واکنش یکی از برادران عررررزشی به توهین به مقدسات:http://antimajus.blogfa.com/cat-17.aspx
واکنش یکی از برادران عررررزشی به توهین به مقدسات:http://antimajus.blogfa.com/cat-17.aspx
امام نقی جهت خالی کردن اندوه و ضجّه های تنهایی به داخل چاهی رفت و بر احوال مسلمانان با صدای بلند گریه کردند. از پایین چاه ندای روحانی آمد:
«مرتیکه انکر الأصوات اینجا محل زندگیه برو یه جا دیگه عر بزن»
اولین نشانههای زندگی مهدی موهوم – آیت الله مکّار شیرازی
*************************
یکی از سوالایی که همیشه برای من وجود داشت این بود که چرا شهید نقی فهمیده به جای اینکه کمبرند نارنجکها را به خودش ببندد و خودش را زیر تانک بیاندازد، کمربند را (البته بدون خودش) زیر تانک پرت نکرد. همانا رهبر من آن کودک ۱۳ سالهای است که هنوز قدرت تحلیل درستی نداشته و با این حال به او اجازهی حضور در جنگ را میدهند.
نقی را گفتند: پیغمبری جدید آمده است.
گفت: آیا دهان دارد ؟
گفتند: بله !
گفت: پس برای خوردن مال مردم آمده است.
روزی معتصم برای تعیین جانشین خود مجلسی بزرگ ترتیب داد و امام نقی را هم برای سرگرمی به مجلس خود دعوت نمود. معتصم رو به امام نقی کرد و گفت: ای نقی ! اگر پیشنهاد خلافت به تو بدهم آیا آنرا قبول خواهی کرد ؟ امام نیز به تاسی از جد خود علی ابن آب طالبی فرمود: به خدا قسم که آب بینی بز نزد من از خلافت باارزشتر است. معتصم نیز پوزخندی زد و پس از آنکه فرزند خود را به جانشینی انتخاب کرد، دستور داد سطلی پر از آب بینی بز برای امام نقی آوردند و به زور به خورد ایشان دادند.
امام نقی و گنده گوزی ها
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"( قل للذین كفروا ستغلبون وتحشرون إلى جهنم وبئس المهاد ( 12 ) قد كان لكم آیة فی فئتین التقتا فئة تقاتل فی سبیل الله وأخرى كافرة یرونهم مثلیهم رأی العین والله یؤید بنصره من یشاء إن فی ذلك لعبرة لأولی الأبصار ( 13 )"
"بگو برای کسانی که رویگردانیدند زود واژگون می شوید هم گرد انگیخته می شوید سوی دوزخی هم بدترین گهواره ها 12پیش بود تا براتان نشانه ای در دو گروه برخوردند دوتا گروهی می کشند در راه خداوند هم دیگری رویگردانی می بینندشان نمونهء دوتاشان دید چشم هم خداوند دست می گیرد به یاوری اش کسی می خواهد چون در آن تا برای پندی برای برترین دیدگان است 13"
بخندید شاد باشید تا می بینیم که هم نزدیک رسوایید هم واپسین سوی دوزخ گرد برانگیخته می شوید هم بدترین گاهواره هاست
آره پیامبران دهان دارند خداوند بهشان داد خوراکیهای بامزه می خورند هم پاکیزه هم گفتار پاکیزه هم درست از زبانشان برخواست رویگردانانشان هم خوراکشان پستیست هم هر چه از دهشنشان بر می خیزد پست تر
چه بگویم بی خدایانید بیخودید چیزی سرتان نیست درست است هر که از خداوند روی بر می گرداند آنهم خداوند یگانه پرتوان بی مانند که همه را می آفریند چشم گوش روزی می دهد خانه برایشان هم زندگی فراهم می کند هم جانشان را می گیرد هم روزی برپا می کندشان واسه بازخواست که همه چیز دستش است چیزی بهره شان نشد
ای خداوند آزار رویگردانان پوسخند زننده را سرشان فروببر
اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین ایاک نعبدوایاک نستعین اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین پناه می برم به خداوندازسرکش خیلی رانده به نام خداوندمهرگسترخیلی مهربان پسندیده گفتن براخداوندپرورنده جهانیان مهرگسترخیلی مهربان دارای روزی آییندار آره ای تورا بنده ایم هم آره ای تورایاوری می خواهیم نشان بده مان راستراه خیلی پابرجاشده راستراه کسانی سراسر بخشانيشان دیگری خشمهاشده برشان هم نه گمراهان
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
امام نقی در باب مناسک غسل در هنگام کمبود آب (آب یارانهای) میفرمایند:
در ابتدا باید نیت کرده، سپس آلت خود را در لیوان آب فرو ببرید؛ بعد به ترتیب:بیضه راست و بیضه چپ را غسل دهید. در آخر آب را بنوشید.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3%db%b1/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:10 PM ---------- ارسال قبلی در 01:09 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
انا بلی استیشن و نقیٌ جویستکها!
