روزبه یا همون سلمان.اون کسی بود که به خاطر قدرت و شاید خیلی چیزای دیگه کشور و دینش رو به هیچ و پوچ فروخت.اون حتی لیاقت این رو هم نداشت که اسمش رو (روزبه) برای خودش نگه داره و از روی خودشیرینی و خود فروشی اسمش رو هم مثل وطن و دینش فروخت.
حالا جالبه که وطن فروشی مثل اون که به خواهر و مادرش هم رحم نکرده بود به عنوان یه قهرمان تو کشورمون معرفی میشه.
امروز ما خود را فریب خوردگانی گناه کار خواهیم یافت و این پرسش در ذهن ما نقش میبندد که آیا اگر سپاه اسلام به ایران حمله نمی کرد و کتابخانه های کسروی و جندی شاپور را در 1400 سال پیش به آتش نمی کشید امروز ما سربلند ترین مردمان جهان نبودیم؟
با این وجود تکه های از این تمدن شکوهمند از زیر خروارها خاک بیرون کشیده شده است و امروز ذست به
دست چرخیده است تا به ما رسید.متون کهن پارسی که اکثر آنان به زبان پهلوی بوده است را بدون تردید
میتوان گنجینه ای نهفته از نیاکان ایران زمین دانست. عده ای بر این باورند که تمام بر گزیده های این فرهنگ
کهن توسط سلمان فارسی خائن از ایران به بزرگان عرب داده شده است و اگر کمی با دقت و بدون تعصب
بر آن نیک بنگریم خواهیم دید که کلمات در نهج البلاغه دقیقا بدون کوچکترین تغییری همان نسک های
پهلوی است که از 2000 سال پیشتر بر ما مانده است. حال به بهر فا جعه ای که بر سر ایرانیان آمده است.
اگر نگرشی دقیق بیاندازیم خواهیم یافت که مردمانی در کمال صلح و آرامش در کشوری به نام ایران که
کوله باری از هزاران سال تمدن پادشاهی را در خود جای داده بود زندگی را سپری مینمودهاند. شاهزاده ای فراری که به کشورش خیانت کرده است به نام سلمان فارسی از ایران اخراج میشود و به دست اعراب بدوی می افتد. در آنجا برده میشود و در نهایت برای براندازی سلسله شاهنشاهی (امپراتوری )ساسانی با بزرگان عرب دست به یکی میکند . سلمان یک زرتشتی آگا بود که از تمام قوانین مذهبی کشورش با خبر بوده است.
وی علاوه بر دین زرتشت از آئین های مانی و مزدکی اطلاع کامل داشت و با سپاهی بزرگ از اعراب برای
حمله به کشورش استفاده میکند و خود در کنار سپاه مسئول راهنمایی سپاه دشمن میشود . از دگر رو امپراتوری ایران در انتهای دوره ساسانی در آستانه کودکی نوین قرار داشت تا بار دیگر افسران پارتی حکومت را از شاهنشاهی ساسانی به شاهنشاهی پارتی تغییر دهند و بار دیگر حکومتی ملی و بر خواسته از آداب و روسوم کهن ایرانی برقرار شود.که با اندوه بسیار ارتش شاهنشاهی ایرانی پس از دها نبرد با ارتش روم توان و قدرت خویش را از دست داده بود و از دگر روی از داخل اختلافاتی بین بزرگان ایران در جریان بود.
به گفته مورخین اکثر آغاز حمله ها و شروع نبرد میان امپراتوری روم و امپراتوری ایران از طرف رومیان بوده است.
شاهنشاهان ساسانی نیز برای حفظ کیان ایران زمین سالهای سال با آنان مبارزه کردند و در اکثر نبردها با ارتش روم - ایرانیان پیروز میشدند که میتوان این دلاوری و میهن پرستی شاهنشاهان ساسانی را امروز ستوده و آنرا درس عبرتی برای فرزندان ایران زمین دانست.
شوربختانه از تاکتیکهای و روسوم جنگی بودند که تنها دو هدف را دنبال میکردند: 1) برای جهاد در راه خدا کشته شوند.
2) برای سربلندی و گسترش اسلام کافران را بکشند و گردن بزنند یا مجبور به دادن جزیه کنند. حاصل این اندیشه آن شد که سپاه اسلام زنان و دختران ایرانی را اسیر نمود و به مدینه بردند ودر آنجا به عنوان اسیر خرید و فروش کردند و مردان را یا گردن زدند یا مجبور به مسلمان شدن و یا مجبور به دادن خراج کردند و یا نمونه بدتر آن به دست مردمان خراسان نعل زدند.
سلمان فارسی نیز در انتهای خیانت خود به ایران به آرزوی دیرینه خود رسید و از طرف بزرکان عرب به مقام پادشاهی شهر سلطنتی تیسپون که یکی از بزرگترین شهرهای جهان آن زمان بوده است رسید. این امر به سادگی اثبات میکند که وی برای رضای خدا مسلمان نشده بود و تنها برای کسب مقام پادشاهی و انتقام گرفتن از شاهنشاهان ساسانی یار پیامبر شده بود.
تیسپون را شاهنشاه خسرو پرویز و انوشه روان دادگر گسترش دادند و آنرا مرکز تمدن و امپراتوری پارس کردند.
اما یه روزی از همین روزا آرش میاد و با کمک کاوه ها و مزدک ها و ... که وطن پرستان واقعی بوده و هستن ، بت های توخالی افرادی مثل سلمان و ... رو بشکنن.