[ از دفتر خاطرات آلــت ناصر الدین شاه قاجار]
+ شنبه - یازدهم ربیع الاول :
بر حرمسرا داخل شدیم. خداوندگار که چندی در سفر بود سخت بیقرار بود.
15 زن یک به یک بر تخت پادشاه وارد شدند. قصدمان این بود که به خاطر سلیقه شاه در انتخاب زنان ، وی را به جای همه بــگاییم. میسر نشد!
زنان یک به یک می آمدند ، با شکم های فربه، آن قدر که تشخیص بالا و پایین ممکن نبود. و برای جمــــاع ما را زحمت بسیار میشد. چند فحش بار پادشاه کردیم که از در رحمت نشنیده گرفت.
به پادشاه عرض کردیم برای اصلاح سبیل زنان حرامسرا در سفر بعدی به فرنگ مقداری تیغ بُران همراه آورد. موهای خود ما از موهای پر و پاچه اهل حرم کمتر است. پادشاه را خجالت بسیار شد.
+ دوشنبه - ششم جمادی الثانی :
از روسیه فرستاده ای آمده ، زنی بود بلند قامت و سپید چون شیر ، شُکر یزدان سیبل هم نداشت. پادشاه را فرمود که دو فقره از جزیره های بحر خزر را باید به ما ببخشی.
پادشاه چون مرا بدید که از شوق آن زن روسی نعره میزنم و دست از دل و جان شسته ام و پیوسته از حال میروم زن فرستاده را شب تا صبح گایـــیــد و قرارداد الحاق را به دست مبارک امضا نمود.
به وسعت آسمان و زمین سوگند که برای آن فــرج ، پادشاه جزیره که سهل است مادرش را هم میداد. خداوند ما را در شب های بعدی از زنان پادشاه مصون دارد.
+ سه شنبه بیست سوم دی القعده :
چون از جنگ با شورشیان قزوین باز گشتیم خداوندگار خسته بر اسیران وارد شد. بر حال ذارشان دل بسوخت و دستور داد گردنشان را نزنند و در عــــوض تک تکشان را در ک.و.ن گذارند. اسیران همه بر پادشاه سجده کردند و شکر نعمت به جا آوردند.
خداوندگار برای رفع خستگی جهاد 5 تن از اسیران جوان را که پشت لبشان سبز نشده بود شخصا” مورد عنایت واقع کرد. لذتی نا وصف بر پادشاه حاصل شد.
این روی پادشاه هرگز بر ما روشن نشده بود. خداوند به خیر کناد.
+ جمعه – بیست و پنجم شعبان :
خداوندگار امروز به شکار شد. برای زدنی آهویی یا خرگوشی . با ملازمان سوار بر اسبش میرفتیم که ناگه خرسی از میانه برون شد و خداوندگار از ترس شــاشــبند گردید.
طبیب آوردند، افاقه نکرد. دستور دادیم که بی بی خاتـــــــون که همسر مورد علاقه شاه است ناگه از میانه پرده عریــــــــان وارد سر سرا شود . وی چینین کرد و خداوندگار شاشش که هیچ ، آبش هم آمد و جوش و خروشی در کاخ حاصل شد .
گوسفندها برای سلامتی ما قربانی کردند.