المعارف النقوی و تقوی!
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b2%db%b3/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:11 PM ---------- ارسال قبلی در 01:10 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
در باب ضرورت مزاح در اصول النقی آمده است:
روزی امام نقی در بازار یک ایرانی را دیدند، پیش رفتند و فرمودند یا شلوارم را بده یا به پیش قاضی برویم .
به نزد قاضی رفتند، قاضی به مرد ایرانی گفت: آهای گبر مجوس! بدهم دست و پایت را خلاف هم قطع کنند ایرانی فی الفور شلوار خود را کند و به خدمت امام تقدیم کرد.
امام فرمود شلوار مال خود شماست هدف من مزاح بود! آن مرد بسیار خندید و گفت اسلام چه دین شاد و مفرحی است و اسلام آورد.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/55/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:13 PM ---------- ارسال قبلی در 01:11 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
من علیالنقی هستم، رتبهی دهم امامت و از سال اول در کانون فرهنگی آموزش بودم.
از همین فردا در کانون ثبتنام کنید.
نمیدونم چند هشتاد و شش هشتاد و شش، کانون فرهنگی آموزش
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b4%db%b1/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:13 PM ---------- ارسال قبلی در 01:13 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
- ببخشید خانم شما به کی توسل میکنین ؟
- معلومه به نقی .
- میشه بگین چرا ؟
- چون سرش از همه خلوتتره.
- جایزه هم داره؟
- فکر نکنم؛ من نقی رو برای کیفیتش انتخاب کردم.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b4%db%b0/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:14 PM ---------- ارسال قبلی در 01:13 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
شیعیان جهان لااقل در هنگام بلند کردن اجسام سبک یا نقی بگویید!
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3%db%b9/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:15 PM ---------- ارسال قبلی در 01:14 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
مشکل من خوشتیپی است والا من از لحاظ دانش چیزی از جعفر کم ندارم
تاملات النقی فی الآینه
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3%db%b8/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:15 PM ---------- ارسال قبلی در 01:15 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
روزی زنی به خدمت حضرت رسید و از شوهرش گلایه کرد: ای امام؛ تا به حال دو بار وارد دستشویی شده و همسرم را در حال خودارضایی یافتهام. چه کار کنم؟
امام فرمود: در بزن!
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3%db%b7/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:17 PM ---------- ارسال قبلی در 01:15 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
فراخوان مقالهی جشنوارهی بزرگ «نقی پژوهی»
همزمان با پیش رو بودن سالگرد شهادت امام نقی (ع)، اولین کنگرهی سراسری «تقی پژوهی» با محوریت حقخوری در امامت برگذار میشود. مقالات باید در قالب LNCS ارسال شوند. به آثار برتر ارسال شده، جوایز نفیسی (از جمله کمک هزینهی خرید یک دستگاه دیلدو) اهدا خواهد شد. بدیهی است به مقالاتی که پس از موعد مقرر ارسال شوند ترتیب اثر داده نخواهد شد.
