راسل جان فرصت شما فردا تمام میشود.
راسل جان فرصت شما فردا تمام میشود.
زنده باد زندگی!
سلام راسل گرامی
رفتارها و خصوصیات زنانه به نظر شما چه چیزهایی هستند؟ ارزش اونها در مقایسه با رفتارها و خصوصیات مردانه در چه سطحی هست؟
توی همه زندگیتون هیچ وقت شده آرزو کنید کاش زن بودید؟
اگه همین امروز بهتون بگن می تونید هر پستی که دوست دارید در دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی داشته باشید - به جز رهبری! - چه پستی رو انتخاب می کنید و چه کاری انجام می دید؟
چه مارکی رو برای لباس ترجیح میدید؟
درود امیر عزیز و با عذرحواهی بابت تاخیر،حقیقتش به مقداری زمان یکپارچه و در مود بودن نیاز داشت، نگرش در خود ولی باز هم به دقیقه 90 کشید.
امیدوارم برداشت به بی اهمیتی من نشود که علت دقیقه آخر شدن برعکس آن است
ویتگنشتاین یک نابغه بوده و بگمانم کسی در آن شک نداشته باشه،بگمانم جی ای مور بود که او را در قطار هنگام برگشت به کمبریج دیده بود و پس از آن به زنش گفته بود من خدا را دیدم !!
هر چند در عین حال همه کس میتواند برای تایید سخنش به او ارجاع دهد.من البته چندان در فلسفه زبان وارد نیستم ولی با اینکه نظریات ویتگنشتاین و نقد آنها مخصوصا نقد روش شک گرایی دکارتی و جلو رفتن در شکاکیت را فوق العاده هیجان انگیز میبینم ولی اضافه شدن نگاه فرگشتی چه در فلسفه ذهن و چه زبان را جالبتر میبینم و ظهور علوم شناختی و مطالعات جدید روی یادگیری زبانی کودکان همه پدیدهای جدیدی هستند که پس از این بزرگان آمده اند و بنگر من چنین بحثها و سوالاتی را به حاشیه میبرد یا شاید مانند جدال قدیمی طبیعت در برابر تربیت انها را باز تعریف و به مرحله جدیدی ببرند.
اما اینقدر میدانم که من بیشتر در قضاوت و با دانسته های امروز خود زبان را نمایانگر طبیعت انسان میبینم و با نگاه پراگماتیک که آنرا کاملا قراردادی میداند مخالف میبینم.
شروعش این بود که 5-6 سالم بود پدر و مادرم برای من یک شطرنج خریدند.نمیدانم هنوز بین خرت و پرتهای قدیمی باشد یا نه.یک شطرنج بود با صفحه پلاستیکی و مهره های بزرگ و شامل یک سری مهره اضافه برنگ قرمز با یک صفحه اضافی برای بازی سه نفره بود که من هنوز هم کنجکاوم بدانم بازی 3 نفره سطرنج چطوریست.
این یادگیری قوانین بازی بود ولی اصل علاقه من بیشتر به همان تحلیل و حل پازلهای فکری بگمانم برمیگردد،بطرز جالبی بازی شطرنج تصادف را از صفحه بازی به بیرون میمکد و این برای من که ریاضی را هم دوست دارم جالب است.
آری تلخترین همان مرگی بود که بالاتر گفتم،و هنوز هم بگمانم کاملا در ناخودآگاهم با آن کنار نیادمده ام ولی هر چه بوده گذر زمان بوده.شاید هم تفکر بیشتر من درباره ارزشها در این جهان یکی از علتهایش همان باشد
بی تردید ادبیات موثرتر بوده،البته روشنفکری هم نقش داشته ولی بطور موقت و محدود توسط الیتی که مقام دولتی پیدا کرده و از بالا به پایین تغییراتی داده اند.البته با ظهور رسانه هایی مثل ماهواره باز هم معادلات عوض شده اند.
در کل نظر میرسد ادبیات بخصوص ادبیات شفاهی در ایران بسیار نیرومند است.بنظر من برای تغییرات از پایین به بالا این تاثیر ادبیات بسیار چشمگیر است و من هم به ناچار باید موافقش باشم چون که ظاهرا همین هست که هست !!
در غرب هم بگمانم نقش ادبیات در تغییر نگرش مردم نسبت به برده داری یا حقوق کودکان بسیار مهم بوده و از دید آنهایی که چشم براه تغییر در ایران هستند این پدیده (حداقل بعنوان نشانه و نه علت) دور مانده.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
از مار و عقرب و جک و جانورهای خطرناک احتمالا بترسم(تا بحال موقعیت مقابله پیش نیامده)،از ارتفاع هم مقداری ترس دارم بقدر معمول و طبیعی.بغیر از اینها الان چیز خاصی نیست که منرا بترساند.بچه که بودم ولی از بعضی از این جک و جانورها که در فیلمها دیده بودم میترسیدم مقداری.
