نوشته اصلی از سوی
Ouroboros
ه چند نکته اشاره کردهاید که برسی آنها گفتگوی بیشتری میطلبد.
نخست آنکه اکثریت مطلق مردان، به رغم فرهنگی کم و بیش بینالمللی که ذکر آن رفت و در آن تنها واکنش عاطفی پذیرفتنی از سوی مردان «خشم» است و تمام دیگر انواع با تحقیر همراه میشوند، هرگز اشخاص خشنی نیستند. این اولین و مهمترین دروغ در افسانهی «مردان خشن» است، هیچ اپیدمی خشونتی در میان مردان وجود ندارد. و اینهم تنها تلاشیست برای برسی اینکه چرا مردان بطور متوسط از زنها خشنتر هستند.
دیگر آنکه ما تاکنون فرهنگی که همهی انواع و ابعاد خشونت برای مردان در آن تقبیح شده باشد نداشتهایم تا بتوانیم به راستی میزان تاثیرپذیری شخص از جامعه در اینباره را اندازهگیری بکنیم، جوامع مدرن نیز تنها اقدام به «کنترل» رانههای فرگشتیکی احتمالی مردان کردهاند تا به وقت لزوم از آنها بهره ببرند. همین رانهها اگر وجود نمیداشت قطعا هیچ مردی حاضر به دست گرفتن اسلحه و مبارزه در جبههها نمیشد، پس تمام جوامع جهان از وجود سطحی کنترل شده از خشونتطلبی در مردان سود میبردهاند. من خاستگاه فرگشتیکی ستیزهجو بودن مردان را رد نکردهام(این مشکلیست که به گمانم شوالیه مرده بدلیل انکار وجود حق همسرگزینی برای مادهی انسان باید به آن پاسخ بدهد نه من). آنچه مورد انتقاد قرار دادهام نقش انکارناپذیر جامعه و تربیت در تقویت روحیهی برآمده از پاسخ خشونت با خشونت بیشتر میان مردان، و تقبیح و تحقیر تمامی دیگر انواع رفتار عاطفی در ایشان است. خشونت مردانه بیشک ریشههای بسیار عمیق فرهنگی دارد، زیرا با شاخص نرمخو شدن فرهنگها، آمار ارتکاب آن از سوی مردان نیز با شدتی بسیار گسترده کاهش مییابد، مردان آمریکایی بسیار خشنتر از مردان کانادایی هستند، و مانده تا تفاوتهای بیولوژیک آنها مشخص بشود.
در آخر هم اینکه میگویید هنجارهای اجتماعی و برخورداری/محرومیت از امتیاز نرم بودن نمیتواند نقشی در رفتار شخص داشته باشد برایم بسیار عجیب است و نمیتوانم آنرا بفهمم. اندکی توضیح بدهید.