آدرس: تهران – میدان آرژانتین – انتهای خیابان الوند – شبکهی دو سیما (روی پاکت حتما ذکر شود مربوط به مسابقهی نقی پژوهی)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3%db%b6/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:17 PM ---------- ارسال قبلی در 01:17 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
چه کسی نقی مرا جا به جا کرد؟
[پر فروشترین کتاب سال]
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3%db%b5/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:18 PM ---------- ارسال قبلی در 01:17 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
روايت است روزی شاگردی از امام نقی پرسيد: “بار اماما، چه حکمتيست که شما با اين عظمت و دانش لايتناهی در ميان نوادگان رسول اکرم(ص) دهم شديد؟ امام با متانت دست در شترزين خود کرده پيراهن شماره 10 آرژانتين را در آورده و با لبخندی گفتند: به عشق ديگو!!”
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3%db%b4/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:19 PM ---------- ارسال قبلی در 01:18 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
از خصوصیات امام نقی(ع) این است که در دمای اتاق هادی می باشند.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3%db%b3/
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
از امام نقی (ع) روایت است که:
بهترین راه رفع گشنگی غذا خوردن است.
Imam Naghi – Stating the obvious
امام حدیث مشابهی در مورد تشنگی و آب خوردن دارند
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b1/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:33 PM ---------- ارسال قبلی در 07:33 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
امام نقی از ثروتمندان میدزدید و بین فقرا تقسیم میکرد
رابین هود به سعی نقی
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b0/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:34 PM ---------- ارسال قبلی در 07:33 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
امام عادت داشت برای ایجاد انگیزه نسبت به دین، با مقدسات بازی بازی کند.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b6%db%b9/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:35 PM ---------- ارسال قبلی در 07:34 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
این خاتمی فکر میکنه اگه حرف نزنه با امام نقی اشتباه میگیرنش
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b6%db%b8/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:35 PM ---------- ارسال قبلی در 07:35 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
آیا میدانستید امام نقی اولین امام دو رقمی شیعه هستند؟
از سری فکتهای آموزندهی شیعه
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b6%db%b7/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:36 PM ---------- ارسال قبلی در 07:35 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
امام نقی (ع) دانشمند زمان خود بود و پس از کشف خاصيت رسانايی اجسام فلزی ايشان را امام هادی به معنی عبور دهندهی جريان برق ناميدند.
فيزيک هاليدی، جلد دوم، ترجمه آقا امام زمان
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b6%db%b6/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:37 PM ---------- ارسال قبلی در 07:36 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
دختره تو حموم لخت بوده یهو برقا میره، جیغ میزنه میگه یا امام زمان!
یه دفعه نقی ظاهر میشه و میگه: من نقیام. مهتی امشب واسش یه کاری پیش اومد، رفته خونه ما.
امام نقی (ع) – آداب ضربدری
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b6%db%b5/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:37 PM ---------- ارسال قبلی در 07:37 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
اگر اسم من را روی heroهای سریالها میگذاشتید این بساط پیش نمیآمد.
شکایت امام نقی (ع) از رسانهی ملی
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b6%db%b4/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:38 PM ---------- ارسال قبلی در 07:37 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
انگوراش مال کجاس؟ چه مزه عنی میده.
امام نقی (ع) – لحظات آخر
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:38 PM ---------- ارسال قبلی در 07:38 PM ----------
نوشتهشده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi
امام همیشه سه ورزش را به یارانش توصیه می کردند:
۱-اسب سواری
۲-تیراندازی
۳-بانجی جامپینگ
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:42 PM ---------- ارسال قبلی در 07:38 PM ----------
روزی امام نقی میخواست امام حسن عسگری را که نوزادی بیش نبود را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی خواند و ادا در آورد امام حسنِ عسگری به ناگاه به روی امام نقی علیه اسلام ادرار کرد .امام نقی هم ناراحت شد و بروی امام حسنِ عسگری ادرار کرد. سوسن الهدی گفت :نقی این چه کاری بود کردی؟ نقی گفت باید برود خدارا شکر کند، اگر بچهٔ من نبود و امام هم نبود بر او میریدم
حوادث النقی فی ما فیه
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b1/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:43 PM ---------- ارسال قبلی در 07:42 PM ----------
از احترام حضرتش به حقوق حیوانات همین را بشنوید و بس؛
حضرت در مسابقه ی اسب سواری، اسب را بر دوش خود نهاده و چهار نعل بدویدند.
