خوب رفتن به این چم[1] است که ما باید گذشته را یکجایی داشته باشیم تا به آن برویم دیگر، ولی ما گذشته و
آینده نداریم، تنها کنون را داریم که همان جنبش ماده از گذشته و بسوی آینده است. جایی بجز اینجا و زمانی بجز اکنون نیست.
برای رفتن به آینده هم باز جایی نمیرویم، همانجایی که هستیم جنبش خودمان را کند میکنیم میگذاریم جنبش
پیرامون تند باشد، سپس جنبشمان را دوباره میهمگاهیم[2] و به اندرکنش[3] در آینده میپردازیم.
----
1. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie Meaning
2. ^ Hamgâhidan || همگاهیدن: Ϣiki-En To synchronize
3. ^ andar+kardan::Andarkardan || اندرکردن: تعامل داشتن/کردن Ϣiki-En To interact
ویرایش از سوی Mehrbod : 04-06-2013 در ساعت 12:31 AM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
nocturne جان fabric of space میشود تارپودِ[1] اِسپاش، کرانههای جهان میشود edge of the universe یا همچین چیزی.
از زمان مِهبانگ میدانیم که جهان رو به گسترش است، این گسترش در درازنای زمان شتاب میگیرد و
هماکنون هم خود اِسپاش[2] تندتر از شید[3] گسترده میشود و برای همین ما نمیتوانیم همه جهان را ببینیم.
----
1. ^ Târpud || تارپود: بافت; اساس Ϣiki-En Fabric
2. ^ Espâš || اسپاش: فضا Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org Space
3. ^ Šid || شید: نور; شیدِ خور = خورشید Ϣiki-En Light
ویرایش از سوی Mehrbod : 03-28-2013 در ساعت 08:33 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
موضوع جذابیه. به نظر من جابجایی سریع بین فاصله های مکانی بسیار دور یک روزی به یک طریقی محقق میشه. اما جابجایی زمانی همون پارادوکس های همیشگی خودش رو داره. درسته که نظریه هایی مثل نظریه جهان های موازی و همزاد سعی میکنه توجیهش کنه ولی خوب هنوز اتفاقی نیوفتاده و عملی صورت نگرفته تا بخواهیم باهاش یک پله بعد رو ثابت کنیم.
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
بر پایه این تعریف زمان یک فرایافت[1] آهنجیده[2] بیشتر نیست که ما «حس» میکنیم، ولی در واقعیت باشنده[3] نیست.
چیزی جدا از ماده نیست به هر روی، که به آن وابسته هم هست.
جنبش ماده -> زمان
----
1. ^ Farâyâft || فرایافت: پندارهای که از چند پندارهیِ دیگر ساخته شده باشد; مفهوم Concept
2. ^ Âhanjidan || آهنجیدن: انتزاع کردن; بیرون کشیدن Ϣiki-En To abstract
3. ^ Bâšande || باشنده: موجود Being
ویرایش از سوی Mehrbod : 03-28-2013 در ساعت 08:33 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
من مفهومی که خودم از زمان درک کردم را مینویسم مطمئن نیستم چقدر این درک درست یا دقیق باشد، که بیشتر هم بر گرفته از مستندهایی هست که در این مورد دیدم، به نظر من زمان کاملا وابسته به فیزیک است و مغز انسان است که آن را به صورتی که الان درک میکنیم درک میکند، برای من زمان چیزی نیست جز تغییر، یعنی همه چیز تغییر میکند و چیزی که یک ساعت و دو روز پیش بوده نیست، فرض کنید که تمام چیزهایی که در کائنات وجود دارند از حرکت بایستند، ستاره ها هیدروژن را به هلیم تبدیل نکنند، شما از جایتان تکان نخورید و همه چیز همان جایی که هست باقی بماند، در این حالت زمان بی معنی میشود چون هیچ فرقی بین پیش از آن و بعد از آن وجود ندارد، اینجا است که مفعوم انتروپی وارد ماجرا میشود، همه چیز در کائنات از حالت منظم مانند ستاره ای که تشکیل یک کره را داده و به طریقی نظم دارد به حالت نامنظم گرایش دارد که این مفهوم را هم برایان کاکس در مستند واندر اوف ده یونیورس به صورت خیلی ساده و جالب توضیح داد.
زمان چیزی نیست جز تغییر همه چیز که همان افزایش انتروپی و بی نظمی در کائنات باشد، و این زمان چیزی نیست که همیشه ادامه داشته باشد بلکه وقتی انتروپی در جهان انقدر افزایش پیدا کرد که قابلیت افزایش بیشتر را نداشت خود زمان هم متوقف میشود چون انتروپی دیگر بیشتر از این نمیتواند افزایش پیدا کند و هیچ مارکری برای اینکه فرق گذشته را با آینده مسخص کند وجود ندارد، دلیلی که فکر میکنم برگشت به گذشته امکان پذیر نیست این است که احتمال اینکه جهان به طریقی به سوی نظم سوق پیدا کند و انتروپی کاهش پیدا کند بسیار بسیار کم است، فرض کنید من اگر بخواهم به گذشته برگردم این تنها اتفاقی نیست که افتاده بلکه وقتی من به گذشته بر میگردم ستاره ای که همین چند لحظه پیش سوپر نوا شده هم باید ذرات تشکیل دهنده اش دوباره به هم بچسبند و منظم بشوند، البته چیزهایی که گفتم تعریف های مستدل علمی شاید نباشند بلکه بیشتر برداشت ساده ی خودم از این مفاهیم است.
این FTL یا Faster than Light اگر نشدنی بود براستی یک خوردهای زندگی را خسته کننده میکند
درباره پارادکوسهایی که سفر به زمان درست میکند ولی نگرههای[1] زیادی است که چگونه شدنی باشد، بهترین آن همان جهانهای همراستاست که آلیس بالا گفت.
تا آنجاییکه من خواندهام (و چندان هم نبوده) نگرههای بسیار خوب و sound ای میزنند.
----
1. ^ Negare || نگره: فرضیه Ϣiki-En Theory
ویرایش از سوی Mehrbod : 03-28-2013 در ساعت 08:48 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)