نوشته شده توسط
max
درود,
مزدک جان دسترسی من برای پست زدن همچنان بسته است از اینرو پرسش خودم در
جستارتان رو دوباره همینجا میفرستم: قبل از هر چیز در مورد اندیشه کمونیسم
بررسی ها و فکرهایی که کردم سرانجام متقاعد شدم که حق با شماست و چنین
سیستمی در صورت پیاده شدن شانس بالاتری برای بقای انسان می آورد(نمونه
یاخته های بدن و تندرستی پیکر -> کمونیسم و شانس بقای بالاتر پیکر نژاد
انسان) اما پرسشی که این میان واسه من پیش میاد اینه که, اگه در نگر
بگیریم که انگیزه زندگی کردن ما بر پایه لذت و درد بنا شده و لذت و درد به
شکلی "غیر مستقیم" بر پایه فراگشت: ماده -> اتم -> یاخته -> ژن
-> آدم -> اجتماع و نژاد آدمی در تراز بالاتر به قوانینی برمیخوریم
که از کارکرد درست پایین ایجاد شده و در تراز بالا و پایین معنی ندارد,
مثلا در آدمی به چیزی به نام "لذت و درد" برمیخوریم که مستقیما برای ژن و
یا تراز بالاتر, نژاد آدمی معنی ندارد اما برای خود فرد مهمترین علت به
زندگی ادامه دادنشه. و حالا اگه به فردی که نظام سرمایه داری به سودشه بگن
میتونی توی این دو تا سیستم حق انتخاب داشته باشی که یکیش برای نژاد آدمی
ایده آل تره و یکیش برای خودت, روی چه منطقی باید دومی رو انتخاب کنه؟
صرفا چون منطق "بر پایه ژن ها" این حکم رو میده و در کنارش لذت مختصری از
آدمی خوب بودن و دوراندیش بودن میده؟ برای نمونه در یک سیستم سرمایه داری
مانند آمریکا, افرادی که خودشونو باهوش تر میدونن میتونن با زرنگی(؟) و
خوردن حق بقیه و کمی ریسک(هیجان؟) منابع بیشتری بدست بیارن و زندگی تجملی
و لذت بخش تری داشته باشند و به نوعی انگل باشند. این افراد چرا بایستی با
ایجاد سیستمی که سود شخصی کمتر دارد(زندگی کمتر تجملی, کمتر خوردن و
خوابیدن و از دسترنج بقیه استفاده کردن) شانس بقای ژنهای خود را بالا
ببرند در صورتی که بهشون لذتی نمیدهد؟ منطقا, برای بهینه بودن شانس بقای
ژن و آدمی, کمونیسم گزینه بهتری نسبت به سرمایه داری محسوب میشه, اما بر
پایه بهنیه بودن "زندگی محدود" فرد در این دنیا چه؟