ورزش و نقی، جلد اول، پایین صفحه ، سمت چپ
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b7/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:43 PM ---------- ارسال قبلی در 07:43 PM ----------
جریان انحرافی خوبی دارید به جریان انحرافی ما هم سر بزنید
امام نقی خطاب به مشائی
روزی شخصی یک انگشتر دست امام دید و خیلی خوشش آمد. امام گفت انگشتر را به تو قرض می دهم فردا پس بیاور. فردای آن روز مادر آن شخص شیون کنان به سراغ حضرت آمد و گفت: امام پسرم امروز مُرد بیا به منزل ما و معجزه کن تا دوباره زنده شود. امام سراسیمه به خانه آن شخص رفت و انگشترش را برداشت و برگشت.
(من وصف الامانتداری فی النقی)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b5/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:46 PM ---------- ارسال قبلی در 07:44 PM ----------
روزی امام به حنض بن علاده که حضرت را مسخره میکردند فرمود: این کتاب را بگیر و بخوان تا با مکتب ما بیشتر آشنا شوی
حنض کتاب را به خانه برد، فردا صدای شیون از خانه وی برخاست، به امام نقی خبر دادند که حنض درگذشته
امام پرسید: ایا از حقایق مکتب ما جامه درید؟
یاران گفتند : خیر یابن رسول الله! انقدر به اراجیف کتاب خندید تا روده بر شد
امام فرمودند : استراتژی رو داشتین؟
ارسال الائمه-جلد 12-صفحه 3451
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b3/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:47 PM ---------- ارسال قبلی در 07:46 PM ----------
روزی شخصی از امام نقی پرسید: آیا زمین گرد است یا مسطح؟
امام فورا بحث را عوض کرد و شروع کرد به تلاوت آیاتی چند از قرآن.
(سیره نقوی)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b9%db%b2/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:47 PM ---------- ارسال قبلی در 07:47 PM ----------
سوسن (همسر امام نقی):
مگه قرار نبود واسه نور سرت بری دکتر؟ من اینجوری نمیتونم بخوابم…میرم رو مبل بخوابم.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b9%db%b1/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:48 PM ---------- ارسال قبلی در 07:47 PM ----------
بابا آخه اینم اسم بود روی من گذاشتی؟ بچهها تو مدرسه همش دستم میندازن.
پسرم، تو اگه بدونی معنی اسمت چیه دیگه این حرف رو نمیزنی؟
چطور؟
جدت علی هم اون اولا خوشش نمیومد بهش بگن غضنفر. ولی وقتی فهمید غضنفر یعنی شیر درنده، دیگه ناراحت نمیشد.
برووو. داری اینا رو میگی من از ناراحتی در بیام.
جون نقی. راس میگم. تازه تو سیدی و روز میلاد اماما تو مدرسه بهت کادو میدن. حالا دیگه برو بخواب که فردا بتونی پاشی بری مدرسه.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b9/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:49 PM ---------- ارسال قبلی در 07:48 PM ----------
بچهها می دونین اسم مامان نقی چی بوده؟ سمانه.
فکر کن آدم اسمش سمانه باشه بعد اسم بچه شو بذاره نقی
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:49 PM ---------- ارسال قبلی در 07:49 PM ----------
دقت کردین خود این علویها هم روشون نمیشه بگن امام نقی، میگن امام هادی؟!
