بنده چون در زمینه ی نوازندگی و نقاشی و شعر تجربیاتی دارم بنا بر تجربیات خویش از هنر موسیقی و نقاشی و شعر نظرم را بیان می کنم. هر چه که حقیقتی را فاش می کند زیباست پس زیبایی یعنی حقیقت! حال این حقیقت هم معناها وبرداشت های گونگونی دارد. اما بخواهم خیلی ساده و سر راست بگویم مثلا فرض کنید شما هر روز از کنار یک باغچه ای که پر از گل های زیباست ، رد می شوید بی آنکه حتی نیم نگاهی به آن بیاندازید و یا ممکن است حتی به آنهم توجهی بکنید اما حظی از آن نمیبرید اما اگر یک نقاش همان باغچه را بعنوان یک مدل یردارد و به تصویر بکشد و شما تابلویش را ببینید حظی عظیم از آن تابلو ببرید و بسیار برایتان دلنشین باشد. در حالی که آن نقاش تنها همان باغچه را که شما هر روز از کنارش عبور کرده اید برایتان به تصویر کشیده است و کار خاصی نکرده است و در حقیقت همان چیزی را که در عالم هستی وجود دارد بتصویر کشیده است. آن باغچه ی کوچک در دنیای واقعی در یک خیابان شلوغ و پر هیاهو قرار داردولی در تابلوی نقاش تنها آن باغچه است و هیچ. گویی نقاش زیبایی آن خیابان را که در باغچه هست در تابلویش به تصویر کشیده و حقیقتی را آشکار کرده است حقیقتی که شما هر روز از کنارش به سادگی و بی هیچ توجهی عبور کرده اید.
در باب موسیقی هم همینطور موسیقی چیست؟ مجموعه ای از اصوات! یک موسیقیدان می آید و این اصوات را گام بندی می کند و زمان بندی می کند تا ی به یک تناسبی برسد (با کمک علم اعداد) و آهنگی از آن خلق گردد . در حقیقت موسیقیدان هم کارخاصی نکرده است جز مرتب کردن اصوت و تنظیم آنان در کنار یکدیگر و حتی بهره مندی از سکوت (نت سکوت هم در موسیقی داریم!) تا شما آوای دل انگیزی را بشنوید.
شعر هم همینطور ، شاعر واژه ها و حروف و کلمات را طوری در کنار هم می چیند که به متنی برسد که بالاتر از متن است شعر! و در شعرها واژه ها و کلمات و حروف معنای دیگری می گیرند معنایی که نمی توان آن را توصیف کرد و از عبارات و اصطلاحات استفاده کرد!
البته اینها تنها نظر شخصی بنده بودند که از تجربیاتم بدست آورده ام و در کل فکر می کنم هنر یعنی کشف راز و هنرمند یعنی کاشف اسرار و کسی که حقیقتی را نشان می دهد. پس زیبایی الزاما در تناسبات شکل نمی گیرند گاهی شما تناسبات را به هم می ریزید ولی بازهم به زیبایی دست می یابید مثل دستگاه ماهور که از به هم ریختن تناسبات به حزن می رسد که حزن هم نمودی از زیبایی است..........
معلوم است که پاسخ "آری " خواهد بود! هنر هم یکی از ابزارهای پیام رسانی است و هرچه آن پرشورتر بیان شود خب مسلما اثر عمیقتری را بر مخاطب خواهد گذاشت. برای مثال به این دو شعر ذیل توجه بفرمایید:
مشکلی نیست که آسان نشود
مرد باید که هراسان نشود
نومید هم مباش که رندان ِ باده نوش
ناگه به یک خروش به منزل رسیده اند
در هردوی این اشعار دعوت به امید است ولی کدامیک اثرگذارترند ؟ دومی ؟ چرا ؟ چون از صناعات ادبی بیشتری باستفاده کرده برای اثر گذاری بیشتر بر روی مخاطب! و در نتیجه هنرمندانه تر است و ارزش هنری بیشتری را دارا می باشد.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
در مورد شعر(خصوصا چامه سرایان پیش از ظهور شعر نو و پست مدرن) من نه تنها اثرگذاری بیشتر روی مخاطب نمی بینم، بلکه آن گونه ی سخن و استفاده از آن صنایع ادبی را موجب
پیچیده گی،خستگی و عدم وضوح کلام برای مخاطب در می یابم. در حالیکه شعر های ساده با انتخاب ظریف و دقیق واژگان را بسیار زیبا، شفاف و اثر گذار درک می کنم.
برای مثال مقایسه کنید حافظ را با خیام.
از اشعار حافظ می توان هر نوع برداشتی را داشت(البته اگر بتوان در آنها به برداشتی رسید!). اما اشعار خیام برای من که چندان رابطه ای با شعر و چامه سرایی ندارم، بسیار زیبا، ساده، اثرگذار و عمیق هستند. گو اینکه جهان را در اشعاری ساده به زیبایی وصف می کند.
آیا اشتباه می کنم؟!
