ببینید:
(۱) در آثار مربوطهیِ بهجا مانده از هلنیها و اهلکتاب، اسکندر صریحاً «صاحب دو شاخ» خوانده شده و در قرون ششم تا هشتم میلادی سند هست که او به این لقب مشهور بوده است (بهویژه در بین سریانیها و حبشیها که من دارم دنبال منابع معتبر میگردم تا ریفرنس بدهم).
هیچ مدرکی وجود ندارد که کورش به چنین لقبی مشهور بوده باشد.
تنها چیزی که هست این است که در کتابِ دانیال سنبل امپراطورییِ ماد-و-پارس "قوچی با دو شاخ" دانسته شده است (۸ : ۲۰). اولاً، اینجا سنبل پادشاه خاصّی نیست و سنبل کلِّ امپراطوری هست. در ثانی، هیچ شاهدی وجود ندارد که در بین یهودیان شخص کورش، با سنبل قوچی با دو شاخ، مشهور بوده باشد. (صرفِ اینکه در توراتشان یکجا چنین آمده، چنین ادعایی را ثابت نمیکند.)
بعد توجّه شود که در کتابِ دانیال سخن از یک انسان با دو شاخ نیست؛ سخن از یک قوچ است. امّا ذو القرنین قرآن یک انسان است که دارای دو شاخ است (مثل عکسهای سکّههایی که از اسکندر درج کردهام). کسی به کورش نمیگفته: قوچ! فقط در ادبیات سنبلیک دانیال، از امپراطورییِ پارس با سنبل قوچ یاد شده است -- همین!
با اینکه در مورد اسکندر ما شاهد داریم؛
در اثری به نامِ اسطورههای مسیحی دربارهی اسکندر [۳]، از قول اسکندر چنین میخوانیم: «ای خدا، ... تو بر سر من دو شاخ قرار دادهای.» و مترجم این اثر در زیرنویس آن، مینویسد که در نسخهی حبشی این اسطوره، اسکندر همیشه با لقبِ "صاحبِ دو شاخ" نامیده شده است.
برگرفته از این نوشتار:
http://rowzeh.blogsky.com/1386/09/28/post-16
توجّه شود که ذو القرنین بایستی فرد مشهوری بوده باشد. اسکندر در آن زمان خیلی مشهورتر از کورش بوده و ما میدانیم که او را با عنوان صاحب دو شاخ میخواندند.
و از تو دربارهی ذوالقرنین مىپرسند؛ بگو: «هم اکنون یادى از او براى شما مىخوانم.» (الکهف ۸۶)
(۳) در همین اثری که از آن یاد کردیم، داستانهایی هست که دقیقاً همان داستانهای قرآنی را بازتاب میدهند (یا به آن خیلی نزدیکند). بهعنوان نمونه:
[اسکندر فرماندهان و همه سپاهیانش را فراخواند] و به آنان گفت: «بشنوید، ای تمام فرماندهان قصر من!» آنان گفتند: «بفرما، ای پادشاهِ خردمند و ای شاهِ تمام یونان. هرچه دستور بفرمایی، اطاعت خواهند شد.» او گفت: «اندیشهای در ذهن من نقش بسته، و میخواهم بدانم که وسعت زمین چه اندازه است، و ارتفاع آسمانها چه اندازهاند، سرزمینهای پادشاهان ِ همرای با من چه تعداد هستند، و آسمانها بر کدام پایهها قرار گرفتهاند ...» ...
پس، لشگریان جملگی مستقر شدند، و اسکندر و سپاهیان او از میان دریای متعفن و دریای زلال عبور کردند تا به مکانی رسیدند که در آنجا خورشید وارد دریچهی آسمان میشود؛ چراکه خورشید بندهی خداوند است، و هیچگاه چه در شب و چه در روز، از حرکت بازنمیایستد. مکان طلوع او در ماورای دریاست، و مردمی که در آن مکان زندگی میکنند، هنگام طلوعش خود را داخل دریا پنهان میکنند تا سوخته نشوند ... و وقتی که خورشید [برای غروب، مجددا] وارد دریچهی آسمان میشود، بلادرنگ سجده میکند، و در مقابل خداوندِ بزرگش تعظیم مینماید. سپس، نزول میکند و کل شب در آسمانها سیر میکند تا به فاصلهای برسد که موقع طلوع به آن رسیده بود. (منبع) [۵]
(از همان نوشتار.)
این افسانهها ظاهرا در قرون پنجم-ششم میلادی ساخته شدهاند. اگر اشتباه نکنم، تا قبل از عصر روشنگری، بسیار از مردم جهان اسکندر را چنین کسی میپنداشتند. (برای اینها بهدنبال ریفرنسهای معتبر هستم.)
(۳) محال است که ذو القرنین قرآن شخصیت تاریخییِ کورش باشد. چون اصلاً زمین مسطح نیست و جایی در زمین وجود ندارد که انقدر دور باشد؛ بهطوریکه چیزی مانندِ آخر مغرب باشد و در آنجا خورشید در چشمهای گلآلود فرو-رود. (دربارهیِ سفر او به محل طلوع خورشید هم همانطور.)
(۴) بهجز چند مفسر اسلامگرا (مثل مدودی و ...) کسی چنین ادعاهایی را بههم نبافته است.
و ...