شایدم واسه اینه که خواص الکتریکی امام براشون مهمتره.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b6/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:50 PM ---------- ارسال قبلی در 07:49 PM ----------
امام و برخورد با ارازل و اوباش:
روزی من و امام به همراه دو تن از یاران ایشان به نام های مسلم و عقیل در خیابان های سامرا مشغول قدم زدن بودیم. ناگهان یکی از اوباش معروف از آن سوی خیابان به امام دشنام دادند و امام به مسلم و عقیل دستور دادند تا با این شخص برخورد قاطعی کنند.
در پی دستور مدبرانه امام و برخورد صورت گرفته، مسلم برای همیشه از راه رفتن بازماند و عقیل نیز شروع به زندگی با یک دست کرد.
(خاطرات من و نقی، صفحه 46)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b5/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:50 PM ---------- ارسال قبلی در 07:50 PM ----------
اگر نقی را قبول ندارید، لااقل آزاده باشید.
با رویش ناگریز نقی چه میکنید؟
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:51 PM ---------- ارسال قبلی در 07:50 PM ----------
من امیدم به شما دبیرستانیهاست.
امام نقی (ع) – خطاب به یکسری در و داف تینیجر در خیابان
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:51 PM ---------- ارسال قبلی در 07:51 PM ----------
آن زمان رسم بود هر کس تازه امام میشد شب اول باید میرفت تو بشکه.
[ مصائب نقی من باب کودک آزاری ]
امت من را نمي توانيد شاد كنيد مگر آن كه قبلن ايشان را ناراحت كرده باشيد.
( از سخنان امام نقي عليه السلام در سمينار مديريت شادي جمعی)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/...1%db%b0%db%b2/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:52 PM ---------- ارسال قبلی در 07:52 PM ----------
امام به انگور عسکری (و به خصوص آب آن) بسیار علاقهمند بود. تا این حد که در نهایت بین دو نام «گوریل انگوری» و «حسن عسکری»، نام دوم را برای فرزند خود برگزید.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:53 PM ---------- ارسال قبلی در 07:52 PM ----------
آیا میدانستید که بعد از قائمباشک بازی امام نقی(ع) با نوهاش (مِهتی)، برای مدت ۱۲۰۰ سال است که خبری از نوهی ایشان نیست. از همین روی است که ایشان را حضرت قائم (بسیار قائم شونده) مینامند.
از سری فکتهای آموزندهی شیعه
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:54 PM ---------- ارسال قبلی در 07:53 PM ----------
روزی شخصی به حضرت مراجعه کردند و سوالی داشتند
معظم له فرمود خوب کون گشاد یه بار توی گوگل بزن اگه جواب نگرفتی بعد بیا اینجا سوهان روح ائمه اطهارشو، ما درگیر نحوه ظهور داش مهدی هستیم، به بقیه کون گشاد های پشت در هم بگو همین کار را بکنند
پاسخگویی حضرت به سوالات اصحاب
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b9%db%b7/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:54 PM ---------- ارسال قبلی در 07:54 PM ----------
روزی اصحاب نقی از نقی پرسیدند: آیا مایل بودید در دوران انقلاب اسلامی به جای خمینی به امامت میرسیدید؟
نقی فرمود: نه.
پرسیدند : چرا یا نقی.
ایشان فرمودند: آیا میدانید بعد از انقلاب اسلامی چه بر سر نزدیکان خمینی آمد؟
اصحاب گفتند: بلی.
نقی فرمود : پس خفه خون بگیرید و به کارتان برسید.
پس اصحاب خاموش شدند و به ایشان انگور تعارف کردند.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:55 PM ---------- ارسال قبلی در 07:54 PM ----------
امام از منزل اومد بیرون، دید اووووف چقدر مرید نشسته جلو در. حتی یکسری داشتن نوت برمیداشتن.
کمکم داشت باورش میشد که دید جوانی دوان دوان به سمتش آمده
و میگوید شما در برنامهی Punk’d هستید.
نام آن جوان اشتون بن الکوچر بود.
امام گفت: اشتون دهنت سرویس. سپس فرمود. براستی که من punk’d شدهام.