خود این پرسش اخلاقیست.مساله اینست که در ایران اخلاق را رسما با خریت یکی کرده اند.از زمان روشنگری و مقابله با شکنجه من ندیدم و نشنیدم کسی بگوید که برویم مجرمین را موعظه کنیم.
میشود شرایطی را تصور کرد که این عمل را بشود توجیه اخلاقی کرد.اما بعنوان قانون دادن قدرت شکنجه دیگر شهروندان دست یک عده با دیوانگی فرق چندانی ندارد.مثالهایی مانند آزمایش معروف دانشگاه استنفورد نشان میدهد چه مقدار اینکار میتواند خطرناک باشد.و از طرف دیگر من به برای فردیت انسانها بسیار ارزش میگذارم و اینکارهای فدا کردن افراد به چشم بهم زدنی برای جمع یکمقدار زیادی وحشیانه است.باور کن حتی کسانی که این سخنان را میزنند بدون رانت و پول باشند خودشان اول جایی که بروند همین آمریکای جهان خوار و غرب است،نه ج.ا و کره شمالی و عربستان و ... که فردیت در آنها ارزشش در حد صفر است.
اصلا
متوسط هستم بگمانم ولی چندان حرفه ای نیستم.
زیاد جک نمیگویم ولی آری
سرخش را نمیدانم ولی آری کم هم نه !!
نه زیاد خاطره ندارم.در حد خاطره از زخمی شدن و اینها
تحرک را گه گاهی دوست دارم ولی ورزشکار نیستم هر جور حساب کنیم !!
شلغم:تلخی
کزاز:احتمالا درد
گراز:گنده و شاخ
رپ:ریتم
زیزیگولو:مرضیه برومند،تا حد نچندان کمی بیمزه
پزشکی
از خودت که هیچ جوره متنفر نیستم،مشکل شلوغ بازی و تکرار است بجای یادگیری و لذت از گفتگو که خود گفتگو از نگر من شامل ریشخند و متلک و اینها هم میشود و بسیار هم خوب هستند !!
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
نه تا آنجا که خبر دارم شیرازی نیستم !!
ولی اگر شیرازی هم بودم چی میشد !!
من همین الانش هم جنگ مسلحانه دارای شانس (خودکشی رسمی نباشد) بشود و فرصتش هم باشد شاید بروم.ولی کلا فرقی ندارد برایمن دین و قومیت برای من که با یهودیان و مسیحیان زیاد برخورد نداشته ام همه ادیان و قومیتهای دیگر با هم فرقی ندارند.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Angela (02-08-2013),sonixax (02-07-2013),Theodor Herzl (02-07-2013),yasy (02-07-2013)
عدد که نمیشه داد، ولی من در رابطه یک رابطه درست و حسابی را به چند برابر رابطه الکی ترجیح میدهم.
آدمهایی که تا حدی مثل خودم آرام هستند ولی در کل شرتر از من هستند + دارای مقدار منطق و ارزش گفتگو + از همه مهمتر آدمهای رو راست
یعنی بروم آمریکا؟
بنگرم قطب شمال هم باشد حتی میروم از ج.ا همه جا بهتر است !!
دوست دارم باشند ولی دوست ندارم با آنها روبرو شویم که احتمال میگوید ما را از نظر تکنولوژیک درسته خواهند خورد و احتمالا منقرض یا برده بشویم !!
13.7 میلیارد سال
آنموقع بیشتر خدا در نگرم در مایه یک دوستی که ممکن است راهی هم برای ما باز کند نگاه میکردم.بهشت و جهنم در نظرم وجود داشت ولی خود خدا در ذهنم یکجورهایی ربطی به الله و اینها نبود و یکمقدار زیادی آدمتر و باحالتر بود،شیطان را هم چندان جدی نمیگرفتم که اصلا هست یا چطوری هست فقط گمان میکردم یک دستی در گول زدن دارد.
بنابراین بگمانم جواب میشود خدا
اسپرت و ساده
اری !!
ولی در ظاهر اینجور هستم جاهایی که حساب است بنگر خودم احساس دارم مقداری هم زیادی دارم !!
بستگی دارد عمرم قرار است چقدر باشد،ولی سر 10% آخرش مخصوصا اگر آخرش قرار است واقعا پیر و اینها بشوم حاظرم معامله کنم !!
