستیزیده است, ولی این راهها بروشنی کاستی مند
میباشند و در آینده, سیستم خواه ناخواه ناچار از کاربرد راههای سخت که همان دستکاری ژنتیکی (پدید
آوردن گونهای یکرنگ و "نرمخو") و دستکاری اندیشیک (بازنویسی اندیشهها و شستشوی سخت مغزی) خواهد بود.
--
شما افزودید فند خودآماج نیست و از آماج ما پیروی میکند, ولی بدرستی فند خودآماج است زیرا آماج
ما همان آماج من و شما و دیگران بر روی همدیگر نیست, بساکه چیزی فراتر از آماج من و شما و دیگران بر روی همدیگر میباشد.
ما در پیک نخست به فَرهشت فرارویش (supervenience) پرداختیم و شما نیز افزودید که نمونهوار, اگر
ویژگی آبسانی آب از اندرکنش مولکولهایِ آب پدید میاید ازینروست که در تراز کوانتومیک مولکولهایِ
آب این پتانسیل و ایستار فیزیکی را در خود دارند که با اندرکنش همدیگر به رویش ویژگی آبسانی بیانجامند.
ولی این روشنگری شما ستیزی در سخن ما نداد که از هر نگاه, آب چیزی فرارفته از مولکولهایِ خود آب
بتنهایی میباشد, و اگر ما آب را به مولکولهایِ خود آب یکبار دیگر خُرد سازیم, ویژگی آبسانی نیز ناپدید میشود. به دیگر زبان:
ابرسازه آب بزرگتر از برایند همهیِ سازههایِ خود (مولکول) بر روی همدیگر میباشد.
ما نیازی نیست این انداره در فیزیک فروبرویم تا به این پی ببریم و
از آن, ناهماهنگی میان سود سازواره و ابرسازواره را فرجام بگیریم.
ما اینجا نمونههای فراوان آوردیم که ابرسازواره ناهماهنگ با سازوارههایش پیش میرود و اگر اینها
هیچکدام بسنده نبودند, شما را به آزمایش اندیشیک بالا ارجاع میدهم که در آنجا
میبینیم سود ابرسازوارهیِ هومن, برابر با زیان بیشین (maximal) سازوارههایِ او که یاختگان تن اش باشند, میشود.
پس اگر سود ابرسازواره بتواند برابر با زیان سازوارگان باشد,
آماج ابرسازواره در آنجا نمیتواند آماج همان سازوارگان بر روی همدیگر باشد.
--
سخن شما دربارهیِ نبود آزادی ١٠٠% در هیچ زمانهای, درست است. نگرش ما هم اینجا این نبوده که در
پیشاشهرمندی (primitive societies) کسان آزادی ١٠٠% داشتهاند یا بر روی سرنوشت خودشان ١٠٠% کنترل داشتهاند.
ولی نگرش ما اینجا در این بوده که آزادی و توانایی کنترل بر سرنوشت خود,
برای مردمان نخستینی, بسیار بیشتر از یک آدم امروزین بوده است, از چند روی:
١- آنان در گروههای کوچک میزیستهاند: در یک گروه کوچک هرکس هتّا اگر خود رهبر گروه نباشد, به رهبر گروه و دیگران دسترسی فیزیکی دارد و پس توانایی اثرگذاری بسیار بالایی بر او, و پس در زندگی خود خواهد داشت.
این درست وارون آنچیزیست که در ابرگروههایِ چندمیلیونهیِ همبودین ِ امروزین میبینیم, جوریکه زندگی کس در
دستان فندسالاران, دیوانسالاران و رویهمرفته کسان ناشناسیست که او هیچ دسترسی نزدیکی به آنان ندارد و
دست بیش, میتواند با دادن یک رای که ارزشی برابر با ≈١:١٠٠,٠٠٠,٠٠٠ دارد روی تصمیمهایِ آنان اثرگذار باشد. آنهم
زمانیکه ما مردمسالاری نامبرده را راستین و پاک در نگر گرفته باشیم, که میدانیم در کنش توان اثرگذاری کس از این هم پایینتر خواهد بود.
٢- طبیعت خودگردان (autonomous) و یکسانانگار قانونهایِ زندگی آنان را پیمیریخته است, هنگامیکه در جهان
امروز سامانهیِ فندین سخن آغازین و پایانین را میزند. قانونهایِ زندگی کس را اینبار نه طبیعت یکسانانگار و کمابیش
ایستا, بساکه ناشناسانی پی میریزند که کس هیچگونه توان ملموسی در اثرگذاری روی آنان ندارد و خواه
ناخواه, در پایان روز ناچار از پذیرش میباشد. بویژه که جای دیگر گفتیم, نهادهایِ "پذیراندن" این قانونها
که همان پلیس و مالیاتچی و .. باشند نیز گوش به فرمان سامانه میباشند.
پ.ن.
شما نگرش من از آوردن آمار سالانهیِ مرگ خودرو را نادرست دریافتید. آماج تنها این نبود که بگوییم
تکنولوژی خودرو بد است چون یک شماری سالانه کشته میشوند, بساکه بیشتر در این راستا بود که گامهایِ خُرد و
در خود سودبخش, به چیزی زیانبخش میتوانند بیانجامند. نمونهای نیز برای روشنگری آوردیم که اگر از کسی
بپرسند یک نوآوری در دست ساخت میباشد و بسیار خوب و بهمان و بیسار است, ولی سالانه ١ میلیون تن از
برای آن کشته خواهند شد, تنها یک جانی یا دیوانه این تکنولوژی را مهر تایید خواهد زد. ولی میبینیم تکنولوژی
خودرو درست همین است, تنها با این تفاوت که آهسته و در گذر زمان این بخشهایِ بد رویهم انباشتهاند و نه یکباره.