امام در بستر مریضی و رو به مرگ بود. یاران را فراخواند تا فلان کتاب را برای او آورند. مریدان گفتند: امام، شما که در زمرهی مرگ هستید، کتاب به چه کار آید؟
امام پاسخ داد: فلان چیز در کتاب است که نمی دانم، بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟
یکی از یاران جواب داد: مگر خدا به شما علم لایتنهایی نداده است؟
چند لحظه سکوت برقرار شد. همه منتظر پاسخ امام بودند.
امام گفت: کون گشاد. نمیخوای از جات بلند شی، زر اضافی نزن.
یاران میخواستند نعره بزنند، ولی امام تهدید کرد اگه کسی جیکش در بیاد با پشت دست محکم میزنه تو دهنش
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/...1%db%b1%db%b0/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:05 PM ---------- ارسال قبلی در 08:04 PM ----------
امام نقی (ع) در حدیث ثقلین میفرمایند: همانا من بین شما دو چیز گرانبها را باقی می گذارم. آیپاد و صفحهی فیسبوکم
انی تارك فیكم الثقلین آیباد و صفحة الفیسبوق
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/...1%db%b0%db%b9/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:06 PM ---------- ارسال قبلی در 08:05 PM ----------
پاسخ مسابقهی شمارهی یک امام نقی
حدیث زیر را کامل کرده و در کامنتها (+) قرار دهید:
روزی امام نقی و امام تقی مردی را دیدند که اشتباه وضو میگرفت؛ از این رو شروع به کشمکش ظاهری نموده و هریک به دیگری گفت: تو وضو را به نيكى انجام نمى دهى! بدینگونه توجه پیرمرد را جلب کرده و گفتند: اى پيرمرد! هر يك از ما وضو مى گيريم و تو داورى كن!
پاسخهای ارسالی (به ترتیب امتباز):
سپس پیرمرد گفت: والا من یهودیام. داشتم صورتم رو میشستم.
=======
پیرمرد نعره یی کشید و گفت : به مولا اگه دست زدین ، نزدین. هر روز میاین اینجا وضو مفتی میگیرین که حدیث بسازین . بفرمایید مسجد محل. شیر آب مجانی پیدا کردین؟
=======
پیرمرد: الاغ! من خود خدا هستم که تجسم پیدا کردم. تو نمیخواد به من یاد بدی
نقی: راس میگهها. ببین چقد تیپش خداس.
=======
پیرمرد گفت: جفتتون اشتباه دارید انجام میدید. نگا کنین، اینجوریه…
آن زمان بود که پیرمرد به عنوان امام یازدهم شیعیان انتخاب شد
=======
پیر مرد که اینها را دید نعره یی کشید و کلا بی خیال اسلام شد و گفت : وقتی ۲ تا اماممون نمیتونن به توافق برسن این دین میلنگه و نعره کشان به جمع کفّار پیوست.
نقی و تقی که پی به حرکت اشتباه خود برده بودند به خوبی و خوشی در کنار هم به زندگی ادامه دادند.
=======
پیر مرد مدلی را که اشتباه بود پسندید و گفت همین درست است. و هر دو امام از کرده خود پشیمان شدند!
=======
پیرمرد گفت: خیلی از این کارتون ناراحت شدم. ایکاش صداقت داشتید و میومدید بهم میگفتید که دارم اشتباه وضو میگیرم. بخاطر این رفتارتون میرم زرتشتی میشم.
تقی زد پس کله نقی و گفت: خاک تو سرت. اینم solution بود که ارائه دادی؟!
=======
پیرمرد گفت: در رشته وضو هردوتون امتیاز مساوی گرفتید. حال درمرحله دوم لخت شوید و در رشته غسل ارتماسی مسابقه دهید.
=======
پیرمرد: واسه تو درسته
تقی: کی من؟
نقی: کی این؟
=======
پیر مرد گفت شما دو نفر اشتباه میگیرد من یک بار دیگر وضو میگیرم شما یاد بگیرید!