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
درود آنجلای عزیز
بگمانم یکبار امیر گرامی لیستشان کرد اینجا و البته لزوما ذاتا زنانه نیستند و بیشتر چیزهاییست که زنانه دانسته میشوند در اجتماع:
ادب در برابر حقیقت
خانواده در برابر فردیت
امنیت در برابر ماجراجویی
بنگرم در مورد اول حقیقت سراسر برتر است.
در مورد دوم هم من فردیت را بیشتر دوست دارم ولی نسخه اصلاح شده ای از آنطرف هم در بلند مدت میتواند مفید باشد هر چند در چشم نباشد در نگاه اول.
در سومی هم من ترکیبی از هر دو را میپسندم یعنی استراتژی دوگانه بسته به هزینه (مقداریش از این سخن اثر این رفیق مهربد نیقولاس است !!)
نه بگمانم،بگمانم تنها چیز بدرد بخور اینجا پول است وگرنه زن و مرد توفیر چندانی ندارد مگر همان قدرت چانه زنی سکس برای زن که آنهم باز اگر پول نداشته باشی چانه هم نمیتوانی بزنی.
سفیر میشوم که در ج.ا نباشم !!
مارک را من چیز چندان عاقلانه ای نمیدانم و مهم را تنها ارزش و زیبایی طرح و خود ماده بکار رفته در لباس میدانم.بنگر من پول دادن به ساعت ساخت سوئیس بسیار موجه تر است از مارک لباس.
ولی کلا لاکوست را با آن سوسمارش بیشتر میپسندم
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
راسل جان از حضور شما سپاسگزارم.
این جستار بسته میشود، اگر نکتهای پیرامون مباحث مطروحه به ذهنتان میرسد میتوانید آنرا در پاتوق، کافه یا جستار جدیدی مطرح بکنید.
زنده باد زندگی!
آقا من می خواهم این پرسش را از تمام زنخواران گرامی بکنم:
راسل جان به نگرت راه حل این وضعیتی که شرح آن مفصل در جستار های زنامرد ارائه شده چیست؟راه برون رفت؟خود چه راهی را در پیش می گیرید؟
به نگرتان mgtow راه خوبی است یا خیر؟
راه حل اتان برای مبارزه با افسردگی چیست و آیا تاکنون به آن دچار شده اید؟
بر خود سخت می گیرید یا خیر؟به طور مثال زمانی که به آن هدفی که داشته اید نرسیده باشید؟
رمان هم می خوانید؟اگر آری کدام رمان براستی شما را پای کتاب میخکوب کرده؟
شهریار جان شرایط و سلایق فرد با فرد فرق دارد و نسخه پیچی جمعی سخت است، و البته من خودم هم از دینامیک این رابطه درست سر در نمیآورم و تنها چیزی که با قطعیت میشود گفت این است که کارخراب است و خانمبازی یا mgtow یا هر راهکار دیگری انتخاب میشود قطعا دور ازدواج (حداقل تا سن لازم) و ریسک را باید خط کشید و قمار در این بازی بسیار خطرناک است.من خودم شخصا گمانم میکنم باید سعی کرد تنها آگاهی را گسترش داد و خودمان هم به بازی در حد نیاز ادامه دهیم ولی خود را آلوده نکنیم.البته هنوز هم با همهیِ آگاهی و احتیاط و... هزینه آن بسیار بالاست.
آری، امروزه افسردگی شایعتر از هر زمان دیگر است و بگمانم همه یک تجربهای از آن دارند.
و الان دیگر نه چندان، و قبلتر زیاد بر خودم سخت میگرفتم.تنها راه حل عادت کردن به این ناکامیها و ادامه دادن مسیر است، بقول نسیم نیکلاس طالب رمز موفقیت در این است بتوانی بازندهیِ خوبی باشی و از امتحان و ناکامی نترسی.
نه چندان اهل رمان نیستم و مطالعهیِ یک متن علمی یا آمورنده را بسیار بیشتر دوست دارم، البته این هم خودش یک مشکل است و مطمئنن تنها شرایط مناسب نبوده و از راه مناسب وارد نشدهام، رمان خواندن و فیلم (فیلم خوب) دیدن تجربهیِ نابی ست که نیازمند فهم احساسی و هنری مناسب است.البته رمان خواندن دلایل زیادی میتواند داشته باشد ولی در کل از نظر آشنایی و سواد (literacy) لازم است.
رمان خوب زیاد بوده، تنها باری که خاطرم هست پای یک رمان واقعا میخکوب شده باشم رمان "قمارباز" با ترجمهیِ جلال آل احمد بود که خیلی وقت (چندین سال پیش) پیش خواندم.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Dariush (12-18-2013),Nevermore (12-19-2013),sonixax (12-18-2013),undead_knight (12-22-2013)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)