درود بانو
به راستی اکثر هموند های سایت کاندید های خوبی برای دوستی نزدیک هستند.اما من فکر میکنم دوستی های در حد و حدود دنیای مجازی نیز جذابیت های خاص خود را دارند.حال اگر من بخواهم از این میان سه تن را برگزینم، تعدادی دیگر آنسو میمانند که مایه حسرت من خواهد بود.بنابراین اجازه دهید که از پاسخ به این پرسش بگذرم . اما اگر به این راضی نیستید بفرمائید تا سه تن را بگویم دیگر!* اگر بخواهید میان هموندان دفترچه ، تنها "سه تن" را برای دوستی در بیرون
از اینجا و زندگی راستینتان برگزینید ؛ گزینش شما چه کسانی خواهند بود ؟
بانو:آرامش و آراستگی* بهترین و پسندیده ترین ویژگی یک بانو ، و نیکوترین ویژگی یک مرد را چه میبینید ؟
مرد:مردانگی و استقامت
بله.آنجا با نام کاربری nietzsche هموند هستم.البته آنجا دیرتر از اینجا هموند شدم و همین باعث شد که تعدادی از دوستان مرا نشناسند و بطور همزمان به من دعوت نامه به دفترچه بدهند که نشان از ناهماهنگی اشان دارد.از فعالیت در آنجا خوشم نمی آید.پر از خاله زنک، شبه دانشمند، جوجه روشنفکر و ابله و نادان است.من گاهی واقعا به اعصاب دوستانی که آنجا فعالیت میکنند رشک میبرم.من اصلا حوصله بحث با آن موجودات را ندارم.طرف خود را عاشق سینه چاک برتراند راسل میداند، بعد در دستینه اش، درود فرستاده به لب تشنه حسین!یا شما در حال دنبال کردن یک بحث منطقی و علمی هستید، ناگهان میبینید 50 تا پست پشت سرهم شعر و حکایت برایت روایت کرده اند.و جالب تر اینکه پست های کاملا مربوط شما حذف میشوند و این چرندها همانجا باقی میمانند.اینچنین است که صرفا در حدود 15 پست آنجا دارم که قبلا حدود 5 تایشان حذف شده است!* آیا از هموندان هممیهنی ِ دفترچه هستید ؟ اگرنه چگونه با اینجا آشنا شدید ؛
واقعا به یاد ندارم چه شد که اینجا را پیدا کردم و هموند شدم!
* چرا میان فیلسوفان و اندیشمندان این اندازه به نیچه و باورهایش گرایش دارید ؟
خب من زمانی نگرشی صوفیانه و عارفانه به جهان داشتم.منشا همه چیز را خوبی میدانستم و همیشه سعی داشتم که کسی چیزی جز خوبی ازم نبیند.در این راه صدمات زیادی به من وارد میشد اما برایم نتایج مادی یا فوری اهمیتی نداشتند.من در پی نهایت فروتنی، خاکساری،ساده زیستی و چیزهایی از این دست بودم که به اصطلاح هرچه بیشتر روحم را صیقل دهم و آنرا پاک تر گردانم چنان که لایق زیستن در خیر مطلق را داشته باشم!!!
چندین بار در این راه صدمات شدید روحی و مادی بر من وارد شد.همیشه این پرسش در ذهنم بود که چرا اینچنین شکنجه میشوم و چرا نجات نمی یابم؟دیگر کدام قله ی خلوص است که من فتح نکرده باشم؟دیگر کدام ریاضت بود که من بر خود روا نداشته بودم؟خب در این راهها معمولا هیچ چیز روشن و واضح نیستند و همیشه میشود توجیحی یافت.اما زمانی که من با نیچه آشنا شدم و به ژرف او را مطالعه کردم، به مانند آهن گداخته ای بودم که ناگهان آنرا درون آب فرو برند.منی که تا دیروز به دنبال فروتنی بودم ، اکنون میدیدم غرور چقدر اصیل تر از آن است؛ در برابر روحیه نرم و صلح جو، روحیه جنگجویی به من پیشنهاد میشد؛ توجه من از جریان خیر ، به جریان شر و پس از به فراسوی این دو معطوف شد.در یک کلام هر آنچه که تا دیروز میپنداشتم ارزش راستین است و جایگزینی برایش نیست، دقیقا مخالفش پیش نهاده میشد.آنگاه که به ارزش های پیشین "نه " گفتم و همچون شیری که در گفتار نخست چنین گفت زرتشت همه آنها را پاره پاره کردم، آزاد شدم و به مانند کودک شروع کردم به بازشناسی آنها و "آری" گفتن ها!
برای فیلسوفی که چنین کند ، به نظر شما چه جایگاهی جز انچه من برایش برگزیده ام ، میتوان در نظر داشت؟
در اینجا بد نیست بگویم که من به خیلی از اندیشمندان و فیلسوفان ارادت دارم.نیچه هم یکی از آنهاست.در واقع شاید به این خاطر که نیچه دروازه من به دنیای فلسفه بود قدری بیشتر او را دوست میدارم.
من اندک اندک دارم به این سبک نوشتار عادت میکنم و باید سپاسگذار باشم از شما و دیگر دوستان که باعث شدند برنامه ای داشته باشم برای اینکه مطالعه ای جدی روی زبان و نوعا زبان پارسی داشته باشم.پیش از این زیاد درگیر این موضوع نبودم.* نگر شما درباب پارسینویسی کاربران چیست ؛ آیا آن را بیخود و مایه رنجش
خوانندگان میدانید ؟
ستیز بی پایان!* دیدگاهتان پیرامون زندگی را تنها در «یک واژه» چکیده کنید !