=======
پیر مرد که به نیتشان پی برده بود گفت : زکی با این پول قبوض آب؟! بفرمایید تیّمم کنید… پولش را ما نداریم بدهیم …
=======
پیرمرد: من نظرم رو بعد از خانم گوگوش و آقای خلعتبری میگم.
=======
سپس پیرمرد گفت: ای بابا آدم از مستراح هم میاد نمیتونه دستشو بشوره؟ بی جنبهها!
=======
پیرمرد گفت: مووشکل؟! موشکل نداره! خیلی هم خوب وضو میگیرین. اصلا دووشواری بخودتون راه ندین.
=======
پیرمرد :Excuse me what language is that ؟!
نقی: Never mind!
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:07 PM ---------- ارسال قبلی در 08:06 PM ----------
شب قبل از جنگ با معتصم عباسی بود که امام یاران خود را داخل خیمه جمع کرده و به یاران گفت: ببینید، من بهتون نمیخوام دروغ بگم. فردا همتون در جنگ کشته میشید. پس حالا من چراغ رو خاموش میکنم. هر کس که نمیخواد فردا تو جنگ شرکت کنه، میتونه بره. پس امام چنین کرد. چراغ که روشن شد، همهی یاران رفته بودند و امام خیمه را در حالتی یافت که تمام وسایل آن غارت شده بود.
امام گفت: هاها! خیلی خوب، شوخی بامزهای بود. حالا دوباره چراغ رو خاموش میکنم، همه چی رو برگردونید سر جاش.
چراغ که روشن شد، حتی البسه و انگشتر معروف حضرت را هم ربوده بودند.
امام در حالی که برهنه وسط خیمه وایساده بود گفت: بچهها بس کنین دیگه. کمکم داره بیمزه میشه. من یه بار دیگه چراغو خاموش میکنم…
امام خواست چراغو روشن کنه که انگار چراغ رو هم برده بودن.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/...1%db%b0%db%b8/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:07 PM ---------- ارسال قبلی در 08:07 PM ----------
روزی حضرت چند دوشیزه با کمالات دید [امروز به آن داف می گویند] یک متلک گنده به ذهنش آمد، خواست بی اندازد دید هیچ تخم سگی نیست این حدیث را یادداشت کند خودش هم عجله داشت کلاً قضیه مالید.
نکاح در دیدگاه حضرت جلد ۲
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:08 PM ---------- ارسال قبلی در 08:07 PM ----------
روزی امام نقی (ع) از کوچهای میگذشت که زنی از بالکن بر سر امام آشغال ریخت. فردا هم وقتی امام از آنجا گذر میکرد همین اتفاق افتاد. روز بعد نیز همین کار را کرد. اما روزهای بعد که امام از آنجا میگذشتند او را ندیدند. نگرانش شدند و از یارانشان دربارهی او پرس و جو کردن. ایشان گفتند که آن زن مریض است و در بیمارستان بستری هست. فردای آن روز امام برای عیادت او رفتند. امام وقتی وارد اتاق شد به دقت اطراف را نگاه کرد، سپس سرم زن را کشیده و بالشتی را روی صورت زن قرار دادند.
زن از دیدار امام بسیار خوشحال شده و دستهای خود را به اطراف میچرخاند. زن در نهایت از سر شوق از دنیا رفت.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/...1%db%b0%db%b6/
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:09 PM ---------- ارسال قبلی در 08:08 PM ----------
نقل است كه از حضرت پرسيدند كه چرا عليه دستگاه جائر عباسي قيام نمي كنند؟
ايشان در جواب فرمودند : «به خدا قسم اگر فقط دو يار مانند ياران جدم رسول الله داشتم با آن دو نفر مي شديم سه نفر»
نقل از: طريقه الموال (وسط يكي از جلدای اخر)
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:09 PM ---------- ارسال قبلی در 08:09 PM ----------
معجزه جاویدان امام نقی(ع) جزوه ایشان بود که خلاصه بود و برای تنبل هایی که شب مرگ میخواستند دیندار بشن بسیار مفید بود
هماکنون 3 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 3 مهمان)