جهان بينی زرتشتی می آموزاند که زورگويی و زورشنوی و ايمان
کور، دشمن خردنيک هستند. پس در يسنای 30 بند 2 به ما گفته میشود
که نخست بشنويم و سپس ميان نيک و بد برای خود برگزينيم.
همانگونه که آمد، سنجه ی شناخت و تميز خرد (نيک)، کاميابی و
کارايی نيست و خرد نبايد تا رده ی يک ابزار پايين بيايد
بلکه بايد برای شناخت و فهميدن بکار آيد. يک داو (ادعا)
زمانی پشتوانه دارد و ارزش می يابد که تمامی کسانی که در آن
درگير هستند بتوانند و بخواهند که برای استوار گرداندن (ثابت
کردن) آن شرکت کنند. برای نمونه يک کنش، تنها زمانی دادگرانه
است که هماهنگ باشد با آن هنجارهای (نُرم های) رفتاری که از
سوی کسانی که در پيوند با آن هستند آزادانه و آگاهانه
برگزيده شده است. پس يک کنش زمانی خردمندانه است که نه تنها
شادی افزاست و زيستگاه را نگاهبانی می کند بلکه آزادی را
نيز پاسدار است. اين در يسنای 31 بند 11 گفتگو شده است که در
آنجا پايه ی گزينش هر کس را خواست آزادانه ی او ميداند.
بنابراين،
خردگرايی تنها بنمايه ی اين جهان بينی نيست، که
بايد از بهره برداری ابزاری و استراتژيک دور نگاهداشته شود و
در پی رستگاری باشد. تعريف آزادی نيز بسيار يکتاست که چنين
تعريفی هم در گاتها شده است و هم در اوستای پسين تر. در
نوشتاری که شايد از سده ی ﻧﻬم به جا مانده است (شکند گمانيک
ويچار= سخنان گمان شکن) گفته می شود که هتا (حتا) اهورامزدا
نيز آزاد نيست که کار ناشدنی انجام دهد. پس آزادی نمی تواند
بيرون از مرزهای فرنود برود. آزادی به آرش (مفهوم) بهره بردن
و بهره کشی از خود، ديگران و/يا زيستگاه نيست. آن يگانی که
چنين کند آزاد نيست بلکه سرشت بد آن است که ناگزيرش می
سازد. بنابراين برخورد بهره کشانه از جهان از روی آزادی
نبوده و يک کنش ناگزير (اجباری) است. اينگونه بهره کشی،
ويرانسازی و غارت جهان و هر آنچه در آن است با درک زرتشتی
از آزادی يکسان نيست.
وارون بيشتر دين های خدامرکز، برداشت
دين زرتشتی از آزادی، حتا آزادی خداوند، با زورِ بی مرز در
پيوند نيست بلکه آزادی، پيامد بازتاب و سنجش خردمندانه بوده
و از ديد سرشتی و گوهری با همه - توانا بودن همسان نيست. آن
کنشی آزاد است که ناگزير نبوده و وارون خواست خردمندانه انسان نباشد.