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
نه چرا اشتباه کنید دوست عزیز;) هر کسی مختصات فکری خاص خودش را دارد و تمام پدیده ها و آثار بیرونی را نسبت آن مختصات فکری می سنجد پس جواب هایی که بدست می آورد نسبت به آن مختصات فکری درست و صحیح می باشند. مثلا شما دستگاه مختصات کارتزین را تصور کنید. اگر ما بخواهیم حرکت یک دونده (سرعت و شتاب) را آنالیز کنیم و برای این کار چند دستگاه مختصاتی تعریف کنیم; یکی از این دستگاه مختصات را بر روی زمین ساکن در نظر بگیریم و دیگری را بر روی یک قطار در حال حرکت و آخری را هم بر روی کره ی ماه در نظر بگیریم. آنگاه جوابهایی که از این سه دستگاه مختصات بوجود می آیند با هم بسیار تفاوت خواهند داشت !!! در حالی که ما تنها یک دونده داشتیم ولی سه جواب از سرعت و شتابش بدست آوردیم!!
شعر هم همینطور است هرکش از یک نوع شعری خوشش می آید اما قربان شما فرمودید که از اشعار حافظ می توان برداشت های متعدد کرد ولی از اشعار خیام نه . و کلن شعری را مناسب می دانید که پیچیدگی اش کم باشد و تنها بتوان یک برداشت از آن کرد اینطور نیست؟ خب اگر قرار باشد که ما شعری بگوییم که فقط یک معنا و یک مفهوم سر راست دارد دیگر چه نیازی به سرودن است؟ ما که با یک معنای سر راست و بی پرده روبرو هستیم پس چرا باید از زبان شعر استفاده کنیم؟
Rationalist (09-06-2015)
این موضوع را از دو جنبه می توان مورد بررسی قرار داد:
نخست آن ویژگی هایی شخصی و منحصربه فرد که موجب احساس و اداراکی متفاوت از پدیده ها(بعضا یکسان) در افراد مختلف شوند. ویژگی هایی منحصر به فرد همچون جنسیت،فیزیولوژی، غرایز ژنتیکی،محیط و ...
اما جنبه ی دوم که در اساس، همین گفتگو نیز در بستر آن جریان دارد، پرداختن و بررسی پدیده ها و
مفاهیم از جنبه ی حقیقت شناسی و ادراکی فراتر و گسترده تر از موارد مطرح شده در حالت نخست می باشد.
در این جنبه از ادراک و شناخت جهان، که می توان آن را شیوه ای فیلسوف مابانه خواند، با معیارهای معرفت شناسانه ای جامع و حساس، به کندو کاو جهان پرداخته می شود. واضح است که در مورد این جنبه از به قول شما مختصات فکری، می توان به گستردگی تاریخ اندیشه ی فلسفی بشر، به بحث و گمانه زنی پرداخت. اما در اینجا به گمانم مشخص شده که دغدغه ی من نیز پرداختن از جنبه ی دوم(مختصات فکری فیلسوف مابانه) به موضوعات است. چنانچه در ادامه ی گفتگو، هدف، معیارها و روش های معرفت شناسانه ی موردنظر را به شکلی واضح می توان شاهد بود:
پس بر اساس توضیحاتی که در بالا بیان داشتم، مساله فقط لذت بردن شخصی از فلان شاعر نیست! بلکه کنکاش حساس و دقیق تر در اشعار آن شاعر جهت ارزیابی بهتر و درک بهتر آن است.
من افراد زیادی را می شناسم که اشعار حافظ را مقدس می دانند و او را فردی آسمانی(!) حتی برخی بر اساس رجوع به اشعار او، سرنوشت خویش را می خوانند و به شکلی عجیب از حافظ و اشعارش یاد می کنند. پس در اینجا من بر خود می دانم، تمجیدهایی که از حافظ می شود را بررسی کرده و در جهت درک بهتر او و اشعارش تلاش کنم.
و اما در راستای پاسخ به سخنتان، باید ابتدا ببینیم هدف از سراییدن شعر چیست؟آیا بیشتر سرگرمی و چیدن واژگان در کنار یکدیگر همراه با صنایع ادبی پیچیده با وزنی موزون مورد نظر است؟چنانچه ممکن است از آن شعر برداشت هایی بسیار متفاوت صورت گیرد؛ و یا حتی اصلا قابل فهم و برداشت نباشد!
و یا اینکه هدف اساسی بیانِ قابل درک و فهمِ یکسان از سخنی مهند و جدی با استفاده از ابزاری هنری همچون شعر، جهت بیان پرحرارت و برانگیزاننده ی آن است؟
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
سارا (09-07-2015)
من حفظ نیستم ولی در ویکی پدیا می توانید جستجو کنید:
رده:سبکهای هنری - WiKi
حضرت زهرا جنده آل محمد: تن زن عورت است
موی سر حضرت زهرا و زنان مومن به اسلام موی زهار است پس سرشان مامله و حجاب اجباری است.
کون لق بی بی دو عالم حضرت زهرا تعالی
امام زمان مفعول است ... وارث پیغمبر است
هماکنون 3 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 3 مهمان)